بودیکی بود و یکی نبود/ تلنگری که توی سبزه ها دست به عصا وایساده

بازم یکی بود و یکی نبود و مدادی بود و بعد هم تلنگری بود؛ که یه جوری از چند وقتی پیش دلشورهً مبارزه رو به دلش گرفته بود, چون هرچی باشه خبر دارم که چی تو دلش گذشته بود؛ یا حتی میدونیم بیچاره چی جوری شروع به یاد گرفتن مبارزهً با مرام ضد انسانی کرده بود.

شاید بخاطراینه که مجبور به گرفتن عصا توی دستش میونه یه پایان واسه این دیکتاتوری شده بود .

چون بنظرش رسیده بود که کمی جریان واسش قروقاطی شده بود؛

اینیکه کی میخواد بره چه وقت رفتنی یه چیزی بود؛ چی جوری میخواد بره کی میخواد بیا یه چیزه دیگه بود

چون رفتن حکومت اسلامی دیگه واسه همه حتمی شده بود؛ ولی میدونس کنار اومدن بابای کمونیست با میر حسین فقط سر مسایل اعتقادی نبود؛ یا شاخ و شونه کشیدن سلطنت طلب و جمهوری خواه سر باز نوشت قانون اساسی واسش یه چیزه قدیمی بود.

ولی تلنگر مونده بود و طا کردن با پیغمر سنتیمون که از کشتی گرفتن با حضرت فیل هم مشکلترشده بود.

و حرف زدنش در مورد آیندهً ایران سر اختلاف دوتا کاکو که واسش دیگه قوز بالاقوز شده بود

چون یه جوری هرکی به هرکی شده بود؛ و هنوز لحاف ملا پس گرفته نشده بود, سرش بین همه دعوا شده بود, یا اصلاً از برخورد بچهً کم حوصله با سکوت و دیدن یه فرصت طلب توی این قافله کفرش گرفته بود

چی بگه تلنگر که اصلاً یکی دیگه راس گفته بود؛ که همه سبزکی میدونستیم نخواستمون از اول چی چی بود؛ ولی هچکی یادش نیس قرارمون سر صلح سبز اصلاً چی چی بود .

از یه طرف با شاهنامه به فکر راه انداختن چنتائی هستهً زیر زمینی افتاده بود؛ از یه طرف دیگه برق از کلش با یاد پولی که از ایران پرواز میکرد پریده بود

بیچاره تلنگر دیگه به منمن کردن افتاده بود

با خودش میگفت فکر کن اصلاً این آخوند بازیا تموم شده بود؛ یا مثلاً حکومت بعدی همین الان اتفاق افتاده بود؛ وهمونی که همه دوس میداریم واسه ادارهً شهرمون اجرا شده بود و با یه روش تلنگری وضع زندگی واسه همهمون بهتر شده بود؛ یاد محلهً کوزه گری و اعتیاد باباش به مسجد رفتن افتاده بود, یاد کاکاش با کاباره و بازار مسگرا وسط نصف شب افتاده بود؛ یا یاد ننش که ازچند وقت پیش یه شاهنشاهی یا امامزاده ائی توی زندگیش اتفاق افتاده بود

ولی یاد خواهرش که دیگه خدا رو هم بنده نبود و معتقد به یه حکومت لائک شده بود؛ اصلاً از جلو چیشش هم رد نشده بود . همش فکر میکرد اصلاً خر در چمن بود, حالا دیگه چی به چی, چیجوری, چیچی شده بود

آخه بیچاره تلنگر چند وقتی کنج خونه منتظر یه همسنگر نشسته بود, ولی وقتی سر بزنگاه که یه فرصت پیدا شده بود, هر کسی ساز خودشو واسه خودش تنها زده بود, و راه خودشو واسه خودش تنها دیده بود.

میدونی وسط فکر کردن یهو یاد یه صلحی توی روح آینده سبز افتاده بود؛ یا یاد یه خدای نرم و نازکی که روی دنیا بختک نزده بود و به فکر پیدا کردن یه مزیت واسه مبارزه افتاده بود؛ یا اصلاً حرف درب و داغون نکردن همین سنگ نیم بند هم از دهنش در نرفته بود

خلاصه که حالش گرفته بود ولی یاد یاری که از چهار تا خیابون اونطرفتر سر در اورده بود, همه جوری خیالشو راحت کرده بود, و حرفی هم به کسی از نگه داشتن اخلاق 2500 ساله یا پرچم 200ساله نزده بود .

ولی وقتی توی یاد چهار شنبه سوری با ترقه بازی که افتاده بود؛ واسه له نشدن بچه ننه زیر زنجیر تانک, تا خود سیزده بدر توی سبزه ها دست به عصا وایساده بود

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!