شب تا پگاه دور
بیدارباش باد
در کوه و سینه ها
هنگامه می کند.
نیرو و موج او
پستی و اوج او
بر ابر و برگ و دشت
صد نامه می کند.
از عنصر شتاب
پیکرنگار پیر
استاد و چیره دست
نقش آورد پدید.
شاعر ز ژرفنا
تصنیف ساز و مست
ای بس ترانه ها
با خامه می کند.
چنگی نوای خوش
در پردۀ عراق
در شور و اصفهان
با سحر پنجه و
با ذوق و تار چنگ
راه خیال را
همراه نای نی
با چامه می کند.
کشتی شکسته نیز
در کام سرد موج
در چالش خطر
با بیم و با امید
با شور یک تلاش
با راز یک نماز
یکصد شکایت از
خودکامه می کند.
هر کس ز گوشه ای
می افکند نظر.
یک آه و ناله دید.
یک خنده می کند.
دیگر ز پنچره
یک یار دلنواز
با خواهش نیاز
در جامه می کند.
ای باد ناشناس؛
ای یار سرمدی؛
بر من دمی گذر
کز هوی و های تو
جان پیام تو
چهریّ خوش سخن
امشب براستی
شهنامه می کند.
چامه : چکامه؛ شعر
سیزدهم مهر ماه 1388
اتاوا