از بدر دم عاقبت، کاین کلام، شد پدید
هر هنری، در عالم خود، بس زیبا، و بس پر تخیل
ز این ایران زمین، در بر سینه جاودانش
عشق هنر، و گرمی نبوغ، از این سر، ای برادر، تا ان
گر غرب گویدت، که ما این داریم، و ان
بر او گو، ای بی انصاف، وجود و ریشه تو، از بدر دل ماست
من عاشق، هر کلمه، ز این شاهنامه، و لبان فردوسی
معشوق من، بر این مثنوی، چشمان مولانا، و تن بر، شیخ حافظ
ای برادر، قدر فرهنگ خود دان، شاملو، مشیری، و نیما
هیچ کم و کسری نیست، جانان من، بر غرب استادی، فراموشت مکن، ز این نطفه، تا ابدیت