در جستجوی نشاط و آزادی

برای ندا و سهراب و دیگر کشته شدگان و آنهایی که سقراط وارانه روی پا هایشان ایستادند ، ایستا ده اند وخواهند ایستاد تا درسی تاریخی به قدرتمندان کوته نظر و کهنه فکر که ایران را زیر سلطه خود در آورده اند. آنهایی که از طریق سوالات و عملکردهای اصالت گرایانه خود می گویند که هیچ دگم فکری و دیکتاتور در هر فرم وشکلی نمیتواند بریک جامعه و مردمش که بدنبال صلح و آزاد ی هستند تا ابد خود را تحکیم کند.

***

میگویند آنها اشوبگر، اخلآلگر، فریب خورده، آلات دست بیگانه اند. نه – نیستند.

خود را بشناس:

هیچ سیستم فکری کامل نیست ولی سیستم فکریی که به یک دگم و اتو پیا ایمان دارد و خود و ایده های خود را با زور،ستم، کینه، جنگ افروزی و کشتار گری بر دیگران تحمیل میکند بدترین نوع سیستم فکر ایست.

گفتند که او، سقراط فتنه گرا بود. نه، نبود. میگویند که میلیونها انسان آزدای خوا ه در ایران آشوبگرند. نه، نیستند. آزادی را نمیتوان با انگها یی چون فتنه گر، آشوبگر، حمایت شده از بیگانگان، محارب، و بی احترامی به این و آن ارزش مقدس از دیگران سلب کرد تا دیکتاتوری فکری و سیاسی خود را حفظ کرد. این برچسب ها، ترس وسیع دیکتاتور را در خود دارد و در اصل برای ایجاد رعب و سرکوب معترضان خود از انها استفاده میکند.

آزادی تفکر و بیان تنها روش سازنده و سالم زندگیست، هم برای فرد و هم برای جامعه. این راه سقراط بود و راه کسانیست که با وجود و هستی خود از هر طریقی به انسان احترام گذاشته و برای حرمت و آزادیش فداکاری میکنند. روشنفکران و سیاست مداران خیر اندیش و آزادی خوا ه برای اولین بار در ایران در کنار ملیو نها ایرانی دیگر چه درون آن سرزمین و چه در غربت آن این اصل را آهسته آهسته در گفته ها و عملكرد های خود هم به همد یگر و هم به دیگران در عرض این هشت ماه به خوبی نشان داده اند. این طرز فکرهمگانی و احترام به کثرت گرایی که به ندرت در تاریخ ایران اتفاق افتاده است به روشنی دربین قشر بزرگی از ایرانیان در حال رشد است و تاثیر عمیق آن را همگی بخوبی در درون و برون ایران در میان ایرانیان میبینیم. را ه آزادی و آزادی فکری از نوع همه گیرا نه اش مثل چشمه یی دارد درون بافتهای رفتارهای فردی و عمومی و عملکردهای ما چه درون و چه برون از ایران رسوخ میکند. راه زیباییست ولی پیچیده. اکثریت عظیمی از شهروندان ایران می گویند که ما در جستجوی آزاد ی همگانی هستیم و میدانیم که با هم این راه پیچیده را آزادانه و با صبر و شکیبایی طی خواهیم کرد.

