رنگین کمان سبز

جنبش سبز در جریان فعالیت‌های انتخاباتی میرحسین موسوی شکل گرفت و با پیروزی او در رأی‌گیری 22 خرداد می‌توانست خاتمه پیدا کند. یعنی اگر چیزی به نام کودتای انتخاباتی صورت نگرفته بود و مقامات حاکم به پیروزی موسوی تن می‌دادند امروز چیزی به نام جنبش سبز هم نمی‌داشتیم. اصلاح‌طلبان بار دیگر به قدرت رسیده بودند، کشمکش‌هایی در سطوح بالای قدرت بین اینان و طرفداران خامنه‌ای در می‌گرفت، و اختلافاتی پشت پرده بین موسوی و خامنه‌ای بروز می‌کرد که گاه به صفحات روزنامه‌ها نیز کشیده می‌شد. و مردمی که به موسوی رأی داده بودند بی‌صبرانه تحقق وعده‌های انتخاباتی او را انتظار می‌کشیدند. ولی مکر داهیانه سیاست‌گذاران حاکم، یک فعالیت انتخاباتی را به جنبشی بی‌نظیر تبدیل کرد که در عمر چند ماهه خود به بزرگ‌ترین تهدید برای حاکمیت ۳۰ ساله ولایت فقیه تبدیل شده و بنیان‌های جمهوری اسلامی را به چالش کشیده است.

اهمیت جنبش سبز تنها در این نیست که به کانون هم‌گرایی طیف وسیعی از نیروهای اصلاح‌طلب و تحول‌خواه، اعم از مذهبی و عرفی (سکولار) تبدیل شده و در سطح جهانی نیز از حمایت بی‌نظیر جامعه جهانی و به خصوص نیروهای دموکرات برخوردار شده است. اهمیت دیگر این جنبش سهمی است که در رادیکال کردن بخش عظیمی از نیروهای اصلاح‌طلب و کشاندن آنان به سوی تحول‌خواهی داشته است. علاوه بر این، مقاومت این جنبش در برابر موج سرکوب و خشونت‌های عریانی که از سوی حاکمیت در این فاصله کوتاه علیه آن اعمال شده چیزی است که در تاریخ سی ساله جمهوری اسلامی نمی‌توان نمونه‌ای از آن سراغ گرفت. این جنبش هم‌چنین پدیده‌ای است که نه حاکمیت و نه اپوزیسیون نمی‌توانست از پیش تصوری از آن داشته باشد -‌ پدیده‌ای که در تاریخ نه با برنامه‌ریزی قبلی، و بلکه در نتیجه عملکرد عاملانی که طرح‌های دیگری در سر می‌پرورانند و نمی‌توانند عواقب کار خود را درست پیش‌بینی کنند، به وجود می‌آید.

در پیدایش این جنبش، شخص علی خامنه‌ای و سیاست‌گذاران «کیهان»ی او سهم عمده‌ای ایفا کرده‌اند. اینان می‌پنداشتند که با تکرار سناریوی چهار سال پیشتر، و علم کردن احمدی‌نژاد به عنوان برنده مسابقه انتخاباتی، با واکنش‌هایی شبیه آن چه که در آن زمان اتفاق افتاد و گله و شکایت نامزدهای دیگر به درگاه باری‌تعالی روبرو خواهند شد، و حد اکثر پس از دخالت شخص ولی فقیه مسئله خاتمه خواهد یافت. غافل از این که در این چهار سال تحولات زیادی در ایران و جهان رخ داده است، و مردمی که چهار سال حکومت تحقیر کننده و امام زمانی احمدی‌نژاد را تحمل کرده‌اند به سادگی برای بار دوم زیر چنین باری نخواهند رفت. در هر صورت، خامنه‌ای و شرکا این اشتباه بزرگ استراتژیک را مرتکب شدند و ناخواسته به شکل‌گیری جنبشی مدد رساندند که نه فقط قدرت شخص خامنه‌ای و بلکه مقام ولایت فقیه را هدف گرفته است.

