چرا خیانت میکنیم. چرا فساد کشور مازیر ورو میکند؟ راستی چرا؟

 . آمین و انشاالله چرا خیانت میکنیم. چرا فساد کشور مازیر ورو میکند؟ راستی چرا؟

آیا هیچ آمده ایم که پاسخ این سوالها را با انصاف بدانیم؟ چند روز پیش در همین روزنامه خواندم که پسر شاهپور علیرضا پهلوی که میگویند خیلی شبیه پدرش بود در فرانسه تقریبا بیخانمان شده است؟او تنها پسر برادر تنی شاه است اما او خانواده  وی در مشگلهای باحتمال مادی بسر میبرند. نوه رضا شاه؟

و وی میگفت که از فساد زمان شاه بی تاب بوده است و نیز در باره آقای بهمن حجت کاشانی صحبت میکر ده که بکارهای جنون آمیز درست میزده است.وخب چرا میلیونها نفر ایرانی و جوان ایرانی همه متعادشده اند.  چرا برای جوانان کار و دانشگاه و مدرسه های فنی ایجاد نمیکنند. میگویند که ایرانیانی که دستشان به دم گاوی بند است میلیاردها دلار در بانک های خارج ذخیره کرده اند. تا در این دنیا مثل علی پهلوی نشوند و آخرتشان هم تضمین شده باشد. چرا با شایعه ها انسانهای خوب را کنار میزنند.  مثلا چرا هژبر یزدانی را که آقای معروفی از وی اینقدر تعریف کرده بود بدون محاکمه او را رهاکردند.( میتوانستند محاکمه غیابی تشکیل بدهند.)

چرا مردمی را که برای دیگران و کشور خدمت میکنند آزرده خاطر میسازند تا بخارج از کشور بروند؟ چرا مدیران خوب  سابق را تار مارکردند بدون اینکه گناهی داشته باشند. مگر همه اینانان از شاه گرفته تا خمینی اعادی وطن پرستی نمیکردند. مگر آنان گفته بودند که برای آزار و اذیت مردم و قتل و غارت میخواهند زمام امور را به دست بگیرند.  چرا مثلاآقای موسوی  با آقای احمدی نژاد همکاری نمیکنند و هر دوی آنان که مسلما دارای هواه خواهانانی هم هستند برای ایران و مردم و اسلام کمر خدمت نمیبندند. مگر در آمریکا مخالفین را شقه میکنند. یا به آنان هم یک کار در خور  موقعیت شان میدهند و یک مسولیت از اومیخواهند؟  پس چرا ما طاقت دیدن مخالف را نداریم؟ آیا  این برادرکشی ها و این اختلاف ها در هر صورت به نفع چه کسی در آخر تمام خواهد شد.

اگر واقعا زمینه حرص و طمع و تمامیت خواهی و خودخواهی و خود بزرگ بینی نیست پس چرا همه با هم همکاری نمیکینم؟ پس چرا هر کس شمشیر کشده است تا دیگری که او هم ادعای خوبی و مردم دوستی دارد  شقه کند. ولی اینطور که بویش میآید تنها هدفهای خصوصی و منافع شخصی پادر میان هستند. تنها قدرت طلبی و تنهاتمامیت خواهی مورد نظر است نه رفاه عمومی و دانش و تربیت عمومی. متاسفانه این کار در پایین تر سطح کشور تابالاترین سطح مقامهای والای کشور وجود دارد. هر کسی میخواهد تا آنجا که میتواند جیب های خود را پر کند و ذخیره برای این دنیا و آن دنیا خود داشته باشد. اگر مصالح عموم مردم مورد نظر باشد که جاه و مقام بایست تنها برای خدمت به  مردم باشد نه پارو کردن دلارهای نفتی ملت.

زمانی که در مدرسه آلمانی تهران معلم بودم و تنها یک حقوق از مدرسه دریافت میکردم. آقایان مثلا دبیران رسمی دولتی راهی پیدا کردند تا با حفظ همه حقوق دولتی شان به مدرسه آلمانی  تهران گسیل شوند و یک حقوق و مزایای جدید هم دریافت دارند. ولی کار به اینجا ختم نشد بلکه حالا این آقایان میخواستند که زیر آب کارمندان استخدام شده بوسیله مدرسه و  بقیه معلمهای دیگر را هم که تنها یک حقوق از مدرسه دریافت میکردند بزنند تا بتوانند فک و فامیل خودرا سرکار بیاورند. و اینکار را هم با توجه به بی تفاوتی سیستم و موقعیت انجام دادند.  بعبارت دیگر یک کسی تنها شغلش را از دست داد و دیگری ظاهرا دوشغل داشت ولی واقعا یک جا کار میکرد و دوتا حقوق میگرفت.  تمامی نامه های من به دولت شاهنشاهی آن زمان بی جواب ماندند و سیستم بین المللی بمن چه واقع در تهران هیچ کاری نکرد. 