درمیان این افکار بودم که به یاد سقراط افتادم و راه سخت و مشکلی را که او با سخت دلان سفسطه گری آتنی تجربه کرد وچگونه بخاطر انتقاد از آنها زندگی خود را از دست داد. و در این بحبوحه بود که از خود پرسیدم : راستی مرگ سقراط برای ما چه به جا گذا شت؟ و بعد از مدتی تعمق به خود چیزی گفتم که ادغامی بود از یک جواب ویک سوال که میخو ا نید : سنگ دلان آتن موفق شدند جسم سقراط را نابود کنند، ولی آیا طرز نو افکار و روش سوال کردن این انسان از آن مستبدان که او انها را زیر سوال قرار داد را آیا؟ طبیعتا این رد و بدل فکری با خود مرا مثل همیشه به سوی مشکلات و اتفاقاتی که در ایران رخ میدهد را از نو وا داشت. در ایران ما امروز بیش از هر زمانی دیگر درتاریخش سفسطه گرا یان در مبارزه مطلق خود با فرزانگان و مرد می که آزادی خود را میطلبند خشونت میکنند. حکومت اسلامی و رو حانیت حامی آن هر کاری که از دستشان بر میآید را بکار برده و میبرند تا اهداف خردگرا یانه و آزاد منشانه ایرانیان را که با صداهای متفاوت و شفاف خود میگویند: ما آزادی تفکر؛ صلح و دموکراسی که حق همه ما است را میخوا هیم رفتار دشمنانه میکنند. سوال: چرا رژیم و لا یت فقیه به این نیازهای طبیعی این انسانها اهمیتی نمی دهد و دائما با انها خشونت و همچون دشمن اصلی خود چنین برخورد میکند؟ چرا این حکومت حتی به آن اسلامگرایا نی که از بطن خود آن برخاسته اند و فقط از آن انتقاد میکند را خصمانه نفی میکند و آنها را کینه ورزانه دشمن خود میداند؟ جوابی ساده : اینها مثل دیکتاتورها ی گذشته که ایران را ملک خود و مردمش را برده و اسیر خود می دانند قدرت پرستند، از آزدای در یک جامعه باز میترسند و ماهرانه برای حفظ جامعه بسته ای که با زور ساخته اند سفسطه گرایی و با هر نوع صدای مخالف و انتقادی خصومت گرایی میکنند.

سقراط و جدالش:

جدالهای فلسفی بین سقراط و سفسطه گرایان آتنی، یک مو ضوع بنیادی در گفتگو های معنا گرایی (آیین عینی گرایانه) در رابط با مبحث جستجوی حقیقت گرایی میباشد. سقراط که هر گز چبزي ننوشت، اولین کسی بود که به دنبال حقیقت معانی چبزهای عینی، در جهانی که در آن میزیست پرد اخت. برای او”زندگیی که آزمون نشده باشد، ارزش آن را ندارد که آنرا زندگی خواند”. افلاطون داستانها، حکایات، مشاهدات و گفتگو هایی را که از سقراط با دیگران درآ تن شنیده بود را بعد از مرگ او برای ما نوشت. این نوشته ها را او بعد از اینکه حاکمان مستبد شهر آتن سقراط را به جرم اینکه شهروندان آن شهر، الخصوص جوانان، را به فساد فکری کشیده و با حیله و تزویر ها ی خود ترغیب میکرد که تحت تاثیر افکار بیمور دش قرار گیرند را نوشت. در این کتب افلاطون مشخص میکند که چگونه سقراط از طریق طرز سوال کردنهایش مخاطبانش را وادار میکرد که خود را عمیق ترو اصالت گرایانه تر بشناسند وبه جستجوی حقیقت در جهانی که با هم زندگی میکنید بپردازند. ترس حاکمان آتن از سقراط زمانی بر انگیخته شد که متوجه شدند سوالات فلسفی که او از مخاطبان خود می کرد تاثیر خو د شناسی انها را هم از خود و هم احساس مسولیت آنها را نسبت به دیگران چگونه افزایش میداد. آنها وقتی به این پی بردند که هدف نهایی سقراط از این گفتگوها این بود که مردم شهرش را ودار کند که از خود بپرسند : کی هستند؟ چرا هستند؟ و چه میخواهند؟ الالخصوص ترس قدرتمندان آتن ازسولا تی بود که او در مورد وجود هستی فرد ونقش قدرت در میان گفتگو های خود با دیگران میکرد. این نوع گفتگوها و روش سوال کردنها ی جدیدی که سقراط در رابطه با این موضوعات وهمچنین برخورد او با باور ها و سنت فکری گذشته این شهر با دیگر شهروند ان میکر د چیزی بود که در گشته این شهر هر گز رخ نداده بود. بخاطر این بود که حاکمان آتن به وحشت افتا د نند و این وحشت آنها را ودار کرد تا او را محاکمه کرده و به مرگ محکومش کنند.

