(قسمت اول) (قسمت دوم)
رویاروئی فکر روشنگری با جهانبینی دینی در سه جبهه بود. جنبه شناختی دیدگاه روشنگری کیهان شناسی جدیدی فارغ از پیشفرضهای متافیزیکی ارائه کرد، جنبه سیاسی آن به تفکیک دین از سایر حیطه ها منجمله سیاست انجامید و بالاخره در پهنه ذهنیت فکر روشنگر زیبائی شناسی و اخلاقی جدید را بارمغان آورد. این تقابل فقط در عالم فکر نبود. در عصر جدید با ظهور پروتستانتیزم و دولت- ملتها طومار سلطه کلیسای کاتولیک بر اروپا یکباره در هم پیچیده شد.
انقلاب علمی و نظام سرمایه داری نیز دست بدست هم داده ستون خیمه تسلط مذهبی را برای همیشه از خاک اروپا کندند. امپراطوری مقدس روم چهل تکه شد و جوامع چه از نظر فکری و چه از نظر سازو کارهای اجتماعی شکل غیر مذهبی بخود گرفتند. در مطالعه سکولاریسم باید بین سکولاریسم عینی (یعنی خلاصی بازگشت ناپذیر از سلطه مذهبی و حکومت مذهبی) و “سکولاریسم ذهنی” که ایدآل فلسفه روشنگری بود و به تقدس زدائی از ذهن انسان و حیطه خصوصی و البته حیطه های عمومی می انجامید، فرق بگذاریم. با توجه به تغییرات عظیم مذهبی، ملی و طبقاتی در غرب سکولاریسم عینی جای سلطه مذهبی را گرفت. از این پس این نظام سکولار جدی بود که وزن و قافیه نظم جدید اجتماعی را تعیین میکرد.
اما علیرغم قدرت فکر روشنگر مذهب بطور کامل در محاق نرفت. در پی مرزبندیهای نو میان دین، جامعه مدنی و دولت، میوه دین بجای خشکیدن بر شاخه بالندگی نوینی از خود نشان داد. نخست دین با پیرایشی تازه در قالب الهیات فلسفی-علمی نو ظهوری جلوه کرد که خدا شناسی را از حیطه الهیات به پهنه فیزیک کیهانی و ریاضیات آورد. دکارت و نیوتن خداوند را ناظم جهان و خالق قوانین طبیعت خواندند و فحص در کتاب طبیعت را بجای بحث در کتاب مقدس راه نوین خدا شناسی دانستند. خدا جوئی عقلی تا اندازه ای جا را بر الهیات راز آلود مسیحیت تنگ کرد که اصحاب کلیسا نیز این راه و روش جدید را جایگزین نهج اسکولاستیکی قدیم کردند. این جریان موجب رواج نوعی جدید از تدیّن گشت که اعتقاد به خدائی ماورائی را لازمه تفکر عقلانی و علمی میدانست. خدای این گروه که به “دِئیست”ها مشهور شدند خدائی متشخّص[i] نبود: نه نامی داشت نه پیامبری و نه با گروهی خاص از انسانها رابطه ویژه ای بر قرار میکرد.
البته خدای پانته ایستی برخی ادیان شرقی، تصوف اسلامی و عرفان یهودی و مسیحی نیز کم و بیش غیر متشخص است، ولی در آن سنتها راه از خلق به حق از وادی مراقبه و زهد به قله کشف و شهود میرسد – در حالیکه تنها راه لمس این خدای عصر روشنگری استدلال عقلی و تحقیق تجربی بود. این خدا نه اساطیری داشت و نه مناسکی، نه ادعیه را میشنید و نه به نذر و نیاز وقعی میگذاشت. این خدا معبدی نداشت، مناسکی نمی طلبید و طبعاً نیازی هم به حاجب و دربان و متکلم و روحانی نداشت. اما دِئیسم در آن واحد خصوصی و ویژه خواص بود. بسیاری دانشمندان و روشنفکران قرن هجدهم منجمله پایه گذاران نظام سیاسی ایالات متحد آمریکا که به پدران قانون اساسی آمریکا مشهورند از این زمره بودند. مثلاً نگارنده اعلامیه استقلال آمریکا ، تامس جفرسن عهد جدید را از معجزات و خرافات ویراستاری کرد و تنها جنبه های اخلاقی آن را باقی گذاشت. این کتاب هنوز هم موجود و بعنوان انجیل جفرسن مشهور است.
پس دئیسم دین خواص بود. بدرد توده های نمیرسید. نیازهای معنوی مردم عادی ها که امکانات مادی و معنوی و علمی و ذهنی تأمّلات تنهائی خواص را نداشتند با خدائی سرد مزاج و ماورائی و بی تفاوت به مشکلات انسانی بر طرف نمیشد. از اینرو بود که در دوران مدرنیته شاهد جوش و خروش مذهبی شدیدی در میان توده های مردم نیز هستیم. اتفاقاً در این دوران است که دو دوره احیای مذهبی (یکی در چهار دهه میانی قرن هجدهم و دیگری از اواخر این قرن تا میانه قرن نوزدهم [ii]) در آمریکا رخ میدهد و اروپا مالامال از جنبشهای مقدس مآبان (پایه تیست [iii]) است. در قرن بیستم هم که البته بنیاد گرایان که برنامه شان مخالفت با آته ایسم و دِئیسم و اصلاح مذهبی است اوج میگیرند. این نهضتهای مذهبی عوام عکس العملی بود به دین ستیزی روشنگری و نیز دین دئیستی خواص و خدای غیر متشخص عقلانی، ماروائی و بی بو و خاصیت آنست. بنیاد گرائی که از ربع آخر قرن بیستم تا امروز کلیه ادیان (مسیحیت، یهودیت، اسلام، و آئینهای هندو و بودائی) را تحت الشعاع خود قرار داده عکس العملی به مدرنیسم در هر دو قالب آته ایسم و دِئیسم است.
روشنفکران ایرانی (چه مذهب ستیزان آته ایست و چه اصلاحگرانی که مبلّغ نوعی دئیسم فلسفی شده اند) نمیتوانند چشم بر این این واقعیتهای تاریخی ببندند. هجو و تمسخر مذهب از یکسو و پاکسازی مذهب از محتوای فرهنگی آن از سوی دیگر موجد عکس العملهائی از جانب توده ها میشوند که صرفنظر از عواقب فکری آن نمیتواند نتایج مطلوب سیاسی در شرایط فعلی برایمان داشته باشد. البته نقد و گفتمان بجای خود باید باشد. معنویت و پاکدینی میتوانند بعنوان گزینه هائی برای طبقات مرفه و فرهیخته باقی بمانند ولی در کنار آنها باید به “استخراج و تصفیه” منابع فرهنگ دینی نیز پرداخت تا دین اصلاحی منفی باف و انتزاعی باقی نماند و بتواند نهادینه شود و جذابیت خود را برای قشر هائی وسیعتر از جامعه حفظ کند.
ادامه دارد.
[i] Personal
[ii] First Great Awakening (1730s to 1770s) and Second Great Awakening (1790s t0 1840s) in the United States.
[iii] Pietist