عشق همراه با سکس و ازدواج و سکس بدون عشق


آوارگی و زندگی ایرانیان در ینگه دنیا مثلا سرزمین آزادی؟


مهرداد هم مثل بسیاری از دیگران در اثر انقلاب شکوهمند اسلامی بخاطر دین فک و فامیلش از کار اخراج شد. و چون حاضر نبود که بازیچه دست اربابان شود و در روزنامه مطالبی که آنان میخواستند بنویسد مجبور شد به آمریکا برود و شاید در آنجا کاری دست پا نماید.
همسرش خیلی او را در فشار گذارده بود که حالا که اخراج شده ای بایست بروی. مهرداد تعریف میکرد هنگامیکه او ازدواج کرده بود مدتها همسرش به بهانه اینکه نزدیکی برایش درد آور است از همخوابگی با مهرداد طفره میرفت و چون مهرداد هم قبلا با زن دیگری همخوابگی نکرده بود بلد نبود که چه کارها میبایست کرد. و زنش نسرین هم مرتب نق میزد که تو بلد نیستی و بهوت افسرده ای و مرد نیستی و مهرداد را مجبور کرده بود که به دکتر برود. دکتر گفت شاید خانم صاف است و اشکالی دارد که من در تو اشکالی نمیبنم. خانم را بیاور تا ایشان را هم امتحان کنم.

 

نسرین به بهانه اینکه دختر است و از دکتر میترسد و بکارتش سفت و سخت است از رفتن نزد دکتر ابا میکرد. و مرتب همان نق و غر غر را میکرد که تو آبروی من را بردی تو مرد نیستی و بایست از تو تلاق بگیرم. جریان کار این استکه چون مهرداد خبره نبود ونمیدانست که بایست چه کند نسرین هم خودش را باز نمیکرد و رانهایش را بالا نمیبرد تا مهرداد بتواند مرده شوریش را داخل خانم کند. و چون مهرداد هم زن ندیده بود و نسرین هم او را خیلی افسرده میکرد و غرغر مینمود این بود که از لحاظ روانی هم مهرداد هیچ آمادگی نداشت. با وجود اینکه بقول خودش مرده شوری اش خوب سفت وبلند میشد ولی همان با دیدن پر و پاچه و شورت و رانهای همسرش و یا دیدن سینه بند و پستانهای لخت شده نسرین و نوکها برجسته وهوس انگیزش مهرداد خودش را زود خالی میکرد و با وجود اینکه حتی چند بار هم پشت سر هم شلیک میکرد و تفنگ مرده شوری اش مرتب تیر خالی میکرد او نمیتوانست با کمک همسرش که خود را کنار میکشید به داخل دستگاهش نفوذ کند و ده تیری را همانجا در داخل خانم خالی کند.

 


اینطور که بعدها من از مهرداد شنیدم نسرین علاوه بر اینکه همکاری نمیکرد مرتب در حین عشق بازی هم غرغر میکرد که تو نمیتوانی تو بلد نیستی و خود را میبست و به آقاکوچولو مهرداد امکان اینکه در آن تاریکی و بدون داشتن چشم بتواند راه را بیابد و به خانم فرو رود را نمیداد. از یکطرف غرلند و از یکطرف هم باز نکردن هدف و گمرده کردن سید معصوم کور بیچاره دست به دست میدادند و مهر داد همه ده تیرش را بیرون از خانم کوچولوی نسرین خالی میکرد. و نسرین هم که به احتمال ارضا نشده بود از این عشق بازیهای بی حاصل عصبانی میشد.

دکتر به مهرداد گفت که گول حرفهای نسرین را نخور که میگوید نکن میترسم دردم آمد وغیره خوب پاهایش را از هم باز کن یک بالش هم زیر باسنش بگذار و با خشونت و با کمک دستش سر آقازاده را بگیر و بدون توجه به نسرین با خشونت به داخل خانم خودت رافروکن. و از ناز و غمزه و عشوه و نکن نکن او گول نخور. اومیخواهد ترا خراب کند. با قدرت و شدت خود را بداخل فرو کن.

دکتر گفته بودکه بعضی از زنان ودختران از مردان محکم وخشن خوششان میآید و نمیخواهند که تسلیم مردی ساده دل و ظریفی شوند آنان دوست دارند که مرد آنان را با زور وضرب تصاحب کنندو و پرده شان را محکم و یک ضرب بدرند. میتوانی مقداری هم مشروب به وی بخورانی که زیاد ادا در نیاورد و ناز خرکی نکند.

