پیش از آنکه اتفاق بیافتد
چهار صندلیی دستهدار
دور میدان قار قار نشاندیم
ما با صدای کوچه تمرین میکردیم
و هیچکس به این چهار حنجرهی تازهکار
شلیک نمیکرد
بخت با ما بود
که انتهای خیابان را
از گلهای شیپوری
پر میکردند
تا بهتر شنیده شویم
مردان بازنشسته
کودکان دیروز را صله میدادند
و خواب ما تا صبح
سپیده میزد
مادران داغدار
انگشتان پیروزی
در هوا میرقصاندند
و ما نشان میدادیم که میتوانیم
دستان خود را گره کنیم
سنگپرانهای حرفهای
با مرکبهای آهنین
اجتماع دختران بهارپوش را
نشانه میکردند
و آفتاب در خیابانهای شهر
رژه میرفت
ما نیز آموخته بودیم
که آزادی در اختیار است
نه در اجبار
آنکه رأیی دیگر در صندوق
به امانت گذاشته بود
بالا بلند آمده بود
تا جوانان تابناک
برای فروغ فرخزاد چراغ هدیه ببرند
ما نیز قلمهامان را تر میکردیم
تا زیر بیانیهی خوابهای تو
انگشت بزنیم
جای احمد شاملو هم خالی بود
این نیز روزگار غریبیست
!!شاعر نازنین
جون٣٠ ٢٠٠٩
روزویل کالیرنیا