تقدیم به پیامبر فرزانه و معلم پاکی که گفتار نیک رفتار نیک و اندیشه نیک را پایه گذاری کرد.
متاسفانه اگر حمل بر بدبینی نشود دنیا را دوروغ و فساد و شیادی و حقه بازی و دزدی و هیزی و چاخان پراکنی فرا گرفته است. بحرف کی میشود اعتماد کرد. یک روز یکی از استادان زبان های خاورمیانه بخانه من برای میهمانی آمد. و در ضمن میخواست یک تحقیقی هم بکند. ضمن سلام واحوالپرسی گفت که نوارها و ویدیوهای زمان انقلاب ایران را گوش کرده است و از من سوالاتی دارد. من گفتم من تنها یک معلم هستم و یک ناظر سیاسی نیستم ولی تا آنجا که معلومات من برسد بشما جواب خواهم داد. او گفت که امام خمینی در پاریس میفرمودند که به همه گروه ها آزادی میدهند و تا مادامیکه دست به اسلحه نبرده اند همه گروه ها آزاد هستند که انتقاد کنند و سازندگی داشته باشند. آب و برق مجانی خواهد شد. اتوبوسها مجانی خواهد شد. پول نفت را به فقرا هم میدهیم. ما برای مردم عزت و دولت میآوریم. ما به مردم معنویت میدهیم نه تنها به آنها میرسیم بلکه آنان را بزرگوار میکنیم. آقای ارتشبد شما آقای خود خواهید شد و نه نوکر بیگانه . آقای سرلشگر شما ارباب خود خواهید بود نه دست نشانده.
ما برای مردم آزادی و افتخار میآوریم. بعد گفت آیا آب و برق و اتوبوس که امام فرمودند مجانی شد. گفتم نه. گفت آقای ارتشبد به مقام بهتری رسید گفتم نه. متاسفانه بعللی نه تنها ارتش ایران را از بین بردند بلکه بسیاری از جوانان میهن پرست و مردم دوست را هم به کشتار گاه بردند و شاهین های تیز پر ایران را بخاک و خون کشیدند در صورتیکه ارتش اعلام بیطرفی کرده بود و با مردم درگیر نشد. بسیاری از جوانان ایران که به مذهب و مسلکی دیگر وابسته بودند و یا افکار سیاسی داشتند کشته شدند و یا بجوخه های اعدام سپرده گشتند. یک بکش بکش راه افتاد حتی کسانی که به خود حضرت امام گرویده بودند از دم تیغ بی دریغ گذشته شدند. حتی سربازان وظیفه هم به جوخه اعدام سپرده شدند. حضرت امامی که همیشه دعوی مهربانی آزادی و عطوفت میکرد بنا به گفته نوشته های روزنامه فتوی قتل صادر میفرمودند. پدری که میبایست با دیده عفو و اغماض به فرزندان خود نگاه کند همه آنها را به دست جلادان خونخوار میسپرد.
نمیدانم چطور ناگهان از آن فیلسوف و آن پدر مهربان آن شخص خشن و کینه توز بیرون آمد. نمیدانم چرا این دو روزه زندگی را انسان بایست اینطور بخود و دیگران تلخ و ناگوار سازد. اینها گفته های آن استاد بود که من عینا برای شما نقل کردم و گفتم هر کسی بد ی و خوبی را با هم دارد و مسلم است که متاسفانه قدرت و ثروت انسان را عوض میکند. کسانی که تا چند روز قبل زندانی سیاسی و یا تبعید شده بودند و یا زیر دست بقول خودشان شکنجه گران ساواک گرفتار حالا که همه بشغل و مقامهای دولتی رسیده بودند و خزانه کشور در دست آنان بود و برق پول و ثروت چشمانشان را میزد ناگهان به جان ملتی افتادند که با دادن جان و مال خود و در تحت تاثیر تبلیغات بی امان آنان را به این ناز ونعمت رسانده بود.
ملت مظلوم ایران از یک بند ساده رها شده بود ولی اینبار به یک بند مستحکم افتاده بود که راه نجات آن دشوار مینمود. متاسفانه همانطوریکه فساد و پارتی بازی و چپاول و خیانت در دوره شاه بود و مردمی که دست به دم گاوی داشتند همه نوع دزدی وغارت و هیزی و ستم میکردند ولی تا حدودی هم تحت بازرسی ها ملاحظه میکردند حالا همان افراد با شجاعت و شهامت بیشتری به کارهای زشت خود ادامه میدادند.
شاید این خاصیت انسان است که حریص و غارتگر است و به حد خود قانع نیست و زیاده طلب است و چون کسانی هم در برابر تجاوزات او عرض اندام میکنند و حق خود را میطلبند از این رو این انسان آنان را به کشتارگاه میفرستد. با وجود اینکه همه ما فرزندان مرگ و نیستی هستیم و دیر یا زود این دیر کهن را گذر خواهیم کرد و به ابدیت خواهیم پیوست ولی این چند روزه هم که میهمان این دنیا هستیم میخواهیم با غرور و نفرت و جمع کثیر ثروت و حرص وطمع زندگی کنیم.
