آیا همه دوستی ها از بین رفته است؟

آیا همه دوستی ها از بین رفته است؟

کمال پس از سالها دوری از میهن به ایران بازگشت تا دوباره در سرزمین خودش بکاری بپردازد. او که سالها در اروپا تحصیل کرده بود امیدوار بود که در بازگشت به ایران بتواند به مردم کشورش خدمتی شایسته بکند. و برای خانواده اش هم راحتی و آسایش بیاورد. 

وی خانه پدریش را به پسر عمویش سپرده بود تا از آن محافظت کند و کرایه آنرا صرف ترمیم و تعمیر آن کند. وی علاوه بر خانه اسباب خانه پدریش و نیز تابلوهای نقاشی پدرش را هم به پسر عمو سپرده بود تا آنها را هم حفظ نماید.

وی که حدود پانزده سال به ایران نیامده بود حالا میخواست با آوردن پانزده سال تحصیل و تجربه به کشورش خدمت کند. وی از ماندن در خارج و بودن در غربت بسیار خسته و کوفته شده بود و از اینکه خارجی ها همیشه به او به چشم یک بیگانه نگاه میکردند بسیار دلگیر بود و میخواست در آغوش وطن همه اینها را فراموش کند. 

پسر عمو به بهانه ای از رفتن به فرودگاه و آوردن کمال به خانه خودداری کرد ناچار کمال تاکسی گرفت و به خانه پدریش رفت. ولی خانه خرابه ای بیش نبود. مستاجر ها با تخصصی که دارند خانه را به ویرانه ای تبدیل کرده بودند و همه اسباب خانه کمال هم شکسته و خراب شده بود و هیچ چیز آن خانه دیگر قابل استفاده نبود.

اتاقهای کمال پراز خاک و گرد بود و همه سقف ها نم داده و گچهایش ریخته بودند. کمال که دید در آن خانه نمیتواند زندگی کند مجبور شد به هتل برود و به پسر عمویش تلفن کند که چرا از خانه او محافظت نکرده است.

دو روز پسر عمو از دادن جواب به تلفنهای کمال خود داری کرد تا اینکه کمال مجبور شد که تاکسی بگیرد و بخانه پسر عمو برود. خانه پسر عمو که یک خانه معمولی بود اکنون بسیار شیک و مجلل شده بود مثل اینکه همه خانه را بطور کامل و اساسی تعمیر کرده و تغییرات کلی داده بودند.

این پسر عمو هم آن پسر عمو دوست و مهربان سابق نبود بلکه با کبکبه و دبدبه با کمال برخوردی بسیار رسمی و جدی داشت. معلوم شد که پسر عمو همه کرایه خانه را بالا کشیده وخرج خانه خودش کرده و منزل کمال را ول کرده با خرابه ای بشود. خانه را هم به یک مشت آدم لاابالی و بیکار و بیعار به قیمت پایین اجاره داده و همان اجاره را هم بالا کشیده است.

خوب این است پسر عمویی که کمال به او اطمینان کرده و خانه و زندگی اش را به او سپرده بود و اورا وکیل خود کرده بود. تمامی اجاره پانزده سال از بین رفته بود و یک خانه خرابه را برای کمال باقی گذارده بود.

کمال سرخورده میخواست که خانه را تعمیر نماید وشهرداری گفت که برای تعمیر احتیاج به مجوز نیست ولی هنگامیکه او دست به تعمیر ساختمان زد ناگهان بیست مامور شهرداری سر رسیدند و تقاضای دیدن مجوز کردند. مثل اینکه هدایای بسیار
گرانبهایی میخواستند. بعد هم به زور وارد خانه کمال شدند و هرچه او درست کرده بود دوباره خراب کردند.  ظاهرا همه کارها غیر قانونی بود ولی کو کسی که به قانون احترام بگذارد.

کمال که از غربت فرار کرده بود اکنون به دست هم میهنان خود داشت که له میشد

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!