خیز و با من هموطن، غوغا بپا کن
ملت و خود را ازین زندان رها کن
چهارده قرنی تو، در زندان تازی
شو رها، ازدین حکومت را جداکن
کن نگاه بر کشورت، پیشازعرب ها
آن شکوه و شادمانی، آن بزرگی را بپا کن
هر کسی دارد شعاری،هرکسی آرد پیامی
عقلِ خود داور کن و تازی رها کن
تا بپا خیزیم دشمن میگریزد
با من و ما، وحدتی ملی بپاکن
ننگ برجور وجنایت، برفریب و برجهالت
زورگویان را فرو کِش، دولتی ملی بپا کن
کشورِ تو ، خانه ی تو، مادرِ تو
بی وطن ها زان بران، دادی بپا کن
گر کسی گوید ز اصلاحِ حکومت
گو، زبُن پوسیده و او را رها کن
در ره تو شد فدا سهراب و آرش
کاوه شو، فریاد زن، توفان بپا کن
چون نخواهی زن ستیزی، جور و نکبت
راهِ ایرانی بگیر و رسم تازی را رها کن
مردِ ایرانی بداند هرزنی با خود برابر
عادلانه دولتی، با داد ایرانی بپا کن
یاد آور کشورت، پیش ازعرب ها
همچو کورش مهرورز و مهدِ آزادی بناکن