اثر مرگ سقراط و نوشت های افلاطون تا تاریخ هست به جا خواهد ماند. سقراط و مرگ او نه تنها افلاطون را وا داشت که گفتگوها ی سقراطی خود را بنویسد، بل این اتفاق او را همچنین وادار کرد که برای اولین بار محیطی را برای آتنی ها بسازد که در ان بتوانند گرد هم آیند وبه گفتگو های متفاوت وعقاید انتقادی و فلسفی خود که ریشه اش از روش دیالوگهای سقراطی بود را ادامه دهند. او نام این محل را که ما امروز اکا دمیا می نامیم گذاشت. ما میداینم که مفهوم آکادمی ریشه اش را از آنجا گرفته. آکادمی مکانی شد که در آن متفکرین و شهروندان جمع میشدند و با افکار متفاوت خود به تبادل نظرهای فکری می پرداختند.

لازم به تذکر است که قصد این مطلب با ز گشایی فلسفه افلاطونی یا تاریخ آکادمی نیست. ولی ذکری از اکادمی در اینجا لازم است تا کسانی که آگاهی کافی از نقش آن ندارند را متوجه سازد که چگونه این نهاد و درون آن فیلسوفان برای آزادی و حفظ استقلا ل فکرخود قرنها است که مبارزه کرده اند تا این محیط را آهسته آهسته به این مرحله برسانند ودائما و مصممانه در هر کجا که هستند دنباله این سنت را ادامه دهند. ما، نه در آتن افلاطون زندگی میکنیم، نه در قرون وسطا ی پاپ ها هستیم و نه در دوره استالینیسم، فاشیسم و دیگر رژیمهای استثمارگرو دیکتاتوری قرن بیستم.این قرن بیست ویک است. قرنی که پیچیده ترین قرن از تمام قرنهای گذشته خواهد بود، و طبیعتاء ازهمه انها هم غنی تر. قرنی که مملو خواهد بود از دیالوگ های کثرت گرا یانه و همه بعدی که جهان ما شدیدا به آن نیاز دارد.

بنا برین هدف از این مقو له ساده گشودن و برخورد با فلسفه افلاطون نیست. نظر تنها گوش زدی است به پرینسیپ سقراط و عشق او به فرزانگی و اصالت گرایی او به عنوان یک فرد که چگونه درک خود از خود را به عنوان یک شهروند تاکید کرده و برویش هم عمل کرد.

پرینسیپ سقراط چیست؟

حرف سقراط به روی یک پرینسیپ تکیه داشت و دارد “خود را بشناس” او در زندگیش به عنوان یک انسان و یک شهروند یک هدف داشت وآن این بود: پایانی دهد به فلسفه سفسطه گرایان در آتن. برای او این فلسفه ای که درو نش فقط فکر فروشی، چاپلوسی، ثروت گرایی و منصب پرستی وهمچنین حفظ و استفاده از خرافه گرایی برای اعمال سودجویانه پا یه ریزی شده بود، در ریشه، هدفش بی ارزش دانستن اصالت انسان بودن انساست.

پرسشهای سقراط در رابطه با هر مسأله که مستقیما فرد را در رابطه خود، و درک او از زندگی عینی خود، در جهانی که در آن زندگی میکر د میباشد. اصل فلسفه و عشق سقراط به فرزانگی، ایمان او به خود بودن و در عمق رابطه اش با زندگی صادقانه، هم با خود و هم با دیگران بود. این عقیده که راه زندگی او بود است که در خود دلیل مرگ او را نهفته است. سقراط فلسفه باز نبود، بل شهروند ی بود منقد که با نظر پردازیهای خود، به پروسه شناخت پردازی، برای اولین بار انسان را به نوعی جدید برای دریافت سیر اندیشدن از خود و دنیای خود ترغیب کرد. قبل از سقراط ما این نوع برخود با فکر کردن را نمی بینیم. به عقیده سقراط ریشه فکرفلسفی بیشتردر عمل است تا تئوری. برای او علم اخلاق از طریق گفتگوی فلسفی با دیگر انسانها، انسان را به حقیقت خود و جهانی که در آن زیست می کند میرساند. سقراط اولین فرد یست که میتوان به او لقب اولین معلم صادق را داد. او کسی بود که با دیگران در خیابانها، میدانها، کوچه ها، بازار ها، محل های تجمع عا م و در خانه های دوستان و آشنایان در آتن قدیم به بحثهای انتقادی وباز گشا گرایانه روشنفکری خود که مستقیم با حقایق روزمره خود و انها رابطه داشت می پرداخت.