 

متاسفانه تمامی این گونه فسادهارا به پای شاه و شاید هم فرح نوشته میشدند. بدبختانه این سیستم فاسد تنها در ایران حکمفرما نیست  بلکه کل جهان را زیر نظر و سلطه خود قراد داده و دارد کل طبقه متوسط و فقیر را بلع میکند. و این ظلمهای مضاعف به توفانی تبدیل میشود و این بار هرچه را که هست را نابود میکند تا نقشه غارتگران بین الممللی اجرا شود. تا آنان بتوانند با بازار یابی برای جنگ از کسانی مثل آیت الله بن لادن  که آنهمه ادعای اسلام شناسی داشت و باحتمال  مهره خودشان هم بود  سو استفاده کنند و مردم بیگناه را بخاک و خون بکشانند و اسلحه های خود را روی جوانان ما امتحان کنند. و میلیارد دلار اسلحه های زنگ زده خود و در انبار مانده شان را بما قالب فرمایند. خوب فکر میکنید بدون حمله آقای بن لادن آمریکا به این راحتی میتوانست خاک کشور برادر ما افغانستان یا آریانا را بخاک و خون بکشد. و یا به عراق حمله کند؟ و دیوانه گانی که سالها خون مردم را میریختند به زیر بکشد. خوب اگر اینکار ها برای نجات ملت هایشان و مردم آن کشورها  بود چرا اینکار را قبلا اجرا نفرمودند؟

اکنون هم میخواهند با ایجاد چند دستگی مردم را به جان هم بیاندازند.  و تنها فکری که ندارند رفاه و دانش برای مردم ماست.آنان طالب تفرقه و ظلم های ناآگانه مردم نسبت بهم هستند. 

کودکی که از مادر بهایی و پدری مسلمان متولد میشود بایست قربانی هر دو دین بشود. در دو سالگی بجرم گفتن الله ابهی که یک سلام بهایی است از پدرش سیلی سختی میخورد بطوریکه دایی بهایی وی میخواسته که با پدرش برای خاطر سیلی که او به ناحق خورده است با پدرش درگیر شود ولی بسبب ملاحظات فامیلی وی از اینکار صرف نظر میکند.  و بچه دوساله قربانی دین و امر نازنین بهایی میشود.  خوب هنوز تا شهید شدن در راه این امر نازنین فاصله زیادی دارد و خاله اش میگوید اگر خیال جان تن داری برو هم برو. بعبارت دیگر کودک دوساله را برای شهید شدن در راه حق و یزدان میخواهند تربیت کنند. 

کودک هفت ساله میشود و بمدرسه میرود اینبار همکلاسان متعصب اش اورا آزار میدهند تا برای خودشان را برای  وارد شده  بهشت موعود خود با آزار یک بچه بهایی آماده نمایند و بااین ثواب در آنجا جا رزرو کنند.  خاله بچه میگوید که چون این آزار ها در راه دیانت مقدس بهایی متحمل شده ای اجرت تو با خود خدا و مقامت در آن دنیا بزرگ خواهد بود. خوب سی هزار نفر بابی و بهایی کشته و شهید شده اند این جراحات که چیزی ناقابل است. مردم در راه این دین نازنین شهید میشوند و خم به ابروهایشان وارد نمیاید.و توناراحت زخم و درد ناقابل آن هستی مگر زخم شمشیر هلاهل خورده ای.  

روز دیگر که بچه خونین مالین باز از مدرسه میآید این بار پدر مسلمان متعصب میگوید زود برو خودت را تمیز کن و وضو بگیرد و نماز ت را بخوان تا قضانشود. بچه هشت ساله بعداز نماز خواندن اسلامی بازبان عربی دوباره میخواهد سراغ کیف و کتابهایش برود. پدر سخت گیر و متعصب دوباره میگوید من شک کردم که تو خوب نمازخوانده باشی برو  یکبار دیگر خوب وضو بگیر و این بار کاملا بلند نماز بخوان که من بفهمم.تا نمازت قبول واقع شده به بهشت بروی که پر از حوریان است.  

این پسر بچه دانشگاه را هم تمام میکند و مهندس میشود. حالا میخواهد ازدواج بفرماید و سی سه ساله  هم شده هم ماشین خریده هم آپارتمانی دست پا کرده است.  حالا هر دختر بهایی به نام اینکه پدرت مسلمان هست  با او ازدرواج نمیکند و همچنین همتایان مسلمانشان هم به بهانه اینکه مادرت بهایی است از ازدواج با او طفره میروند. خانم های سیاسی هم تنها با هم مرامان خود ازدواج میکنند وخلاصه سر دوست ما بی کلاه میماند.

تا اینکه یک دختر کم سواد با پدر مادری بیسواد به ازدواج با او رضایت میدهد.  این بی مهری به او که مثلا میخواسته هم پدر راضی باشد و هم مادر همچنان ادامه می یابد تا انقلاب مردمی و خاکی و برای پابرهنه های و شکوهمند اسلامی پدیدار میشود و یک هیچ به کرسی مینشیند.  همان هیچ باعث میشود که پسر بچه قدیمی که حالا یک مرد سی پنج ساله است از کار اخراج میگردد چون فامیل بهایی و یا مسلمانش برایش سوسه آمده اند که او دو دینه است. 

