باور های مذهبی و سو استفادهای از آن توسط مذهب فروشان

باور های مذهبی و سو استفاده از آن توسط خدایگانهای ستم و زور و و متظاهران به دینداری

شنیده ام که وقتی حضرت علی را ابن ملجم در سر وقت نماز با شمشیر بوی جراحت سهمگینی رسانید مردم عادی اغوا شده تبلیغات دستگاه خلافت میپرسیدند مگر حضرت علی نماز هم میخواند؟ و یا وقتی شمر و یزید خاندان امام حسین را قتل عام میکردند گفته شده بود که اینان از دین خارج شده و کافر شده اند. سوال این است که راستی چرا مردم میلیونی مسلمان آن زمان به حمایت نوه پیامبر خودشان و داماد وی خیز بر نداشتند. اینطور که میگویند تبلیغات خلفای زیرک و حیله گر مردم را به بدبینی و یا حد اقل به بی تفاوتی کشانیده بود. و با در اختیار گرفتن باور های مذهبی مردم هر جنایتی که میخواستند انجام میدادند. و به نام اسلام مینوشتند.

بایست توجه داشته باشید که در آن زمان معاویه خود را خلیفه واقعی اسلام میدانست و مثلا از اسلام ناب محمدی میخواست دفاع کند و خانواده پیامبر را از خوارج میخواند. وگرنه در آن زمان که مسلسل و توپ و تفنگ نبود و تنها نیروی بازو مردان بود که از حکومت دفاع میکرد. و تعداد مهم بودند و ورزیدگی بدنی و توانایی شمشیر زنی. حالا اگر حساب کنید در برابر مثلا صد هزار مردی جنگی یزند مردم مسلمان میلیونی براحتی میتوانستند آنان را معدوم و اسیر کنند. آنان و حکومت که بمب و اتم که در اختیار نداشت که از اسلام ناب محمدی در برابر خانواده حضرت محمد ص و دوستانشان که حالا از دین بقول آنان خارج شده بودند با آنان مبارزه کند آنچه مسلم است مردم به این وقایع بی تفاوت بودند و یا در اثر تبلیغات ضد خانواده پیامبر شده بودند و کشتار آنان را مجاز میدانستند. وگرنه چطور مردم مسلمان میلیونی نتوانستند از خانواده پیامبر خود در برابر یک مشت مرد جنگی مجهز به شمشیر و تیر کمان دفاع کنند؟ آیا میشود به پیامبری اعتقاد داشت و فرزندانش و نوه هایش را قتل عام کرد؟ باحتمال شمر و یزید و معاویه و ابوسفیان به اسلام معتقد نبودند و واقعا حضرت محمد را قبول نداشتند وشاید به الله هم ارزشی نمیدادند و شاید بهمان بت های خود ایمان داشتند و یا شاید به ثروت و شوکت و عیش و نوش و خوش گذرانی و شهوت پرستی مومن بودند. ولی همه این جنایت ها را بنام اسلام و بنام خلیفه برحق مسلمین و برای دفاع ظاهری از اسلام ناب محمدی انجام میدادند. وگرنه کشتن و سر بریدن کودکان خانواده پیامبر برای یک ظاهرا مسلمان هم کاری بسیار وحشتناک است.

آنچه که مسلم است که این خداوندان قدرت و زور و ثروت و دارنده گان حرمسرای های رویایی و در آغوش خوابیدن در بغل مه پیکران و زیبا رویان و خوردن شراب نام از دستان سفید مهرویان و ناز پروردگان این مردان خوش گذران هیچ اهمیتی به مردم و مشگلات آنان نمیدادند. آنان در زیر نقاب اسلام ناب محمدی به عیش و نوش و شهوت رانی و کشت کشتار حتی خانواده خود پیامبر میپرداختند. حتی اینطور که نوشته شده حتی کودکان خرد سال را هم که از قتلگاه فرار میکردند دنبال میکردند و باز به نام اسلام ناب محمدی میکشتند مثلا طفل های مسلم را هم با نهایت بیرحمی کشتند. آیا این جنایتکاران که خانواده رسول اکرم را کشتند میشود از آنان توقع داشت که با مردم عادی مخالف خودشان بهتر باشند؟

