پژوهشگر دانشمند و شاعر خردمند جناب دکتر سعادت نوری در مقاله ی خود زیر عنوان “به بهانه ی سالگرد بیست و دوم بهمن” زنجیره سرودههایی در باره این رویداد ارائه کرده و پیشنهاد نموده اند که سرودهها ی دیگری در زمینه ها ی گوناگون انقلاب بهمن پنجاه و هفت مشتمل بر علل و عوامل و سایر نکات مربوط به این رویداد عنوان گردد. با استقبال از پیشنهاد ایشان بجای شعر یا سروده که کاملا بجا و ضروریست در زیر به چند یاداشت نیز در باره ی علل و عوامل انقلاب بهمن پنجاه و هفت اشاره میشود.
نویسنده ی آگاه و ارجمند آقای على ميرفطروس در مقاله ی خود زیر عنوان درباره ی انقلاب اسلامی ایران به شکل زیر با این رویداد برخورد می کند:
انقلاب اسلامي ايران شايد نالازم ترين و غيرضروري ترين انقلاب در تاريخ انقلاب هاي دو قرن اخير بود زيرا بیشتر انقلاب هاي دو قرن اخير در اوج انحطاط اقتصادي و زوال اجتماعي روي داده اند، در حاليكه انقلاب 57 در دوران رشد اقتصادي و رونق مناسبات اجتماعي بوقوع پيوسته است. از اين گذشته، وقوع دو رويداد عمدتاً غيرمذهبي (لائيك) يعني انقلاب مشروطيت (1906) و جنبش ملي كردن صنعت نفت در ايران (1950) ابهامات و تناقضات موجود در چرائي ظهور خميني و وقوع انقلاب اسلامي را دو چندان مي كند.
معمولاً انقلاب ها يا علل داخلي دارند يا علل خارجي. دربارۀ علل و زمينه هاي داخلي انقلاب 57 بايد گفت كه تا 6 ماه پيش از سال 57 هيچ نشانه اي از يك انقلاب – آنهم از نوع اسلامي آن – در ايران وجود نداشت. رژيم شاه اگر چه با دشواري هائي در زمينۀ گراني اجناس و كمبود مسكن روبرو بود، اما اين مشكلات آنچنان نبود كه آبستن يك انقلاب عظيم باشد. دربارۀ علل و عوامل انقلاب 57، مي توان اين ملاحظات را مطرح كرد.
1 – حضور اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي در مرزهاي 1900 كيلومتري با ايران و تحرّكات و تحريكات دائمي اين دولت براي دستيابي به آب های خليج فارس و سلطه بر ايران،همواره،فضاى سياسى ايران را آشفته مى كرد.
2 – تحولات سياسي در افغانستان و احتمال ايجاد يك رژيم كمونيستي وابسته به شوروي (خصوصاً احتمال استقرار «ارتش سرخ» در اين كشور) خطر كمونيسم در ايران و در نتيجه: ضرورت ايجاد يك «كمربند سبز» در مقابله با « ارتش سرخ» را در ذهن و ضمير دولت هاي غربي (خصوصاً آمريكا) تقويت كرده بود.
3- استقلال طلبي هاي شاه در ميان كشورهاي منطقه و خصوصاً رهبري وي در هدايت سازمان «اوپك» جهت استقلال سازمان و افزايش قيمت نفت و انعكاسات اين افزايش قيمت (يا « شوك نفتي») بر اقتصاد اروپا و آمريكا و خصوصاً تهديدات صريح شاه در افزايش هرچه بيشتر قيمت نفت و سپردن تأسيسات نفتي ايران به دست متخصّصان و مهندسان ايراني و… بى ترديد، مورد رضايت يا خوشايند دولت هاي آمريكائي و اروپائي نبود.
4- سوداي شاه در ايجاد يك ارتش مدرن و بسيار قدرتمند (با توجه به حساسيّت ژئوپوليتيكي ايران در منطقه) و تلاش هاي پيگير شاه براي خريد و احداث نيروگاه اتمي و ارتقاء ايران به يك قدرت اتمي در منطقه، باعث نگراني دولت هاي اروپائي و آمريكائي بود.
5 – سخنان تهديدآميزشاه در سال هاى 1974و1975كه خواستار پايان يافتن سلطة كمپانى هاى نفتى درايران درسال1979 بود، و همچنين، تأكيد شاه بر ناسيوناليسم ايراني و تاريخ و تمدن ايران باستان ،در ذهن و ضمير دولت هاي آمريكا و اروپا از شاه تصوير يك «ياغي» يا « سركش» را تداعي مي كرد.
6- کنفرانس «گوادولوپ»، طرح سرنگونی شاه و آوردن خمینی را در بطن ومتن خود داشت چنانكه در سال های اخیر، از جمله خاطرات ژیسکاردستن رئیس جمهوری فرانسه در زمان انقلاب ایران، وجود این طرح را تأئید می کند. همچنين كتاب معروف«جيمى كارتر»،نوشتة «Mike Evans »،ازكمك هاى مالى وتداركاتى دولت كارتر درحمايت وپشتيبانى ازآيت الله خمينى،ياد مى كند! اين نكات، يادآور اين سخن چرچيل است كه گفته بود: «دولت انگليس در ايران،دوستان دائمي ندارد بلكه منافع دائمي دارد».
7- ندانم کاری ها و آشفتگی های دولت های وقت و فقدان یک «کمیتۀ بحران» در دربار و سرانجام: تصمیم نادرست شاه برای خروج از ایران، به تحوّلات انقلابی شتاب بیشتری بخشید.
نویسنده ی دانشمند و ارجمند آقای امیر سپهر نیز در این زمینه یاد آور شده اند که” جمهوری اسلامی را فرهنگ پسمانده و نخبگان سياسی فرهنگی ما بوجود آورد و پروار کرد و بدين هاری و وحشی گری رساند نه دو روضه خوان ابله و نادان بنام خمينی و خامنه ای که نه لياقت مديريت يک حمام عمومی را داشتند و دارند و نه حتا قادر به اداره يک قهوه خانه بودند و هستند . توده ای، مجاهد، چريک فدايی، جبهه ملی چی، ملی مذهبی، روزنامه نگار، نويسنده ی چپ، راست و ميانه و همه و همه هم بوجود آورنده و نگهدارنده جمهوری اسلامی بودند و هستند، نه خود ملا های بی سر و پا که بسياری از آنها تاسال پنجاه هفت حتا نمی دانستند که به جز نجف و کربلا و سامره، اصلآ شهر ها و کشور های ديگری هم در اين جهان وجود دارد. جمهوری اسلامی لکه ی ننگی است که بدون چون و چرا بايد آنرا از دامان تاريخ ايران و حتا جهان زدود”.
کوتاه سخن باید گفت که انقلاب بهمن پنجاه و هفت به شکل یک داستان بی پایان یا قصه ی نا تمام روزگار و عصر ما و آیندگان است و تجزیه تحلیلهای فراوان بر آن رفته و خواهد رفت.