 
مهرداد هم شب بعد همین کار را کرد. یک بطر شراب از دوست مسیحی اش گرفت و با حقه که این الکل ندارد و حرام نیست همه را بخورد طرف داد بعد هم با زور و قلدری نسرین را لخت کرد و شورتش را هم آنطور با شدت از تنش بیرون آورد که شورت جر خورد. بعد هم او را محکم به زمین خوبانید و شروع کردن به نوازش جنسی خشن نسرین با شدت ممه هایش را مکید و با حرارات خانم کوچولویش را دستمالی کرد. و نسرین مست دیگر کاملا تسلیم شده بود. بعد هم یک بالش کلفت زیر باسن نسرین گذاشت و سپس آقا زاده را نه یکبار بلکه ده بار به داخل وی فرو برد و بیرون کشید و آنقدر آب به مرزعه خانم داده بود که همه چیز خیس شده بود.
هرچه نسرین مست التماس نمود و ضجه موره کرد که زخم شدم ببین چقدر خون از من آمده دردم میآید آی نازم . مهرداد محل نگذاشت و بعد از پاک کردن خونهای پرده بکارت دوباره و چندباره آقا کوچولوی ندید بدید خود را به داخل ناز خانم با خشونت هر چه تمامتر فرو کرد. بطوریکه ذخیره چند ساله صرفه جویی اسپرمهایش را همان شب در خانم تخلیه کرد. حالا با آن دریای اسپرم چطور اوول خانم نسرین میتوانست خود را قایم کند خوب اوول و یا تخمک وی هم مورد هجوم میلیونها اسپرم تازه بدوران رسیده و اوول ندیده قرار گرفت و نسرین ناز نازی همان شب حامله شده بود. مهرداد که دیگر رمقی برایش نمانده بود وی را رها کرد و یک کله تا صبح خوابید. صبح که خواب بیدار شد دید که نسرین گشاد گشاد برای دوش گرفتن میرود و گفت تو پدر سگ که مرا دیشب ده بار حامله کردی. بعد هم با خنده ای مصنوعی گفت تبریک عرض میکنم آقا.

 
همان صبح نسرین به مادرش تلفن کرد و گفت که دیشب مهرداد خان هتک و هوتوک مرا در آورده و مرا پاره پوره کرده است و خلاصه به اندازه یک رودخانه سیل در من ریخته است. مادرش هم که تا آن موقع مهرداد را مسخره میکرد و مرتب بهش میگو و تخم مرغ میداد گفت از طرف من بهش تبریک بگو.   

حالا این نسرین بودکه مرتب عکس گفته های سابقش را تعریف میکرد که نمیدانی مهرداد عجب مردی است. سفت و سخت و پر آب و تاب. خسته نمیشودو ده بار تیر خالی میکند. بزودی هم آبش نمیاید بلکه مرتب سوارکاری میکند و هی تندتر تند تر میکند نمیدانم چطور این اعجوبه تا بحال اینطور بی دست پا بود و تنها دم درب من خودش را فواره میکرد و برمیگشت. یکی نبود به این نسرین خانم بگوید خانم تقصیر خود شما بود که مرتب قرقر میکردیدو بیچاره سید معصوم کور را به رانهای خود حواله میدادید و کلون و چفت دژ خود را برای ورود سردار کور بینوا باز نمیکردید و او هم در تاریکی نمیتوانست که فاتح باشد ناچار تیرهایش را دم درب کلات و قلعه شما خالی میکرد و دست خالی باز میگشت.

