اوهوی بابی.نگذارید دین حربه ای در دست نابکاران و غارتگران باشد.

اوهوی بابی.نگذارید دین حربه ای در دست نابکاران و غارتگران باشد.

سپهر میگفت که پدربزرگش برایش تعریف میکرده که در قدیم در بازار هر کسی که قباو یا عبایی گرانقیمت و نو میپوشیده است از پشت او میگفتند آهای بابی اوهوی بابی و تا طرف سرش را برمیگردانیده است بعنوان اینکه اوبابی است قبای و یا عبای نو او را میدزدیدند.  و هرکس با کسی دیگر حساب خورده ای داشته بود و یا بمناسبتی میخواست مال و یا ناموس او را برباید بنام بابی به او حمله و اموالش را غارت و خانه اش را آتش میزدند. و از بی تفاوتی دولت و عدلیه بی بخار هم نهایت سو استفاده را میکردند. نمونه آن قتل هاو تجاوزات مثلا مسلمین به بهاییان و بابیان است که بیش از سی هزار قتل و غارت را در برداشته است. و بسیاری از دزدان وغارتگران  بنام دین و خدا و رسول خدا به دزدی و هیزی و غارت پرداخته است و شاید هم عده ای واقعا بی خبر و ساده دل هم با آنان همراه و به طمع بهشت پراز حوریان همیشه دوشیزه و غلمانان همیشه با آقا زاده های همیشه خیزان و بلند و سفت در انتظارشان نشسته اند و آنان با قتل و غارت هم میهنان خویش به آن بهشت و فردوس برین راه می یابند. البته این گروه های دغل با بسیج مردم نا آگاه وعادی به دانشمندانی نظیر مولوی و فردوسی و خیام هم حمله ور میشده اند و این تنها بابیان و یا بهاییان نبوده اند که از ظلم و فشار اینان آواره و بیچاره و دربدر شده اند. و همانطوریکه سیستم بین المللی تفرقه بیانداز و خرافات ترویج کن و بر مردم سوار شود میخواسته آنان نیز در این راه ناآگاه ره سپرده اند.  و از بیخبری و نادانی و بیسوادی و نابخردی مردم کمال سو استفاده را به نفع خود کرده اند. البته این مثلا مسلمانان اسمی و یا نا آگاه نیستند که بازیچه دست سیستم های پیچیده ابر قدرتها شده اند بلکه بهاییان نابکار و شیاد و حتی بابیان بد طینت هم در این گروه ها جایگاه ویژه خود را دارند. که از مصیبت و دربدری هم کشیان خود سو استفاده کرده اند و یا کسانی را که دارای فامیل بهایی و یا بابی بوده اند با تهدید و ارعاب غارت کرده اند.

متاسفانه در دنیا هم عمل مورد نظر نیست و بیشتر به اسم توجه دارند. و بایست عمل خوب معیار باشد نه اسم داشتن به فلان دین و یا منصوب بودن به فلان مذهب. آنچه مسلم است که انسان بایست به انسانیت خود سنجیده شود و به معلومات و انسان دوستی خود مورد قضاوت قرار گیرد نه به دین ارثی و از فامیل و یا پدر مادر رسیده اش.

آزادگی و شرف انسانی و خوب بودن بایست معیار باشد نه وابستگی سنتی به یک دین. نظر من حذف دین نیست بلکه تنها معروف بودن به یک دین که مثلا افراد بسیار از آن دین خوب بوده اند دلیلی به خوبی آن شخص نیست و نبایست با معیار درستی سنجیده شود نه با معیار کلی فلان دین ویا حتی فلان ملیت. چه بسیار ایرانیانی که ایرانی بوده اند و به ایران و سایر ایرانیان برای منافع شخصی خود خیانت کرده اند.

سپهر میگفت بمناسبت اینکه در یک خانواده دو دینه متولد شده بود مشگل مذهبی مضاعف داشت. مثل همه بچه های بهایی مورد آزار بچه های مسلمان و معلمان خیلی متعصب قرار میگرفت و چون مادرش مسلمان بود باز مورد بی مهری بچه های بهایی بود.

مادر که یک زن تحصیکرده مسلمان بود سپهر را بسیار مذهبی بار آورده بود و سپهر با وجود علاقه شدیدی که به پدرش داشت به مذهب او گرایشی نداشت شاید به این علت که مادر او را بخوبی تربیت اسلامی واقعی کرده بود که بایست آدم خوب مهربان و راستگویی باشد. مادر با نفوذی که روی سپهر داشت او را کاملا به طرف خود کشانیده بود ولی احترام به مذهب پدر هم در وجودش موج میزد و راضی نمیشد کسی به دین و آیین پدرش توهین کند و او خونسرد باقی بماند و اگر کسی از روی نادانی توهینی میکرد  او ناراحت میشد و جوابی منطقی میداد.

یک از دوستان میگفت که سپهر میخواهد دل هر دو را بدست آورد هم مادر و هم پدر و نمیخواهد هیچ کدامشان از وی ناراحت باشند. خوب این یک امر عادی است که هر کودکی هم پدر و هم مادرش را دوست دارد و اگر غیر از این باشد که طبیعی نیست. یک شیر پاک خورده ای که به سپهر هم مقروض بود برای اینکه از دست سپهر راحت شود به محل کار سپهر نامه ای فرستاد که فلانی بهایی است. مدیر آن قسمت سپهر را خواست و نامه را نشانش داد. سپهر گفت که این شخص به من بدهکار است و برای ندادن بدهی اش میخواهد مرا بیچاره و درمانده نماید. ولی مدیر به سخنان وی توجهی نداشت و گفت با این شرایط تو تنها یک راه داری که در روزنامه های مهم و پر تیراژ مطالبی بر ضد بهاییت بنویسی و علاوه بر انکار این دین به رهبران آن توهین نمایی و بگویی که این دین ساخته و پرداخته دست استعمار است. سپهر گفت من چطور میتوانم اینکار را بکنم و دل پدر مسن خود را خرد نمایم. طرف گفت همین که است وگرنه اخراجی.

