در یادداشت پیشین به نقد دین ستیزان خام و دین ناشناس پرداختیم. حال سخنی در نقد روشنفکران دین شناس بگوئیم که میگویند وقتی سلمانی ها بیکار میشوند سر همکاران خود را اصلاح میکنند. نقد من از روشنفکران دینی به مقالاتی که سالها قبل در شرق مینگاشتم باز میگردد و شامل دو سر فصل است. نخست اینکه کل مقوله روشنفکری دینی که سهم اساسی آن در پیش بردن تفکر اجتماعی در ایران (از مهندس بازرگان و دکتر شریعتی تا دکتر سروش و دکتر کدیور) غیر قابل انکار است کم کم لزوم و کارکرد خود را از دست میدهد.
در آن مقالات (که به بحث مفصلی با دوست فرزانه ام آقای دکتر پایا در صفحات همان شرق انجامید) گفته بودم که شاید بهتر باشد بجای دو مقوله روشنفکران دینی و روشنفکران سکولار مفاهیم روشنفکران بومی و جهانشهر را بنشانیم. تقابل فکری تاریخی روشنفکران سکولار و دینی در حال حاضر از میان رفته است زیرا این دو نحله تفکر اجتماعی بر مدار دو ایدئولوژی اسلامیست و مارکسیست حرکت میکردند. امروز این دو ستاره قدر اول آسمان میانه قرن بیستم به کوتوله های سوخته ای تبدیل شده اند. باید بجای این تقابل بحثی اساسی از مکان دین در جامعه مدرن ایران را شروع کنیم که به این مهم در یادداشتهای آینده خواهیم پرداخت.
دوست عزیز و دانشمندم آقای حمید دباشی نیز اخیراً نقدی از دو مقوله روشنفکر دینی و سکولار منتشر نموده اند که در آن مقوله “شهروند” را بجای “روشنفکر” مینشانند. البته تقلیل اهمیت روشنفکران مانند تقلیل تعداد فرزندان پدیده ای است که در جوامع مرفه و مردمسالار بخودی خود روی میدهد و نمیتوان آنرا بصورت یک پروژه سیاسی در آورد. هدف خوبی است ولی نیل به آن مستلزم شرایط خاصی است که هنوز در بسیاری از جوامع موجود نیست.
اما نقد دوم نگارنده بر روشنفکران دینی غفلت آنها از نگرش به دین از دیدگاه انسانشناسی و جامعه شناسی مذهبی است. اغلب نقد های روشنفکران دینی صرفنظر از جنبه ایدئولوژیک و اسلامیست آنها (یعنی نگرشی که در آن دین ابزار دستیابی به قدرت سیاسی قرار میگیرد) صورت یک دیالکتیک فلسفی و نقد منفی انتزاعی را داشته و در برخی موارد بصورت نقد عقل گرایانه و پاکدینانه از مذهب واقعاً موجود در میاید. نفی دین واقعی بنام مبارزه با خرافات و جستجوی دین ناب و مذهب مهذّب از پیرایه های تاریخ در واقع همان سراب هرمنیوتیکی است که بنیاد گرایان همه مذاهب را بسوی خود خوانده است.
پاکدینی بنیاد گرایانه و نقد روشنفکری دینی هردو واکنشی به شرایط تفکر و زیست مدرن هستند. هر دو اینها بنام “پویا” نمودن دینی که ظاهراً متحجّر و آلوده به خرافات بود و برای نجات آن از هجو و هجا و حمله های بی محابای دین ستیزان (که در یادداشت قبلی به آنها پرداختیم) تفسیر سنت ستیزی از دین ارائه داده اند. اما تفاوت ایندو گروه در اینست که بنیاد گرایان با تکیه به نهادهای منسجم و احساسات دینی صورتهای جدیدی از مناسک مذهبی آفریفته اند که تداوم اندیشه آنها را تضمین میکند. ولی روشنفکران دینی بنا بر اقتضای طبع خود از نهاد آفرینی و باز سازی مناسک سر باز زده اند.
نقد دین بدون نهادهائی که این نقد را تبدیل به اشکال کنش مداوم و بازآفرین اجتماعی کند و مناسک جدیدی بیافریند عقیم و ابتر خواهد بود و آبش به آسیای دین ستیزان جاری خواهد شد. باید خاکبرداری و شالوده ریزی روشنفکری دینی به ساختی نهادینه منجر شود والّلا بعید نیست که این فضای نقد سترون به راهرو بی دینی تبدیل شود. پس باید اذعان کرد که اصلاح دینی نمیتواند یک پروژه فکری نزد روشنفکران باشد. اما چگونه اصلاح دینی میتواند شکل نهادی و مناسکی بخود بگیرد؟ آیا غیر از اینستکه حرکتهای دینی باید معبد و مسجد داشته باشند، خلق را در عید و عزا موعظه کنند و در مراسم گذار از تولد تا بلوغ، ازدواج، طلاق و مرگ حضور داشته باشند؟
فکر مترقی از دین باید در قالب مناسک و نهاد ها رسوخ کند تا بتواند باقی بماند. اما عاملین این پروژه چه کسانی هستند؟ از آنجا که نمیتوان از متفکرین اجتماعی و اساتید دانشگاه انتظار داشت که این کارکردها را بعهد بگیرند ناگزیریم که برای تداوم فکر اصلاح دینی بفکر پدید آوردن گروهی از رهبران دینی باشیم. بله یکی از کلید های بقای اصلاح دینی نهادینه شدن روحانیت اصلاح طلب است. البته نوع روشنفکران مذهبی چنان روحانی ستیز اند که مطمئنم بسیاری از دوستان حتی از خواندن این مقاله کهیر خواهند زد. اما اینجا سخن از واقعیت جامعه شناسانه است نه آلرژیهای تاریخی.
تا بستری از مناسک و مراسم که امکانات شراکت احساسی مردم در امر مقدس را بوجود میاورند نباشد اصلاح دینی از فضای انتزاعی نقد عقلی به حیطه عمل اجتماعی وارد نخواهد شد. بدون نهاد روحانیت مترقی و اصلاح طلب روشنفکری دینی مانند بیمار مبتلا به نشانگان “لوگریک1” است که علیرغم ذهنی سالم و وقّاد فاقد اعصابی سالم است که دستورات مغز را به جوارح منتقل کند.
[i] Amyotrophic Lateral Sclerosis (ALS) یا Lou Gehrig’s disease.