 
نسرین خانم که با وجود همه نوع جلوگیری شش شکم زاییده بود حالا مرتب غر میزد که چرا کار خوب و حسابی پیدا نمیکنی  ماشین رانی و مسافر کشی که کار نشد. برو یک جایی و یک شرکتی مشغول بشو. برو عملگی بکن که بهتر از مسافر کشی است. شاید هم به دلایلی بعد از شش شکم زاییدن نسرین خانم بسیار سرد مزاج شده بود و دیگر شوهر نمیخواست.
مهرداد هم به آمریکا رفت. و چون بلافاصله نتوانسته بود که زن بچه هایش را به آمریکا بیاورد نسرین هم تقاضای تلاق کرده بود.  مدت سه سال مهرداد سعی کرد که آنها را هم به آمریکا بیاورد. ولی نسرین تنها بچه هارا فرستاد وخودش هم در تهران ماندگار شد. به مهرداد هم نوشت که اگر تلاقش را بگیرد میتواند مهر خود را هم بوی ببخشد. مهرداد با آوردن شش بچه قد و نیم قد دید که بسختی میتواند از آنان خوب پذیرایی کند این بود که مجبور شد یک زن پرویی بگیرد. زن مزبور خیلی زیبا و خیلی سکسی بود. بلند قد و با هیکلی صاف و ورزشکار و بدون اشکال. موهای بور روشن و تلایی داشت و خیلی هم شیک پوش و آلامد بود. وی قبلا مدل لباس یک فروشگاه بود و اکنون هم بعنوان مدیر یک فروشگاه کار میکرد. گرچه در آمدی زیاد نداشت ولی با همان در آمد حدود سد جفت کفش و کیف های گرانقیمت و شاید حدود سیصد دست لباس شیک داشت  از پودر و ماتیک که نگو. روزی یکساعت ورزش صبحگاهی میکرد و حدود یک ساعت هم آرایش مینمود. او هم از پرو به آمریکا آمده بود تا در سرزمین امکانات یک شوهر پولدار تور کند. و به همین امید بدون اجازه کار در آمریکا کار میکرد و بدون اجازه اقامت قاچاقی زندگی میکرد که به تور مهرداد خورد. مهرداد هم که از تنهایی و پذیرایی شش بچه خسته و کوفته شده بود حاضر شد که با او رابطه برقرار کند. ولی دخترک میخواست ازدواج کند تا بتواند مدارک خود را بگیرد و کارت سبز دریافت  کند. مهرداد هم قبول کرد.

 
مهرداد میگفت که این دختر بر عکس زنش که از سکس بیزار بود و آنرا تنها برای تولید بچه میخواست و هی غرغر میکرد که خوب نبود بد بود خوشش نیامد زود تموم کن راحتم کن آخ جر خوردم. وای از آن فلان کنده ات که به ناز کوچولویم فرو میکنی مرده ام از دست ذلیل شده ات .  مرد خجالت بکش تو شش تا بچه داری بس است. کی از دست این ذلیل شده ات راحت میشوم. کشتی مرا با این برو بیایت. خوبه ماچ بسه بکن و تمامش کن. زیاد بمن ور نرو زور خودت را خالی کن و مرا راحت.  گویی که اصلا از عشقبازیها هیچ لذتی نمیبرد و تنها برای انجام وظیفه اینکار را میکند. نسرین باحتمال برای بچه دار شدن و اینکه نگویند یک عیبی داره که شوهر نمیکنه و یا برای خاطر اینکه خواهر کوچکش که حریص ازدواج بود بتواند ازدواج کند و هم برای پول پله مهرداد همسرش شده بود و هیچ یاد نگرفته بودکه از عشقبازی با شوهرش لذت ببرد. مهرداد که از او ده سال بزرگتر بود احتیاج شدیدی به عشقبازی داشت و نسرین اینطور وانمود میکرد که از عشقبازی متنفر است. در اول میخواست با زرنگی مشگل را گردن مهرداد بیاندازد. که تو نمیتوانی مرا تصاحب کنی بعد هم مرتب غر میزد که میخواهی مرا نجس کنی میخواهی هتک هوتوک مرا در بیاوری. بطور خلاصه هیچ عشقی در میان نبود و فقط یک ازدواج بود برای اینکه سنت بود و مردم اینطور میخواستند. مهرداد میگفت تامادامیکه من با زن پرویی خودم همبستر نشده بودم فکر میکردم تنها این مرد است که از عشقبازی لذت میبرد و یک تحمیل شدید بر زن است. نسرین اینطور وانمود کرده بود که هیچوقت از عشقبازی با من راضی نیست و دوست نمیدارد. بدین جهت موقعی که او تقاضای تلاق کرد مهرداد هم نسنجیده ناگهان تسلیم شد و تلاقش را قبول کرد. بی خبر از اینکه نسرین نقشه کشیده بود که بعد از تلاق همه اموال مهرداد را بالا بکشد و خودش را هم لجن مال کند.