ایکاش درویش صفتی و نیکی جایش را به حرص و آز و طمع و بی انصافی میداد و کسی راضی نمیشد که حق دیگری را پایمال کند. بعد گفتم که سیستم حکومتی شما هم با عیب نیست . مثل اینکه در تمامی دنیا افراد متوسط و یا بطور کلی طبقه متوسط زیر فشار است تا فقیر و فقیر تر شود. و ثروتمندان حریص ثروت های میلیارد دلاری داشته باشند. و طبقه متوسط حتی نتواند چند هزار دلار پس انداز برای روز مبادا داشته باشد. بنظر من سیستم حکومتی شما آمریکا هم بیهوده است و به داد مظلونمیرسند اگر کسی پول وکیل نداشته باشد هیچ کس به او اعتنا نمیکند. دزدی و فساد در آمریکا هم بیداد میکند. شارلاتانها به انواع حیله ها پس انداز های جزیی مردم طبقه متوسط آمریکا را از دستشان خارج میکنند. حکومت های محلی به بی انصافی و بی اعتنایی و بی تفاوتی مشهور هستند هیچ کس نمیخواهد و یا نمیتواند از حق دفاع کند.
بانکها به پس اندازهای مردم یا بهره نمیدهند ویا بهره جزیی میدهند و یا اگر سپرده ای را با بهره خوب دریافت کرده اند به مرور بهره را پایین میآورند.
دوستم سری تکان داد و گفت آری من با چهل سال سابقه تدریس و اینکه همیشه با قناعت هم زندگی کرده ام هرچه داشته ام توسط شرکت ها بیمه و ساختمانی به غارت رفته است. و تمامی پیش قسط هایی که داده ام در اثر پایین آمدن قیمت ها از بین رفته و ثمره چهل سال کار من از بین رفته است. حالا در سن شصت و هفت سالگی حتی یک دلار هم پس انداز ندارم. من که دکتری دارم و چهل سال مداوم کار کرده ام در اثر نوسانات حساب شده و برنامه ریزی شده تمامی پس اندازم از بین رفته است. پس اندازهای طبقه متوسط را یا بانک ها از بین میبرند ویا در اثر تورم از بین میرود و یا کسانی که در خانه و آپارتمان آنرا بعنوان پیش قسط پرداخته اند با پایین آمدن قیمت ساختمان پیش قسط هایشان برباد میرود. و صفر میگردد. ودولت های محلی هم مالیات ها را چند برابر میکنند تا مردم از عهده پرداخت مالیات بر نیایند و دولت خانه را ضبط کند و ارزان به عوامل خود بفروشد. شرکت های بیمه هم که سالها بدون درد سر حق بیمه را گرفته اند وقتی انسان متحمل خسارتی میشود به بهانه هایی فراوان از دادن خسارات طفره میروند و خود این شرکتها یک نوع دزدان سرگردنه هستند. هم بایست پول بیمه را بدهی و هم بایست مخارج را خودت بپردازی. سیستم پلیس هم که بی نهایت بی تفاوت است و اگر مالت را دزدیدند آنان هیچ کار مثبتی انجام نمیدهند. میبینی که سیستم آمریکا هم یک سیستم بیهوده و دزد پرور است. که در آن دزدان و شیادان آزاد هستند که هر طور که میتوانند سر مردم را کلاه بگذارند.
میبینی که این تنها ایران نیست که اسیر یک مشت دزد و غارتگر شده است شاید کل دنیا اسیر این نوع شیادان و دزدان حرفه ای است. کل دنیا اسیر است و کل طبقه متوسط میرود که از هم پاشیده شود.
بعد گفت شنیده ام که بعضی از مردم و بخصوص روحانیون شما هم حسابهای میلیارد دلاری در خارج دارند آیا این صحیح است. گفتم نمیدانم من هم در روزنامه ها خوانده ام که در انگلستان حسابهای برخی از آقایان مسدود شده است و باحتمال دولت فخیمه آنرا بلع خواهند فرمود.
با حسرت آهی کشید و گفت ایکاش مردم بجای دزدی و هیزی و حرص و طمع بهم میرسیدند و در آبادانی کشورشان میکوشیدند. ایکاش مردم هم دیگر را دوست داشتند و به حق هم تجاوز نمیکردند. ایکاش دادگستری ها واقعا دادگستری بودند وحق را به حق دار میرساندند. ایکاش رهبران جامعه بجای ثروت اندوزی وغرور و فساد و قساوت به مردم مهربان بودند و سعی میکردند زندگی را برای مردم راحت بسازند. و در فکر رفاه و سعادت مردم بودند نه در فکر دزدی مال و ناموس و جان آنان. ایکاش.
ایکاش بجای این همه دین و مکتب های مذهبی یک کمی هم دوستی و انسانیت و عفو و بخشش وجود داشت. ناگهان این شعر سعدی بخاطرم رسید که سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز مرده آن است که نامش به نکویی نبرند تو کز محنت دیگران به غمی نشاید که نامت نهند آدمی میازار موری که دانه کش که جان دارد و جان شیرین خوش است مزن بر سر ناتوان دست زور که روزی در افتی به پایش چو مور.
ایکاش که مردم اقلا به سخنان بزرگان گوش میدادند.