پیرمردی میگفت که شما چقدر آدم های پر توقعی هستید این مردم به نوه پیامبر خودشان هم رحم نکردند آنوقت شما از آنان توقع عدل و داد دارید . آنان خدایگانهای روی زمین هستند. آنان دیکتاتور های و آدمکش های حرفه ای چند روی هستند که با دستان آلوده بخون بی گناهان روی انبوه ثروت و شهوت خوابیده اند. آنان با خیانت های خود به نام دوست به امام ها نزدیک میشدند و آنان را میکشتند و یا با سم مسموم میکردند و یا میوه آلوده به خورد آنان میدادند. جرم و جنایتی که حضرت مسیح کرده بود چه بود که بایست به چهار میخ کشیده شود و با آنهمه سنگدلی کشته شود. آیا وی جز کلام زیبا و محبت و دوستی پیام دیگری آورده بود که مستوجب قتل باشد؟

اینطور که نوشته شده مردمی که اطراف وی بودند بوی احترام میگذاشتند واو با داشتن رابطه الهی میتوانست که مرده ها زنده کند و کور ها را بینا و شلان را روان نمایند. او که حتی آب را تبدیل به شراب کرد و هزاران معجزه به او نسبت میدهند. او که توانست یک گروه بزرگ انسانها را که برای دیدار و شنیدن گفتار او آمده بودند با تبدیل چند قرص نان و چند ماهی سیر نماید و برکت بیش از اندازه ای به آن غذای محدود بدهد که هزاران نفر را سیر نماید. باز آنوقت هم که توپ و تانک و مسلسل نبود که مردم وحشت کنند. هرکسی توانایی داشتن کاردی داشت که بتواند از آن مولای بزرگوار حمایت کند. کسانی که آن همه معجزه ها را دیده بودند. چطور حاضر شدند که مرد روحانی خود را تنها بگذارند و میلیونها نفر براحتی میتوانستند که از عهده چند نفر سرباز شمشیر زن بر آیند.

آیا مردم در آن زمان هم میترسیدند و باهم متحد نبودند؟ چرا گذاشتند که این ظلم های عظیم به آن بزرگواران روا شود؟ آیا باورهای مذهبی آنان را هم دزدیده بودند؟ و یا یک مشت جوانان خام را حکمرانان خود سر و خودکامه شست و شوی مغزی داده بودند و آنان را چون دیوانه گان به کشتار مردم بی گناه میفرستادند؟

ایکاش که این خوی زیادت طلبی و تمامیت خواهی و غرور و از خود بیخود شدن ها به انسان دوستی و محبت تبدیل میشد. آنچه را برخود نمی پسندی بر دیگران روا مدار. و چرا این دیوانه گان حرص و آز و این دیکتاتورهای کاغذی نمی توانند درک کنند که کسانی که به آنان این قدرت را دارند میتوانند آنرا هم پس بگیرند. چرا این ابلهان زور گو و ثروتمند و قدرت در دست گرفته نمیخواهند بهفهمند که قدرت همیشگی نیست و ممکن است که جریان باد عوض شود. ممکن است که دیگران کاری کنند که آنان پیش بینی نکرده اند. همه را برای همیشه نمی توان گول زد و یا ترساند. اگر یک دیکتاتور یک مغز معمولی داشته باشد و از عهده خواندن برآید میتواند تاریخ را بخواند و ببیند که موسولینی که آنهمه قدرت و محبوبیت داشت و نعره های زنده باد برای او آسمان را میلرزاند در آخرش به دست یک گروه پارتیزان اعدام شد و وارونه از چوبی آویزان گردید. هیتلر بدست یکی کشته شد و جسدش را هم آتش زدند. صدام با تناب دار آویخته شد و جان کند و میگویند که سرش هم از تنش جدا شده بود. حال چرا دیکتاتور های دیگر فکر میکنند که تافته جدا بافته هستند و با دیگر دیکتاتور ها فرق دارند؟

در اثر انقلاب باصطلاح شکوهمند اسلامی ایران میلیونها نفر به دست صدام دیوانه کشته شدند و یا شهید گشتند. حاکمان ایران که آرتش را از بین برده بودند با جوانان مومن به اسلام ناب محمدی به جنگ صدام دیوانه ای رفتند که آمریکا و اروپا به او اسلحه های مدرن میرساندند و کودکان و نوجوانان ما را درو میکردند. و پدران و مادران مارا دغدار مینمودند. نتیجه این جنگ بیخودی و بیهوده چه بود یک مشت معلول و یک مشت مقتول و یا شهید. هیچکدام از طرفین هم برنده این جنگ نبودند گرچه صدام ادعای پیروزی میکرد ولی خودش هم اعدام شد.