حقیقت در نهایت باید در گفتگوی صادقه کشف شود: هیچ چیزی مطلق نیست

برای او جستجو برای حقیقت، درنوع سوالات طنز گرایانه ای جود داشت که همیشه با هدفی خاص بدنبال جو ا بی معناگرایانه بود . هنر او در روش پرسش-پاسخ با دیگران نهفته بود.او خود را دایه می دانست و این هنرگفتمانی خود را نوع خاصی از دایه گرایی میدانست که درونش فکر زایش میکرد. در اینجا بود که دیالوگ سقراطی بنیاد خود را داشت. این روش برای او راهی بود که درون آن سعی میکرد که هم به خود و هم به دیگران بیاموزد که حقیقت در نهایت باید در گفتگوی صادقه کشف شود.

برای او به خود و خود شناسی رسیدن تنها از طریق گفتگوهای آزادانه است که امکان پذیر است. در این نوع گفتگوها ست که تربیت واقعی هم در فرد و هم در جامعه بین شهروندان شکل میگیرد. برای سقراط نکته اساسی به این خود و دیگر شناسی، در این نوع گفتگوها ست که به شهروندان کمک میکند تا دریک پروسه آزادانه به زیر سوال کشیدن حقایقی که در افکار فرد یا جامعه مطلق شده اند را بپردازند، مفهوم خشک انها را بشکنند و کشف کرده و دریابند که چه هستند، دگم ها را شناخته، آنها را شکسته و وقتی شکل خاص مفهوم انها را درک کرده آنوقت مفهوم عام آنها را در اختیارهمه بگذراند. سقراط میگوید هیچ چیزی مطلق نیست. او که دیالوگ های خود را روی اساس طنز گرایی پایه ریزی کرده بود تا کید داشت که کلام و مفهوم همیشه در ضمیر همکلام هایش نهفته است و میل داشت که معنا های آنها را هم بفهمد وهم بفهماند که چه هستند. او مخاطبانش را به جنگ بیانی،روحی یا جسمی نمیکشید. سقراط خود را نادانی می دانست که عشقش به دیا لوگ با همه آنهایی بود که علاقهمند به گفتگو با او بودنند. در این نوع گفتگوها بود که او فرزانگی را هم برای خود و هم برای دیگران می طلبید.

او معتقد بود که در گفتگو هایش مخاطبش نیاز دارد که حس کند که به او گوش داده میشود. هدفش ازانتقاد این بود که هر دو، گوینده و شنوده، دربحث به هم کمک نمایند تا منظور هایی را که در نظر دارند را آزادانه با هم در میان گذاشته و برای درک متقابل مفاهیم آنها سعی نما یند. سعی اودر این بود که به دیگران بیاموزد که هدف از بحث کردن او در دیالوگ هایش این است که با دیگران رابطه فکری اصالت گرایانه برقرار سازد. بدون هیچ نوع جدال خود برتری بودن، او می خو ا ست به همه بفهماند که چگونه طرفین مکالمه در پروسه رد و بدل کردن افکارشان به همدیگر میتوانند به اصلاح و درک نظرات خود بپردازند. متد سقراط این بود که با انتقاد و شناخت از خود در این نوع گفتارها که با دیگران داشت به درک و از همه مهمتر دانش جوانان آتنی کمک کرده تا بیاموزند چگونه به افرادی مفید و مستقل تبدیل شوند، که هم خود باشند وهم بتوانند آزادانه و با دیدگاههای انتقادی به سنتها ی کهنه آتن برخورد کرده و برای ساختن یک زندگی آزاد و خوب به عنوان شهروندان آن شهر آماده شوند.. او معتقد بود که با داشتن این نوع آگاهی ها هر فرد می تواند خود را به راحتی و با فکری سالم و آزاد در خدمت یک جامعه خیر اندیش و آزاد که به وسیله یک دولت نیکوکار اداره میشود بگذراد.

