در حالی كه حق فریاد
بر مکث حنجره
رویای خروج را دور می زند
و خمیازهء پرسش
هوشیاری پاسخ را
یاغی گری می خواند
تو در حوضهء امنیت خواب
به حقیقت سگرمه می زنی
كه بیدار شو بیدار
و عضلهء رویایت چنان می پرد
كه گویی باورهایت
بر لبهء توهمی عمیق
وحشت سقوط را مزه مزه میکنند
و تو انعکاس پریدن را
در کشش لزج زمان
درخالی ذهنت هم چنان تکرار می دهی
و پاهای احساست را
به تختخواب خاطره ایی زنجیر می کنی
كه قژ قژ فنرهایش
از حوصلهء گوش هایم بیرون است