کسی که رهبری یک جامعه را قبول میکند بایست برای مردم کار کند و آنان را به سعادت و رفاه برساند. میلیونها جوان تحصیکرده ایران به خارج آمده است. بیشترین آنان در کارهای غیر حرفه ای مشغول کار هستند و از تحصیلات خود استفاده ای نمیکنند. تنها شاید تعدادی انگشت شمار از بهترین ها و یا نابغه ها هستند که در مکان خوبی قرار دارند. مهندس برق خواربار فروشی میکند. دکتر پزشک آمپول زن است. و فوق لیسانس رانندگی میکند. سرتیپ ایرانی راننده تاکسی است و سرلشگر ایرانی کباب میپزد. سرهنگ تحصیکرده ایرانی بصورت کارگر ساده ساختمانی است. تعدادی از ایرانیان هم با کمک سرمایه یک کارگاه راه انداخته اند و با مدیریت آنجا زندگی میکنند. و یا باخرید و فروش و دلالی و کاسبی روزگار خود را سپری میکنند.

زنان و مردان ایرانی برای خاطر دوری از کشور و نداشتن محبت خانوادگی با اشخاص ناباب ازدواج میکنند. زنان ایرانی خام طبع که به آمریکا آمده اند با ستایش مردان هرزه که تو چه پاهای قشنگی و چه صورت زیبابی داری و چقدر تو با وقار هستی دل ازدست میدهند و فکر میکنند که علی آباد هم شهری است از شوهر خود تقاضای تلاق میکنند و به امید آن مردان هرزه کودکان و همسران خود را رها میکنند ولی آنان فقط یک تعریف کن بودند نه آنکه بخواهند با این زنان مثلا ازدواج کنند. البته این مورد برای آقایان هم صدق میکند که دختران شیاد برای آنان دام میگسترانند و به امید تیغ زدن آنان خانواده آنان را از هم میپاشند. با نوشتن نامه های عاشقانه و فرستادن عکسهای زیبای سکسی خود دل آقایان را میربایند و آنان را اسیر خود میکنند و پس از مصرف کنارشان میگذارند.

جوانان تحصیکرده ما در شرایط خوبی بسر نمیبرند و با ازدواجها ی بد از زندگی خود استفاده معمولی نمیبرند. مهندس ایرانی با یک دختر خدمه و یا یک فروشنده یک فروشگاه بزرگ ازدواج میکند که تحصیلاتی هم ندارد. ایرانیان با نام شتر سوار و تروریست مورد بی حرمتی و تف تف کردنها واقع میشوند.

شاید برخی از جوانان کشور که به خارج نیامده اند در آرزوی و حسرت آمدن به آمریکا و یا اروپا هستند. البته همانطورکه گفتم برخی از جوانان ما هم بواسطه هوش سرشار و شاید نوعی نبوغ به مراحلی بالایی هم میرسند. ولی کل جوانان کشور ما که تحصیکرده هم هستند در جاهای مناسبی قرار ندارند و کارهایی با ارزش علمی نمیکنند. مثلا یک دکتری فیزیک ایرانی را دیدم که با چرخ لبه موکت میدوخت. یا یک مهندس ساختمان که اسباب بازی میفروخت. این در حالی است که جوانان ما در میهن هم وضعی بهتر ندارند. اگر به دام اعتیاد نیفتاده باشند بایست با بیکاری دست و پنجه نرم کنند. میلیونها ایرانی کشته و یا شهید شدند ومیلیونها آواره و میلیونها هم در به در و میلیونها نفر هم معتاد و یا اسیر روسپی گری و در دام دلالان فاحشه گری افتادند. و یا اسیر دزدان و سایر جنایت پیشه گان شدند. آیا پدران ومادران این جوانان بایست به که مراجعه کنند؟ و کسانی هم در زندانها؟

و اگر هم اعتراضی میشود با گلوله های سایر جوانان ایرانی که مثلا کار دارند پاسخ میگیرند.

آیا در قرن بیست یکم این یک نوع کشور داری است؟ آیا اجتماع ما بایست اینقدر قربانی داشته باشد؟ البته شاید که جوانان ایرانی در خارج از کشور با آزادیهای بیشتری روبرو باشد ولی آزادی بدون کار و احترام و بدون قبول شدن در آن جامعه بچه کار میآید؟