ریشه فکرو اخلاق اجتماعی:

ریشه فکر سقراط بر اخلاق تکیه دارد. دانش برای او مهم است ولی او به اخلاق فکری ارزش والا تری قائل بود. برای او خرد و روشهای انتخاب شده برای جستجوگری برای معنای حقیقت نوعی تقوا بود. و در قلب این نوع فکر کردن است که انسان برای او در مرکزیت قرار می گیرد. در فلسفه سقراطی این انسان است که باید حقایق وارزشهایی خودر را هم برای خود و هم برای دیگران روشن سازد. برای او تنبیه، فشار و هر نوع استبدا به انسان آنرا به سوی بی عتماد ی، کینه و خشونت گرایی خوا هد کشید. او در گفتگوها یش مخاطب خود را به نکات مهمی همچون فکر کردن و درک به اینکه انسان در ذات نیکوصفت است دعوت میکند . برای دریافت این طبیعت او به مفاهیمی چون قناعت، میانه روی،دوستی، شجاعت، عدالت، استقامت در مقابل جاهلان و درک و عشق به زیبایی در دیالوگ های خود به میان میکشد. هدف او مفهوم مو ضوع انسانشناسی انسان از انسان بودن خود است. او اولین کسی است که راه مفهوم سازی را در گفتگوهای فلسفی پایه ریزی میکند و تا آخر عمر این مسیر را می پیماید. برای او فلسفه فردی، اجتماعی و انسان گرایی مهمترین راهی ایست که انسان را آماده میسازد که بهتر هم خود را درک کند، هم دیگران را و هم جهانی را که در آن زندگی میکند.

او پایه فکریش را که بر خلاف سفسطه گرایان سوفیست دو پهلو گرا و اغراق پرست بر این پایه گذاشت که : وقتی هر جامعه ای بسته است و دولت آن زورگو و فساد گر، دیگر رابطه بالنده و سازنده ای بین مردم، روشنفکر و دولت وجود نخواهد داشت. رابطه مردم، روشنفکران و اداره کنندگان دولت نکاتی هستند اساسی که لازم است که ما از نوع فکرگفتمانی سقراطی بیاموزیم. برای او گفتگوی آزاد و انتقادی بین این سه قشر جامعه به همدیگر است که می توان به دموکراتیک بودن فرد و جامعه اطمینان داشت.

افلاطون سقراط را به تاریخ فکر و فلسفه معرفی میکند. سقراط چیزی ننوشت ولی آزادانه به مردم شهرش، آتن، به گفتگو پرداخت. او به انها آموخت تا سوال هایی را که مطرحند را بیاموزند. او انها را ترغیب کرد تا آنها را هم در میان خود و هم آنهایی که بر سر قدرتند مطرح سازند. این روش یاد دادن بود که حاکمان آتن را از او منفور ساخت که در خاتمه تصمیم گرفتند او را از بین خود به عنوان آشوبگر بردارند. سقراط اولین معلم و زندانی سیاسی است که به جرم متفاوت فکر کردن وایمان به اصالت گرا بودنش در گفتگو هایش محکوم به مرگ میشود، و این جرم را بدون هیچگونه ناله و زاری میپذیرد.

نصیحتش به دیگر شهروندان:

مرگ او نه بعنوان یک شهید برای یک د گم یا یک اید آل پوچ بل به عنوان یک انسان که میخواست بپرسد تا حقیت را بیابد بود. او شیفته دانستن بود. او نه ا د عای رهبری، نه پیامبری و نه مکتب سازی کرد. سقراط هر گز در طول عمرش وحشت نکرد که جستجو گر حقیقت باشد. او به عنوان یک شهروند که فکر میکرد، نشان داد که برای رفاه و آینده شهرش و مردم آن احساس مسوولیت میکند.او نصیحتش به دیگر شهروندان آتن این بود که اگر میتوانند این راه را هم برای احترام و آزادی خود و هم برای دیگران بپیمانند. سقراط به عنوان یک شهروند صادق ایمان خود را نسبت به نجات بشری ۲۴ قرن پیش نشان داد و نمادی شد برای قرنهای بعد که قرن ما یکی از انهاست. او بقول برتراند راسل: کسی بود که به صدای وجدان بالنده و بیدار خود گوش داد. او این را بخوبی وقتی او را محکوم به مرگ کردند با رفتار مصممانه خود کاملا نشان داد. امانوئل کانت در باره او گفت: او عمیق بود ولی همیشه خود را نادان جلوه می داد، واز این طریق بود که رفتار و ژرفای افکار فلسفی خود را هم به دیگران نشان داده وهم منتقل می کرد.

