xxx
فضای بغض و خشم با د و توفا ن ماند و من ماندم
سکوت سرد وحشت در زمستان ماند و من ماندم
به شوق کوی آ ز ا دی روان گشتند مرد و زن
ولی طوق ا سا رت بر گریبا ن ماند و من ماندم
چه بی سامان شد و ویران ، سرای بابک و ساسان
شبیخون خزان ها در بها ران ما ند و من ماندم
به خاموشی فتا د آن شیهه ی ا سبا ن ا سکند ر
و تازی رفت و اما باز ایران ماند و من ماندم
شکیبایی غزل سر داد و بس نیکو پیام آورد
کنار نعش خسرو ، آسیابان ماند و من ماندم
بسا آزاد گا ن نا بود و یا در چنگ ا ستبد ا د
فضای بغض و خشم با د و توفا ن ماند و من ماندم
طلوع صبح زرین رها یی را خلا فی نیست
نگاه یک جهان بر آن د یا ران ماند و من ماندم
دکتر منوچهر سعادت نوری
يکشنبه ۱۵ فروردين ۱٣٨۹
از مجموعه سرودههای گل غنچه های پندار
xxx