صرف نظر از جرقه‌ای که با کودتای انتخاباتی خامنه‌ای و شرکا به روشن شدن آتش جنبش سبز خورد، پایداری و شکوفایی این جنبش را عوامل دیگری تأمین کرد. مهم‌ترین عامل، البته نیروی جوانی است که صدمه دیده و زخم‌خورده از حکومت جمهوری اسلامی و آموخته از اشتباهات گذشته به ارزش‌های نوین دموکراتیک رسیده و خواهان زندگی به عنوان یک انسان آزاد در جامعه‌ای مرفه و انسانی است. این نسل هم‌چنین از امکانات ارتباطی بی‌سابقه‌ای برخوردار است که می‌تواند سد سانسور و کنترل حاکمیت را در هم شکند و پیام خود را به دیگران برساند. تلاش این نیروهای جوان بیش از هر چیز دیگر در تعمیق کمی و کیفی جنبش سبز تأثیر گذاشته و آن را در برابر سرکوب خشن حاکمیت مقاوم کرده است. همین نیروها هستند که در مقابله با هر موج سرکوب و خشونتی که حاکمیت علیه جنبش سبز و شخصیت‌های فعال آن اعمال می‌کند، به صورت مداوم و تحت عناوین مختلف دور هم جمع می‌شوند و در دانشگاه و خیابان و مترو دست به اعتراض می‌زنند ‌ و جنبش سبز را زنده نگه می‌دارند.

عامل دیگری که در تداوم جنبش سبز مؤثر بوده بدون شک پایداری دو نامزد اصلاح‌طلب انتخابات آقایان موسوی و کروبی بر مواضع خود است. این دو نفر (به اضافه آقای خاتمی) گرچه همه گرایش‌های موجود در جنبش سبز را نمایندگی نمی‌کنند، ولی پایداری آنان بر مواضع خود و رد حکم صریح خامنه‌ای آنان را به صف اصلاح‌طلبان تحول‌خواه رانده و در کانون جنبش سبز قرار داده است. علاوه برا ین، شجاعت آنان در برابر تهدیدهای صریح و ضمنی حاکمیت و حملات پیاپی ارگان‌های تبلیغاتی آن، تحسین بسیاری از فعالان جنبش سبز را برانگیخته و آنان را در ادامه راه خود مصمم‌تر کرده است. در نظام هرمی جمهوری اسلامی و قدرت مطلقه ولایت فقیه، مخالفت صریح با نظر و موضع ولی فقیه همواره با خطر زندان و حذف روبرو بوده است. با توجه به این که جنبش سبز ولایت فقیه را هدف گرفته، مقاومت موسوی و کروبی در برابر ولی فقیه آنان را در موقعیت بلامعارض رهبری جنبش سبز قرار داده است.

گفتن این که جنبش سبز ولایت فقیه را هدف گرفته البته برای تعریف این جنبش کافی نیست. در واقع تعریف شناخته شده‌ای از جنبش سبز در دست نیست، و هر کس از ظن خود یار این جنبش شده است. قدر مسلم این که جنبش از فعالیت انتخاباتی موسوی شروع شده است. ولی نه همه کسانی که در آن فعالیت شرکت داشتند یا در انتخابات به او یا کروبی رأی دادند طرفدار جمهوری اسلامی بودند، و نه همه کسانی که پس از رأی‌گیری در این جنبش فعال شدند در انتخابات شرکت کرده بودند. جنبش سبز، به شهادت حامیان و فعالان آن (به شمول دستگیرشده‌ها، شکنجه‌شده‌ها و کشتگان آن) و شعارهای تظاهرات، و ده‌ها سایت اینترنتی که به نام آن کار می‌کنند، طیف وسیعی از گرایش‌های سیاسی را در بر می‌گیرد. افراد و جریان‌های مختلفی نیز به نام آن سخن می‌گویند. بحث‌های زیادی نیز بین این سخنگویان و دیگرانی که در جنبش سبز فعالند و یا از آن حمایت می‌کنند در باره ماهیت جنبش سبز در گرفته است. برخی نیز به خود حق داده‌اند که شعارها و نمادهایی را متناسب با جنبش سبز بدانند یا شعارها و نمادهای دیگری را نفی کنند.