فکر کردن انتقادی:

سقراط بنیان گذراولیه فلسفه خرد گرا یی و فکر کردن انتقادی است. او همیشه در گفتگوهایش اعتراف به نادانی میکرد. این انسان عا قل با این رفتارخردمندانه اش نشان داد که چگونه در عمق فلسفه خود انسا نیست دانا. سقراط جنگ،وحشت و قدرت طلبی دیگران را دید ه و تجربه کرده بود. مثل اکثریت ما تجربه خشونت، بی احترامی و بی حرمتی را چشیده و خوب میشناخت و از آن نفرت داشت. تجربه جنگ، خشونت و بی احترامی او را کینه ورز نکرد، بل به او آموخت که چگونه باید انسان بود. او شهامت داشت حتی در مرگش. افلاطون به ما میگوید که چگونه سقراط میمیرد. او در کتاب Phaedo خود به روشنی به شرح رفتار سقراط درلحظات نوشیدن شراب شوکران او پرداخته و مینویسد که چگونه در آخرین روزها و لحظات زندگیش به دیگران که در نزد او بودند نشان داد که چگونه هنر مردن را هم به خوبی میدانست. این بیشتر به ما نشان می دهد که مرگ را پذیرفتن برای حق پرستی هم برای سقراط دارای یک نوع فلسفه خاصی بود. سقراط در آخرین روزهای زندگیش نه به زاری نشست ونه حرفی از پشیمانی زد، او میدانست چه نمی خواهد.

مثل همیشه در ان روزهای آخر زندگیش با آرامش و متانت به تمام دوستان وآشنایانی که به دیدارش رفتند نصیحت کرد و از انها خواست که در زندگی خود همیشه مصممانه درمقابل سختی ها مقاومت کنند، و با طنز مشهورش به انها تذکر میداد که بعد از مرگ چنا نچه اگر دنیای دیگری نباشد، او دیگر ازرنج و درد این جهان راحت شده، و اگر هم دنیای دیگر وجود داشته باشد او خوشحال و راضی خواهد چون درآنجا همکلام و همدم کسانی همچون هومر و ادیسه خوا هد بود.

ماندنی ترین شعارسقراط دررابطه با حقیقت، دانایی و ارزشها ی انسانی او در سه کلمه خلاصه میشود :”خود را بشناس!” برای او اصیل بودن انسان در نهایت در کلام و عمل او که در حقایق و ارزش های کلی،عمومی و عینی وجوددارند نهفته اند. او میگفت که دقیقا نمی داند که چه میخواهد، ولی خوب میداند که چه نمی خواهد. اوکینه، خشونت و استبداد فکری را نمی خواست. سقراط نیکی را می خوا ست و آن را خوب میشناخت. برای او وا لاترین نیکی درزندگیش تلاش برای دسترسی به دانایی وکشف دانش فکری آزاد بود. سقراط اعتقاد داشتن به فلسفه انسانی و کوشش کردن برای رسیدن به دانایی و تقوا گرایی، که در آن تبادل نظرهای فکری بین شخص و جامعه امکان پذیر است را پلی میدید که از روی آن میتوان با هم گذشت تا مسیر عدالت و دموکراسی را برای همه بارور و میسرساخت. او دولت سالم و آزاد نگر را فقط در محیطی می شناخت که نمایندگان واقعی مردم (سیاستمد ا ران) از طرف خود آن مردم آزادانه انتخاب شده و در آن جایگزینند تا با اهداف انسانی و عدالت گرا یانه خود به انها خدمت کرده و برای رفاه و صلح تک تک آنها تمام انرژی دموکراتیک خود را عاقلانه صرف کنند. برای سقراط هر انسانی همچون یک هنرمند اصیل باید از راه استعداد طبیعی و شور و شوق خود به هر چیز ی روی اورد و اصالت داشته باشد تا به همه احترام گذاشته و در پی حق انها هر گزکوتاهی نکند. عشق سقراط به فرزانه گری، حقیقت جویی و عدالت پرستی بود که باعث شد دشمنا نش با او دشمنی ورزیده و انها را متحد ساخت تا او را از بین ببرند.