 

مهرداد میگفت برعکس بانسرین که من همه اش فکر میکردم که دارم عملی مکانیکی دخول و خروج را انجام میدهم و نسرین هم هیچ احساسی که حاکی از عشق و دلداده گی باشد  نداشت و تنها میگفت زود باش تمامش کن. مثل اینکه زیر چهار میخ است. و میخواست زود تمام شود و راحت گردد. برعکس دختر پرو میخواست که بازی کند عشقبازی کند و نوازش بازی کند واقعا هم من نمی فهمیدم که کی داخل شده ام او اینقدر سر وصدا میکرد و ناز و غمزه میآمد و آنقدر از من و دیگر دوستانم بدنم مثل آقاکوچولو و سینه هایم و حتی باسن و رانهایم و دستهایم و چشمانم و …تعریف میکرد مثل همان آقا کوچولو که نمیدانستم اکنون  کجاست و چه میکند. جنیفر آنقدر در عشقبازیها مهارت داشت که من کاملا تسلمیش میشدم و هیچ نمی فهمیدم که عمل دخول انجام داده ام یا نه. همه بدن او گرمی و لطافت بود و همه اش از من تعریف و تشویق میکرد که چقدر عالی هستم چه قدرتی دارم چه صلابتی دارم مثل یک کوه سفت و زیباست. با انگشتان ظریف و زیبایش آقا زاده را میگرفت و راحت به وسط رانهایش میبردو با مهمان نوازی بی سابقه ای ایشان را به داخل مکان نرم و گرم خود میبرد و با پاشنه پاهایش به کمر من فشار میآورد وخودش آنقدر تکان میخورد و بازی میکرد که من اصلا متوجه نمیشدم که چه دارم میکنم. برعکس نسرین که مثل مرده بی حرکت دراز میکشید و من بایست تمامی اعمال زناشویی را انجام دهم و فقط او امر ونهی میکرد که زودباش معطل نکن بده بزن  برو. بکش بیرون ببر لامصب را ….جنیفر میگفت عزیزم دلدارم دلبر چقدر تو خوب میتوانی. چقدر سفت و محکم هستی تا نافم ترا حس میکنم.

 

 

 آنقدر هم خودش تکان میخورد و بالا پایین میرفت و میمالید و میسابید که من با لذت بدون اینکه بدانم چه مدتی گذشته است تمام میشدم تازه بعد از خاتمه تیراندازی ها مرا برای تیر بعدی آماده میکرد. دوباره مرا میبوسید میبویید  می مکید و آماده میساخت. واقعا هم من جز گرمی و نرمی در همه جای بدنم هیچ جس نمیکردم که کی داخل ناز او شده ام وکی خارج عشق تمامی سکس را میپوشانید. این تجربه بمن ثابت کرد که تنها عشق همراه با یک عشق با شکوه میتواند کامل و لذت بخش و آرامش بخش باشد نه یک سکس بدون عشق تنها با کاغذ ازدواج آنهم بطوریکه زن نشان میداد که هیچ رغبتی ندارد و هیچ لذتی نمیبرد و طلبکار است. ولی عشقبازی با جنیفر درست عکس آن بود عشق آنقدر وسیع بود که اصلا من به سکس و آقازاده که کجاست و چه میکند اهمیتی نمیدادم.

بعد از عشقبازی همیشه حنیفر تشکر میکرد که عالی بودم. و خیلی راضی است ولی نسرین میگفت مردیکه الدنگ مرا خیس تیلیس کردی. مرا نجس کردی همه آبهای چسبناکت را روی تن من ریختی و ذلیل شده ات مرا زخم زیل کرد. با اینکه ما سالها باهم زندگی کردیم و در اثر انقلاب شکوهمند اسلامی از هم جدا شدیم ولی من هیچوقت احساس عشقی را در نسرین ندیدم. برعکس در جنیفر یک احساس محبت عمیق و عشقی شکوه واره موج میزد که سکس در برابر هیچ بلکه واقعا صفر بود و من به تنها چیزی که فکر نمیکردم همان سکس بود.

 او خودش همه کارها را میکرد و یاد گرفته بود که چطور یک زن هم میتواند از عشقبازی لذت ببرد و همتای خودش را هم به اوج لذت برساند. بطوریکه سکس در بلندای عشق هیچ میشد و ناپدید میگشت.  و اینکه من زایده دارم و او اکنون کجاست و چه میکند اصلا در فکر من نبود. آنچه که بود عشقبازی بود  و گفتن و شنیدن کلامهای عاشقانه زیبا. و گرمی و لطافتی چنان بالا و زیاد که انسان فراموش میکرد که چیزی دارد که اکنون میخواهد جایی برود.  عشق همه را پوشانیده بود و سکس در عشق محو و آب شده بود و اصلا بنظر نمیآمد.    

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!