چرا ما خیانت میکنم؟ چرا به منافع ملی خود برای منافع خصوصی پشت میکنیم؟

چرا ما خیانت میکنم؟  چرا به منافع ملی خود برای منافع خصوصی پشت میکنیم؟

امروز یک مقاله از آقایی خواندم که تمام به خیانت های ایرانیان به هم میهن های خود اشاره کرده بود.  و ده ها نمونه آورده بود که نشان میداد که ایرانیان بهم براحتی خیانت میکنند و آنجا که منافع شخصی دارند همه را فدای منافع خود میکنند.  ولی آیا این خیانت پیشگی تنها مال ایرانیان است و بس و یا سایر ملت ها هم کم  و بیش به خیانت کاری گرایش دارند. 

آنجا که یک خیانت یک ملت را برای سالیان سال اسیر میکند. آریو برزن را یک ایرانی لو داد و اسکندر فاتح شد.  بابک را افشین به کشتن داد. 

راستی اگر ما تربیت اجتماعی داشتیم شاید به این دریوزگی نمی افتادیم.  وی مثالهای تاریخی آورده است و من میتوانم مثالهای کوچک بیاورم.  در میان دوستان و آشنایان خود دیده ام و شنیده ه ام که براحتی برای مشتی دلار و پول بهم خیانت کرده اند.

امیر به دوستش کمک میکند و او را حمایت مینماید. دوست او که شصت هزار مارک توسط امیر برایش کارسازی شده است تا از خنس رها شود عوض قدردانی و پس دادن پول بدون بهره به موقع  امیر را حواله دادگستری میکند.  آقایان بازپرسها وکلانتر ها که زیر نفوذ هستند مدارک امیر را که دال بر واقعیت دارد نگاه نمیکنند.  یک لشگر قاضی و بازپرس بدون هیچگونه احساس مسولیت با بمن چه بمن چه با امیر برخورد میکنند. 

دوست امیر همه گونه آزار را در مورد کسی که به او کمک کرده است روا میدارد. و برای پس ندادن پول هرکاری که عقلش میرسد با تکیه بر بی تفاوتی دستگاه و مامورین و یا ظالم بودن آنان از دست به ریز و زبان چرب و نرم خود استفاده میکند. نتیجه امیر پس از هفت سال بجای بیست روز مبلغ اسمی را از موسوی تیرآبادی پس میگیرد و از کار هم بیکار میشود.  زیرا دوست خاین برای او همه گونه سوسه آمده است. 

جلال به خواهرش که آرزوی رفتن به آمریکا و ادامه تحصیل داشته است کمک میکند.  خواهر بجای قدرشناسی اورا متهم میکند که در اثر تشویق وی به تحصیل از زندگی افتاده است.  اگر او زودتر شوهر میکرد خیلی بهتر بود. و تمامی کمکهای جلال را نفله کرده است و برایش یک آش هم پخته که در روی آن یک وجب روغن نشسته است.  بدین ترتیب هم امیر و هم جلال هر دو از زندگی معمولی عقب میافتند. 

ناصر به دانشجویان ایرانی که تازه وارد آمریکا میشوند کمک میکند و دانشجویان بعد از اینکه فکر میکنند که دیگر به کمک ناصر احتیاج ندارند پشت سرش صفحه میگذارند و از او بدگویی میکنند که روی مقصدی خاص به دیگران کمک میکند و نظری دارد. 

خوب تا اینجا میشود اینطور نتیجه گرفت که بهر کسی کمک کنی دچار مشگل میشوی ولی اگر بی تفاوت باشی مشگلی نداری. 

برعکس خواهر جلال دختر دیگری میگفت پس از مرگ پدرم برادران من مرا زود شوهر دادند تا نتوانم بکار وتحصیل بپردازم.  و از برادران خود گلایه میکرد. 

یک ایرانی که دستش به دم گاوی بند میشود میخواهد تمامی دیگران را کله پا کند و فک و فامیل خودش را سرکار بیاورد. 

تا آنجا که من تجربه کرده ام اکثر مردم دنیا کم و بیش مثل ایرانیان هستند. حسود و تمامیت خواه و خود خواه  ولی وجود قوانین به آنها اجازه نمیدهد که شاید مثل ما رفتار کنند. و شاید در شرایط نظیر ما درست مثل ما رفتار کنند. 

خودتان دیدید که کسانی که ادعای دین و روحانیت میکردند در عمل رفوزه شده اند.  شاید شما در زندگی خصوصی خودتان هم به افرادی برخورده باشید که هیچ عقیده و مذهبی ندارند و فقط برای گذران زندگی مجبور هستند که خود را متدین و دین دار بنمایند. 

متاسفانه بایست گفت که عشق و محبت دارد جایش را با بی تفاوتی و ظلم عوض میکند.  مسلم است که اگر انسان بی تفاوت و ظالم باشد براحتی در دام نخواهد افتاد و از احساسات انسانی دوستی( آنان که بی تفاوت نیستند) او سو استفاده نخواهد شد.

به عبارت دیگر سیستم اجتماعی کنونی با خراب بودن دستگاه های قضایی و شهربانی و نیروی انتظامی مردم را بسوی بی تفاوتی سوق میدهد.  زیرا میبینند بهر کسی که خدمت کرده اند و یا برایش کاری انجام داده اند بعد ها دچار درد سر شده اند. 

هرکسی که به نوعی خوب کار کند مورد حسادت دیگران قرار میگیرد و آنان سعی میکنند به نوعی زیر آب او را بزنند.  تا هنگامیکه انسان مطیع سیستم است و دست از پا خطا نمیکند و هر دستوری را مو به مو انجام میدهد و تمامی عقل و منطق خود را کنار میگذارد شاید مورد توجه ارباب باشد.  وگرنه سعی میشود که بهانه ای پیدا کنند و یارو را کله معلق نمایند. 

خوب در کشوری که شاهش یکصد هشتاد زن دارد و تعدادی بسیار از مردان را هم اخته کرده است تااز زنان او محافظت کنند و براحتی مشعول دزدی و غارت و دست درازی بمال و ناموس ملت خودش است مسلم است که وی دارای دشمنان بسیاری است.  در قدیم که داروی بیهوشی نبوده است.  مردان جوان بینوا را میگرفتند و در حالی که هوش بودند و درد را حس میکردند بیضه های آنان را میکوبیدند تاله شود و یا بیضه های آنان را با نخ میبستند و آنقدر آنرا تنگ میکردند که بیضه ها از بی خونی فاسد شوند. 

خوب چنین مردی اگر روزی بتواند میخواهد چشمهای شاه را از کاسه بیرون بکند  آنهم با ناخن های خود.  آیا میتوانید خود را جای مردی بگذارید که دستهایش را بسته اند و دارند بیضه او را میکوبند تا له شوند.  تا او به زنان شاه که در حرمسراها زندانی هستند نظر جنسی نداشته باشد.  آیا واقعا این چنین مردی لیاقت شاهی را دارد؟ 

یا آن شاهی که میلیارد ها دلار را میدزدد و در بانکهای خارج بنام خود و یا فامیلش میگذارد.  و بانکهای آن کشورها هم تمامی سرمایه میلیارد دلاری او را باندک بهانه ای مصادره میفرمایند. 

که از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست.

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!