سپهر که چاره ای نداشت مجبور شد که بخارج از کشور برای کار پناه ببرد. چون سرمایه اش توسط دوست غارتگری که توده ای بود و حالا مسلمان مثلا دو آتشه شده بود از بین رفته بود و علاوه بر غرغر همسر و فرزندش حالا از کار هم بیکار شده بود و درآمدی نداشت که خرج خوبی کند. کرایه خانه هایش هم کفاف خرج برج خانه را بطور دلخواه نمیدادند. و تازه هر روز گلایه های خانواده اش هم میبایست بشنود که چرا به دوست نابکارت این قدر اعتماد کردی و اورا کمک کرده ای  تا او این چنین بلایی بسرت بیاورد.

سپهر مجبور شد که ترک میهن کند و در آمریکا با مشگلاتی دیگر روبرو باشد باری برای خاطر بچه ها پیه همه مشگلات را به تن مالید و با صرف وقت بسیار و خرج بیشمار توانست که بچه ها و زنش را به آمریکا بکشاند. البته رفتن به آمریکا با آن شرایط سخت ویزا و کار و اجازه اقامت با رفتن به شاه عبدالعظیم فرق میکند. ولی بچه سپهر فکر میکرد که رفتن ساده وی به آمریکا و رفتن به دوبی وگرفتن ویزا یک امر راحت و عادی است و حالا طبق فرمولهای خیالی که آمریکا بهشت برین است و همه چیز در آنجا وجود دارد از سپهر یک زندگی لوکس و خوب میخواست و چون سپهر توانایی اینکار را نداشت لاجرم با تحریک مادر از سپهر جدا شدند.

شاید اشتباه سپهر این بود که گذاشت همسرش براحتی از او جدا شود و بدین ترتیب خانواده همسر همه ثروت و سرمایه او را در تهران غارت کردند. چون برای آنان سپهر یک نیمه بهایی بود و غارت ثروت و سرمایه اش مجاز بود.

سپهر به تهران آمد و این بار پسر عموی بهایی خود را وکیل کرد تا از سرمایه او و خانه اش محافظت نماید. پسر عمو علاوه براینکه محافظت نکرد بلکه اورا تهدید هم کرد که چون فامیل بهایی داری و در ایران نیستی خانه ات را خواهند گرفت خوب بهتر است که بنام من کنی. سپهر اینکار را نکرد و پسر عمو با حرص اینکه نتوانسته است خانه اورا ملکتو کند.ماشین او را دم درب خانه اش گذاشت بجای اینکه در پارکینگ خانه خود سپهر پارک کند و نیز به همسایه او کاری نداشت تا همه اسباب خانه سپهر را نابود کردند.

پسر عمو به سپهر میگفت که اگر دم بیاوری و بخواهی اعتراض کنی ترا لو خواهم داد که فامیل بهایی داردی و آنوقت هرچه که داری دولت جمهوری اسلامی ضبط خواهد کرد. برو بگذار باد بیاد.

خوب میبینید که سگ زرد برادر شغال است. و بین بهایی بد و مسلمان بد هیچ فرقی نیست.
همانطوریکه بین اروپایی بد و آسیایی بد هیچ فرقی نیست هر دو خیانت  کار و جنایت کارند. و به دین و ملیت  و نژادشان ربطی ندارد.

به امید روزی که قلبهای بهم نزدیک شود و انسانها انسان شوند همانطوریکه سعدی میخواسته و میگفته است که بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش زیک گوهرند  چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضو ها را نماند قرار. و به امید آنروزی که سایه شوم سیاست های استعماری و استعمار نوین و نامریی هم از دنیا برچیده شود تا نتوانند نادانان را طمعه خود سازند.

انسانهایی که تنها به یک نام خود را مفتخر میسازند. مثلا مسلمان و وقتی میگوییم که از اسلام چه میدانید غیر خواندن نماز آنهم بدون درک معنی آن هیچ نمیدانند. و آنرا هم طوطی وار میخوانند. دست بدهن هستند وبه دهان فلان آیت الله چشم دوخته اند که هرکاری که او میگوید آنان انجام دهند ولو اینکه اینکار دزدی فساد و قتل و غارت باشد.  خدایا ما را از ظلم و بیسوادی و بی حرمتی دوروغ و فسار برهان تا بازیچه شیادان و ستمکاران نشویم و نابخردانه در تله های آنان گرفتار نشویم. به ما دانش و بینش عطا  فرما تا فرزندان ترا دوست بداریم و برای پیشرفت آنان سعی کاملی کنیم آمین یا رب عالمیان. خدایا نفرت بین همه ادیان خود را به دوستی و محبت تبدیل نما ونگذار ستمگران از این موقعیت سو استفاده کنند و مردم را بجان هم بیاندازند. بی خردان را خرد عطا فرما و دزدان و غارتگران را رهنمایی کن تا خوب و پاکیزه گردند. بیسوادان را سواد و قدرت درک عطا نما تا بازیچه دست غارتگران واقع نشوند. یک صلوات بلند بگو….مرگ بر غارتگر و ستمگر و تفرقه بیاندازان بین المللی. خدایا دستگاه های دادگستری و دستگاههای عریض و طویل مذهبی را پاک فرما تا از بی تفاوتی و غارت تبدیل به دادگستری شوند. و از بمن چه گفتن ها کنار روند و با علاقه دنبال کارهای دادگستری بروند.

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!