این بحث‌ها تا آن‌جا که به تبیین مواضع نیروهای فعال در درون جنبش سبز مربوط می‌شود مسئله‌ای ایجاد نمی‌کند. ولی نباید اجازه داد که این اختلاف‌ها به تشتت در صفوف جنبش بینجامد. همان طور که گفته شده، قدرت جنبش سبز در رنگین کمان بودن آن است. از سوی دیگر، نمی‌توان انتظار داشت که اصلاح‌طلبان تحول‌خواهی مانند آقایان موسوی و کروبی همه نظرات نیروهای فعال در جنبش سبز را نمایندگی کنند. آنان کافی است که بر وجه مشترک خواست این نیروها تأکید بورزند و مواضع خود را بر اساس آن تنظیم کنند. این وجه مشترک، از تجدید انتخابات 22 خرداد فراتر رفته و اکنون مقام ولایت فقیه را هدف گرفته است. این سخن را می‌توان از اظهارات صریح روحانیان مرجع اصلاح‌طلبان مانند آیت الله منتظری، و «سخنگویان» و قلم زنان نزدیک به آقایان موسوی و کروبی که از گزند مأموران امنیتی بدورند و در اظهار منویات خود خطر زیادی احساس نمی‌کنند (حلقه جرس و کسانی مانند آقایان کدیور و مهاجرانی) دریافت. برخی دیگر از این «سخنگویان» (مانند آقایان گنجی، مخلمباف و بابک داد) البته هدف‌های رادیکال‌تری برای جنبش سبز ترسیم می‌کنند که به سختی می‌توان تصور کرد مورد قبول موسوی یا کروبی باشد.

به این ترتیب، و صرف نظر از تعریفی که برای جنبش سبز ارائه کنیم، می‌توان دید که تضعیف یا نفی ولایت فقیه هدف «فعلی» جنبش سبز بشمار می‌رود. قید «فعلی» در این جا مهم است. یعنی اولا جنبش سبز از هنگام تشکیل تا کنون رادیکالیزه شده و از هدف تجدید انتخابات به تضعیف یا نفی ولایت فقیه ارتقا یافته است. به همین صورت، جنبش می‌تواند در تحولات بعدی و در واکنش به عملکرد حاکمیت باز تغییر یابد و هدف‌های دیگری را در پیش گیرد. ثانیا، فرض پیروزی جنبش و دستیابی به این هدف، به معنای پایان آن نیست، و در شرایط تغییر یافته دیگر، نیروی آزاد شده جنبش می‌تواند به صورت‌های دیگری شکل بگیرد و هدف‌های جدیدی را دنبال کند. تحول‌خواهی یا دنبال کردن هدف‌های تغییر ساختاری نظام حاکم بر ایران، با حمایت از جنبش سبز و رهبری فعلی و هدف فعلی آن منافاتی ندارد. تنها اتوپیست‌های (طالبان آرمان‌شهر) خیال‌پرور می‌توانند بر هدف‌های دوردست خود از همین حال تأکید بورزند و تأمین آن‌ها را از جنبش سبز امروز بخواهند.

جنبش سبز به صورت نامنتظره‌ای شکل گرفته و با مقاومت بی‌نظیری به حیات خود ادامه می‌دهد. حاکمیت برای سرکوب این جنبش از هیچ تهدید یا کاربرد حربه‌های زندان و شکنجه و قتل و حکم اعدام دریغ نکرده است. زمزمه‌های دستگیری آقایان موسوی و کروبی که مدت‌ها مطرح بوده این روزها تشدید شده است. حاکمیت باید درک کند که ادامه سرکوب و دستگیری و محاکمه افرادی مانند کروبی و موسوی تنها به تعمیق بیشتر جنبش کمک خواهد کرد. یعنی جنبش باید نشان دهد که با فرض دستگیری آنان نیز از پا نخواهد افتاد، و بلکه نیروهای فعال در آن از هر امکانی برای ادامه فریاد اعتراض خود بهره می‌گیرند. تهدیدهای شخص خامنه‌ای نتوانست مانع از بروز اعتراضات وسیع مردم در فرصت‌هایی مانند روز قدس باشد. شواهد حاکی از آن است که این اعتراضات در روزهایی مانند ۱۳ آبان و ۱۶ آذر و ۲۲ بهمن نیز نمود پیدا خواهد کرد. جنبش تا کنون در برابر سرکوب حاکمیت تاب آورده است و دلیلی در دست نیست که نتواند تا تأمین هدف‌های اولیه خود به حیات خویش ادامه دهد. یا این که کافی است حاکمیت چند «اشتباه کوچک» دیگر مانند کودتای انتخاباتی 22 خرداد را مرتکب شود تا جنبش تعمیق بیشتری پیدا کند.

دکتر حسین باقرزاده
hbzadeh@btinternet.com
www.iran-emrooz.net

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!