هیت تجدید نظر میگوید اگر میخواهی که ما ترا بنام مسلمان بپذیریم بایست در روزنامه مطالبی انزجار آمیز بر ضد فرقه ضاله بهایی بنویسی و به آورنده این دین ساختگی انگلیسی هم فحش و لعنت بگویی وهمه را بایست همراه با عکس خود ت را روزنامه کیهان و اطلاعات سه روز بچاپ برسانی  تا ما ترا بپذیریم.  مسلم است که قهرمان ما نمیتواند به مذهب مادرش که آنقدر به آن مومن است فحش بدهد و لعنت بفرستد. این است که اخراج میشود.

بعد از مدتی بیکاری زنش تهدید میکند که اگر به خارج نرودو دنبال کار خوب نگردد از او تلاق میگرد و بچه ها را هم با خودش میبرد.  او حالا یا درست و یا غلط به فامیل مادریش اطمینان میکند و مقداری  پول برای آنان به اروپا میفرستد تا آنجا رفته کار ی دست پا کند و مکانی هم برای زندگی داشته باشد . پسرخاله بهایی اش همراه با زنش به او خیلی نزدیک میشوند که میگویند که پدر و مادرت مسن شده اند ما ترا کمک میکنیم.  بیا و بخارج برو و ما از خانه و ماشین و اسباب خانه ات محافظت خواهیم کرد و برای این محافظت همه تقاضای  دستمزدی نداریم و تنها پول بنزین و وقت خود را بر میداریم. 

زنش در اروپا عاشق یک نفر دیگر میشود که باحتمال پولدار بوده است و از او تلاق میگیرد.  و تازه اورا لجن مال هم میکنند. پدرزنش هرچه که او در تهران داشته است را بالا میکشد.  و پسر خاله اش هم ماشین او را به مسافر کشی ها میدهد و وقتی ماشین اقساط شد آنرا دم درب خانه میگذارد تا شهرداری آنرا ببرد.  اسباب خانه اش را هم مصرف میکنند  تا خراب شوند و بعد بجای تعمیر آنان بعد از خراب شدن آنها را کنار میگذارند و برای قهرمان داستان ما انبار مینمایند. تمامی کرایه خانه و بهره های بانکی را پسر خاله بهایی بالا میکشد تنهاودیعه ها را در بانک برای او گذارده اند  و تازه میگویند که خانه را نجات دادیم و دولت صاحب آن نشده است.  تمامی مکاتبات دوست ما به محافل ملی و روحانی نیمه رسمی و یاران بی جواب میمانند.   یک مرض مسری بی تفاوتی در همه جا حکمران است. پسر خاله میگوید خوب برو به دادگستری شکایت کن.  من هم راههای خودم را بلد هستم. و تهدیدش میکند که اورا لو خواهد داد که مثلا مادرش بهایی است  برو خدا را شکر کن که حداقل خانه ات سر جایش هست. حالا برو پول از خارج بیاور و خانه را تعمیر کن تا بتوانی خوب اجاره بدهی.  بهایی های متعصب هم بنام اینکه تو که شهید نشده ای  به او محل نمیگذارند.  وی میگوید مگر حضرت بهاالله نفرموده اند که اگر دین سبب اختلاف شود بی دینی بهتر است. پس شما چرا اینقدر متعصب هستید؟  من که هیچ اطلاعی از این دین ندارم تا برایش شهید شوم  پدرم که بمن اجازه نمیداده است که به درس اخلاق بروم یا حتی دوست بهایی داشته باشم.  یا کتاب بهایی بخوانم چطور شما متوقع هستید که من دانشی در باره دین شما داشته باشم. بعد هم بایک خانواده بی سواد بهایی ازدواج کرده ام که آنان هم بجز اسم بهایی هیچ معلوماتی از این دین ندارند. 

خلاصه که دین شده است  مثل یک حربه در دست دیگران که مردم را غارت و بحساب تعصب خودشان و دین نشان بگذارند. امیدوارم که شیره و اساس دین که همانا انسان دوستی و مهربانی و کارهای نیک وگفتارهای نیک است جای این جانماز آبکشی ها و این بی تفاوتیها را بگیرد.  و دینها باعث صلح و سلام شوند نه بعنوان وسیله ای برای انتقامجویی و غارت به خدمت گرفته شوند.  و متعصبین کور دل و یا شیادان بظاهر صلاح  از دین سو استفاده هایی آنچنانی نفرمایند. و ثروت و موقوفات دین برای دانش و رفاه مردم بکار گرفته شود نه برای دزدی هیزی و شهوت  پرست و تمامیت خواهی هاوعرق خوریهای یواشکی  . آمین و انشاالله

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!