دیشب با جمعی از دوستان بیرون بودیم. وسط شام بین دوستی ایرانی و یونانی بحث بالا گرفت که کباب اصلا مال چه ولایتی است. دوست ایرانی اصرار که کباب از خطه ایران است و یار یونانی میگفت از آن ماست. در این میان دوستان امریکائئ میگفتند چه فرقی میکند، همین قدر که خوشمزه است و ما میتوانیم لذتش را ببریم کافیست.
به راستی این چه عادتی است که ما و دیگر مردم خطه شرق داریم؟ دیدهام دوستان ایرانی تمام هم و غم خود را بر این میگذارند که این ترانه و یا آن دیگر غذا اصلا مال دیار ماست. این کلمه اصلا فارسی است و یا ریشه شرقی دارد. چرا نمیتوانیم هر چیزی را بطور مجزا و فقط بر اساس ارزش وجودی خودش محک بزنیم و ارزشش دهیم؟ چرا در مقابل دیگران، خود را کم میدانیم که باید با هزاران سال یادگاران خود فخر بفروشیم؟ این کهنه پرستی و تنیدن پیله فرهنگ دور خود همواره دیواری بوده بین ما و مردم مغرب زمین. دیر زمانی است که به جای انتقاد صحیح و سازنده از این فرهنگی که هزاران سال همچون زنجیر بر دست و پای ماست، به تعریف و تمجید از آن پرداختیم تا خود را به آن دلخوش کنیم و دلیلی برای کاستیهای خود بتراشیم. فرهنگ، مذهب، شخص، کمپانی، … که تحمل تیغ برنده انتقاد و ظرفیت اصلاح پذیری را نداشته باشد محکوم به فنا است. بیایید نقاط ضعف فرهنگ خود را برای یک برشماریم و ببینیم بدون آن چطور میتوانیم بهتر باشیم. بیاید خود و دیگران را فارغ از فرهنگ، زبان و رنگ بسنجیم و دوست داشته باشیم. یادمان باشد رادیکالیسم ملی/فرهنگی اگر از رادیکالیسم مذهبی بدتر نباشد بهتر نیست.