دوستم به من گفت که یک شرکت هر روز به او تلفن میزد که میتواند برایش وام دولتی بگیرد و حتی وامی که بلاعوض است. و اینقدر تلفن زد و دعوت به سخنرانی ها کرد و آنقدر مدرک و دلیل آورد که دوست مرا هزار دلار تیغ زد ولی بعد از این پرداخت هیچ خبری از وام دیگر نشد. دزدان خانه دوست دیگر مرا غارت کردند که البته بصورت مستاجر خانه را اجاره کرده بودند و اینجا ومثل ایران نیست و نمیشود که ودیعه زیادی گرفت. حداکثر یک ماه ودیعه میدهند. پس از مدتی مستاجر از دادن کرایه خودداری کرد. خوب دوست من بایست یا وکیل بگیرد و یا خودش صدها صفحه را سیاه کند. مستاجر هم عصبانی شد و شروع به تخریب خانه کرد. دادگاه هم که در دو سه ماه آینده تشکیل میشد . دوست من به پلیس مراجعه کرد که دارند خانه مرا قصدا تخریب میکنند. پلیس گفت که ما هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم تا دادگاه رای بدهد. مستاجر هر چه خواست خراب کرد و هرچه هم خواست با خود برد و یا دزدید. و درب خانه را قفل کرد و رفت وقتی دادگاه رای داده بود او رفته بود بدون نام و نشان. دوستم میبایست قفل ساز بیاورد و درب ها را باز کند و چندین و چند برابر کرایه داده شده هم خرج تعمیر نماید. پلیس هم که بخانه آمد و کاغذ هایی سیاه کرد و رفت ولی پلیس کاری به اینکار ها ندارد. بی تفاوت است. و سرو گوشش پراز این دزدیهاست و برای او یک امر عادی است. بسبب دزدی وغارت وخرابی دوست من نتوانست مالیات خانه را سر وقت بپردازد.

وی برای استخدام بیک اداره مراجعه کرد پس از ماهها دوندگی و امتحان دادن ها بوی گفتند که چون بد حسابی کرده ای و دیر پول مالیات را داده ای و یا نتوانستی قسط خانه ات را بدهی و این در کارنامه تو آمده است از استخدام تو معذور هستیم. دوست میگوید خوب خانه مرا خراب کرده و اسباب مرا دزدیده اند و کرایه هم نداده اند من که نمیتوانم پول چاپ بکنم. میگویند برو وکیل بگیر. بما چه.

میبینی که آمریکا هم هزار یک بدی هم دارد. بخصوص برای خارجیان با اینکه ظاهرا در قانون نبایست به خارجی تبار ها رفتار بدی داشت ولی عملا با همان آکسنت زبان که داریم با ما بد رفتار میشود.

دوست دیگرم میگفت که همسرش یک فروشنده عطر است و خود او یک مهندس که کم بیش در شغل خودش کار میکند. همیشه غر میزند که چرا اینکار را کردی. با وجود اینکه هشتاد ویا صد جفت کفش دارد باز هم پول برای خرید کفش جدید میخواهد و این در حالی است که دوست من تنها یک جفت کفش دارد.

فرهنگ دیوانه وار مصرف کنندگی و اصراف واقعا در آمریکا گیج کننده است. یک تلویزیون میخری یکسال بعد کار نمیکند و هیچکس هم حاضر به تعمیر آن نیست این است که بایست تلویزیون را دم درب منزل بگذاری و یک تلویزیون نو بخری. یا همسرش یک ماشین خوب دارد که تنها دوسال از عمرش میگذرد پایش را توی یک کفش کرده که میخواهد ماشین نو بخرد. آنهم قسطی با بهره بیست در صد. دوست دیگرم میگفت با سیصد هزار دلار نقد وارد آمریکا شدم و بیست سال کار کردم حالا دو خانه دارم که جمعا یک میلیون به بانک بدهکارم ولی دو خانه بزحمت نیم میلیون دلار میارزد. بیست سال کار بعلاوه سیصد هزار دلار پس انداز بیست سال کار من در ایران و اکنون نیم میلیون دلار سرمایه منفی. خوب میبینید که غارتگران تمامی دنیا را در اختیار دارند. این هم آمریکا مهد تمدن و فرهنگ جدید و کشور سرمایه داری و آزروها و مثلا امکانات. خوب به آمریکا خوش آمدید. منتهی ما ایرانیان دوست داریم که صورت خود را با سیلی سرخ کنیم و از گفتن واقعیت ها اکراه داریم. کارت های اعتباری با بهره کم و یا حتی بدون بهره بشما وام میدهند ولی اگر نتوانستی بدهی ناگهان بهره 65% میخواهند. لابد باور نمیکنید ولی من مدرک دارم. شاید آنرا در اینترنت هم بگذارم. باز هم بقول آمریکایی ها به آمریکا سرزمین امکانات خوش آمدید.

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!