دختری با مانتوی کوتاه
چابک از نردهها بالا میرود…
…و به ناگاه بر گردهٔ جهان میایستد
یک سر و گردنی بلند تر از همه
چونان بلند که باد در اوج، روسریاش را با خود میبرد
و ابر و باران و مه در موهایش میپیچد
مردمان در پایین نظاره گرند
…کمی دورترک
موجوداتی با سرهایی به شکل باتوم و قمه
زیر لب تند تند استغفرلله میگویند،
پلک نمیزنند،
آنگاه که از نوک دو پستان سفید دختر
خون سبز فواره میزند.
اینک گوش بسپارید!
دارد آوازی میخواند با لهجه غریب `سهیلا قدیری`
مشتهایش تیز و گره خورده
و سرش آنچنان سرفراز
که هیچ چوبه بلند داری، او را بر نمیتابد.
…کمی دورترک
موجوداتی با سرهایی به شکل باتوم و قمه
باد پاییزی را به جرم لخت کردن درختان
به هشتاد ضربه شلاق محکوم میکنند…
۱۴ آبان ۸۸