داستان محبوبه چینی قسمت آخر

وانگ می یک زن بسیار زیبای چینی بود. قامت لاغر اندام و باریک و بلند او همراه با برجسته گی های مناسب وخوش تراش بدنش. سینه های سفت و مدور او و پایین تنه خوش فرم و همراه با باسن بسیار متاسب کوچک و مدورش یک شاهکار مجسمه سازی حضرت یزدان بود. چشمان سیاه و بادامی و بسیار درشت او که بدون هیچگونه شکن بودند و و پوست پلک چشمایش تنها بصورت خطی صاف بریده شده بودند و دو چشم بی نظیر و درشت و سیاه زیبا را به نمایش میگذاشتند. بینی بسیار متناسب و کوچک وی همراه با لبان سرخ و فتان زیبایی عجیبی به این بت خوش تراش چینی میداد.

وانگ وی علاوه برای زیبایی بسیار خیره کننده و قامتی رعنا که شاید حدود یکصد هفتاد پنج سانتیمتر بود. گردنی بلورین و صاف مثل مرمر تیره رنگ را به نمایش میگذاشت. خداوند قادر در خلق این آیت زیبایی هیچ کمبودی نداشت و کارش یک شاهکار بود. علاوه بر زیبایی فوق عاده و سنگین و رنگین بودن وانگ می یک الاهه علمی هم بود. وی در سن شاید بیست هفت سالگی توانسته بود که دکتری علمی خود را با درجه ممتاز از دانشگاههای کشورش بگیرد.

بلافاصله او را به استادی انتخاب کرده بودند و اینطور که میگفت در دوره فوق لیسانس و دکتری تنها تدریس میکرد. او هم مثل آرین یک نابغه تمام عیار بود. آرین شاید حدود پنجاه ساله بود ولی وانگ می تنها شاید سی هفت سال داشت ولی زیبایی خیره کننده او اورا خیلی جوانتر نشان میداد. البته آرین هم پنجاه ساله نشان نمیداد.

آرین از وانگ می خواست که در خانه او زندگی کند تا بهتر بتوانند بکارهای علمی خود ادامه دهند. شاید آرزوی آرین این بود که این الهه زیبایی با او ازدواج کند. با وجود اینکه آنها ظاهرا مثل زن وشوهر و یا دوست نزدیک مثل زن و شوهر بنظر میآمدند  و با هم زندگی میکردند و خورد و خوراکشان یکی بود ولی وانگ با او تنها در حد ماچ و بوسه و نوازش بود و هیچوقت آرین نتوانسته بود که این بت عیار را کاملا تصاحب نماید.

آرین فکر میکرد که بعد از مدتی وانگ می به او راه خواهد داد و آنان مال هم خواهند شد. ولی اینطور که معلوم بود عشق وانگ می به آرین  در حد یک عشق نوجوانانه بود که تنها با همان ماچ و بوسه ها و نوازش ها محدود بود و آرین عاشق نتوانسته بود که وانگ می را قانع کند تا همسر او بشود..  آنان از لحاظ علمی خیلی بهم وابسته بودند و در پروژه ای که با هم کار میکردند هم خیلی موفق شده بودند.

عشق و شیدایی آنان باهم خیلی متفاوت با دیگران بود. نمیدانم چه چیزی باعث شده بود تا وانگ می همسر و یا معشوقه واقعی آرین نشود. آرین هم تنها امیدش زمان بود که شاید فکر میکرد در عرض یکسال اندی بالاخره وانگ می تصمیم خواهد گرفت با او عروسی کند. ولی مثل اینکه مرغ وانگ می یک پا داشت.  او میخواست تنها معشوقه آرین باشد بدون داشتن روابط زناشویی. 

آرین توانست هرچهار فرزندش را هم به آمریکا  بیاورد و وانگ می این خانم دکتر دانشمند مثل یک مادر مهربان به بچه های آرین رسیدگی میکرد و مواظب درس و مشق آنان بود.  بطوریکه بچه ها بعد از مدت کمی خیلی خوب پیشرفت علمی کردند و توانستند از همکلاسان آمریکایی خود پیشی بگیرند و تمام این موفقیت ها را مرهون خانم چینی بودند.

آرین که میدانست که سیستم استعماری دنیا از مذهب و ملیت و نژاد مثل اهرمی برای دامن زدن به اختلافات سو استفاده میکند و مردم را بجان هم میاندازد و آبها را گل آلود میکند  تا بتواند ماهی گیری نماید و خوب میدانست که با دانش و فرهنگ و دوستی میتوان به جنگ این هیولای هفت سر رفت ولی گویا خودش هم قربانی این سیستم شده بود.

 

همسر ایرانی او به سبب اخراج او از کار و  آمدنش به آمریکا از او تلاق گرفته بود و او نمیتوانست با خانم چینی هم به دلایلی نامعلوم ازدواج کند.

هر روز که به رفتن وانگ می نزدیک تر میشد آرین با وحشت بیشتری به آینده  مینگریست.  بچه ها که بسیار با وانگ می قاطی شده بود ند  نیز از اینکه او بزودی آنان را ترک میکند نیز بسیار اندوهگین میشدند.  

بهر حال بعد از دوسال وانگ می آرین را ترک کرد و به چین بازگشت.  آرین و هر چهار فرزندش که به وی علاقه بسیاری داشتند در هجران او بسیار ناراحت بودند. من که هرچه فکر کردم نتوانستم دلیلی برای این جدایی زجر آورد پیدا کنم.  شاید شما بتوانید. واقعا که دنیا پراز رمز و راز است.

وانگ می که ظاهرا عاشق آرین بود و چهار فرزند او را هم بسیار دوست میداشت و بهتراز یک مادر به آنان رسیدگی میکرد و عشقی و دوستی عمیق بین آنان بود همه آنان را بحال خود رها کرد و به چین بازگشت.  خلاصه من که هرچه فکر کردم نتوانستم این مشگل رابرای خودم حل کنم که زنی با مردی زندگی میکند به وی  و  فرزندانش آنقدر علاقه نشان میدهد و مثل یک مادر مهربان به آنان رسیدگی میکند ولی هنگامیکه قرار داد خدمتی اش پایان میپذیرید همه آنان  را رها میکند و به کشور خودش باز میگردد. 

وانگ می بارها گفته بود که سخت عاشق آرین است ولی نمیخواهد با او ازدواج کند.  چرایش را بمن نگفت.  او دوسال شب و روز با مردی زندگی کرد و هیچوقت هم با هم هیچ اختلافی که نداشتند که هیچ بلکه همیشه قربان صدقه هم هم میرفتند. بعدهم عاشقانه به فرزندان آرین کمک میکرد و تر وخشکشان میکرد. هیچ بهانه و دلیلی هم برای ازدواج نکردن با آرین نگفت و همیشه میگفت که اورا خیلی دوست دارد. با این همه این معما برای من و شاید آرین هم حل نشد که چرا وانگ می آنان را ترک کرد؟  اینطور که هر دوی آنان  میگفتند آنان سخت بهم دلبسته و عاشق بودند وهیچوقت از هم دور نشدند و هیچوقت با هم اختلافی هم نداشتند.  شاید روزی بشود معمای عشق محبوبه چینی را حل کرد. 

خوب این آخر داستان. آرین که عاشق تدریس در ایران بود و میخواست که به دانشجویان ایرانی تعلیم بدهد مجبور شد که به دانشجویان غیر ایرانی تعلیم بدهد و همسر ایرانی خود را همراه با خدمت در کشور عزیزش از دست داد

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!