انها سقراط را متهم کردنند که او با بحث های بی معنا و خالی روشنفکری خود گیجی، بی مسولیتی و بی عملی را بین شهروندان آتن عمدا رواج می داد. وحشت دشمنان سقراط از طرز فکرو نوع رد و بدل کردن فکری او با دیگران بود. او به مردم آتن می آموخت که حیاتی ترین چیزی که هر شهروندی باید بداند اینست که اداره کنند گان جامعه اش باید با وجدان آگاه وآزاد منشانه خود آن جامعه را برای همه ادار کرده وحقوق همه را بشنا سند. او تاکید میکرد که هر شهروندی باید هم جستار گرو هم کشفگرحقوق خود و دیگران باشد و بداند که آزادی حق همه است نه فقط یک گروه یا عده خاصی. او به همه این نصیحت را میکرد و می خواست که آنها این امر را هر گز فراموش نکنند.

برای سقراط افشاگری، وا ز همه مهمتر ریشه درک او از معنای واقعی هستی خود- در جهان بودن، اساس و بنیاد فکری و عمل کرد اودر جامعه اش بود. اوبه عنوان یک شهروند احساس مسولیت میکرد تا هم برای آزادی فکری خود و هم برای آنهایی که در جامعه ای که او در آن زندگی میکرد افکارکهنه واعمال استبدادی را در هر شرایطی که با آن مواجه می شد را زیر سوال قرار دهد. او این را مستقیم هم به مردم عادی آتن، که خود یکی از انها بود، و هم به قدرتمندان آن شهر می گفت. اصالت سقراط در این بود که هرفرد باید با نشاط و رفاه و با اطمینان در کنار دیگران درجامعه اش زندگی کند.

و ملت ایران:

امروز بیش از همیشه در تاریخش ملت ایران در جستجوی این نشاط و آزادی فردی و اجتمای که سقراط از آن سخن میگوید نیاز دارد. و این ملت به خوبی نشان میدهد که چگونه برای آن مصممانه در حال تلاش و مبارزه است. این را اکثریت مردم ایران بعد از اانتخاب دروغین احمدی نژاد بیش از همیشه در آن جامعه تقاضا کرده و میکنند. هر چند در این هشت ماه اخیرگفتارها و رفتارهای خشونت آور او و دولتش که به تایید مطلق رهبر حکومت اسلامی آیت الله علی خا منه ای و طرفدارانشان بیشتر شده وبی احترامی ها، سرکوب ها، شکنجه ها و کشتارها که بوسیله تصمیمات آنها و دیگر همکارانشان به مردم ایران تحمیل شده و میشود مردم ایران بیش از هر زمانی دیگر آمرانه و مصممانه هم به خود و هم به جامعه جهانی نشان داده اند که مخالف این رفتارها و اعمال ضد انسانی این رژیم هستند. پیام مردم ایران اینست که آنها می خو ا هند به وسیله دیالوگهای باز، خردمندانه و آزادمنشانه خود راه آزاد ی و رسیدن به دموکراسی همگانی را در جامعه شان بارور کنند. انها میگویند که از زندگی در یک جامعه بسته و قرون وسطایی خسته و بیزارند. ایرانیان می گویند که ما ایرانی آزاد و دموکرا تیک را می طلبیم که دولتمان را کسانی تشکیل دهند که اکثریت ما انتخاب کرده و مشروعیت آن را ا ما قبول داریم. میگویند ما دولتی می خواهیم که به حقوق فردی وجمعی تمام شهروندان آن جامعه احترام گذاشته وخوا ها ن استقلال و دموکراسی در جامعه نوین ایران میباشد. ما دولتی می خوهیم که خو ا ستار هم زیستی مسالمت آمیز با جامعه جهانی را که بر پایه احترام متقابل و دیالوگ صادقه و سازنده استوراست را هدف دایمی خود می داند.

شهروندان ایران با سوالات، رفتارها، فد ا کاریها و عملکرد ها ی خود نشان داده و میدهند که چگونه سقراط های قرن بیست و یکم اند.

* م. عیدانی نمایش نامه نویس و پژوهشگر پدیده شناسی فلسفه و روانکاوی اجتماعی

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!