اسیران هوس قسمت دوم.
پدرم مردی بسیار غیرتی بود و اگر میدانست که خواهر و مادرم با مردان غریبه معاشرت های نزدیکی میکنند مطمین بودم که کاری شدید انجام خواهد داد. ولی مادرم با همراهی هما از پدرم کارهایشان را قایم میکردند. و بیچاره را به نحوی گول میزدند. مادر هم در موقع تنهایی خودش را گول میزد که دیگر دخترش بزرگ شده و عاقل و فهمیده شده است و کاری مخالف سرنوشت خود نخواهدکرد. ولی باز میترسید که در شرایط بد خواهر ضربه هایی هولناک بخورد. زیرا شخصیت او کم کم متزلزل میشد. مردم در اطرافش میگفتند که هما خانم خیلی اروپایی تشریف دارند و شاید راه آبشان هم باز است؟ و شاید نظر هما و مادر هم این بود که بعدها بتوانند یک داماد خوب برایش دست پا کنند. حتی شنیدم که قرار است هما تحت جراحی قرار بگیرد باحتمال میخواستند که پرده بکارت او را ترمیم کنند. شاید مادر با سپر خودش از سپر هما در برابر گرزهای سرکش دشمن محافظت میکرد و شاید هم نمیکرد.
ولی این کار هم کاری احمقانه بودکه هما را دوخت و دوز کنند و نوعی دروغ و حقه بازی بشمار میرفت. دختر موقعی باکره است که از لحاظ اخلاقی هم باکره باشد وگرنه دختری که هزاران بار دستمالی شده ولو اینکه درمالی ها بکارتش را ندریده باشند او دیگر یک دختر باکره واقعی نیست. خوب چه فرقی میکند که مردی دم در و نزدیک بکارت خانم آب پاشی کند و یا در قعر خانم ناز آبیاری نماید؟
متاسفانه خواهران کوچکتر من هم هما را الگو قرار داده بودند و شاید هم به مردبازی او حسودی میکردند با وجود کمی سن آنها هم کم کم داشتند بالغ میشدند و خانم کوچولوهایشان طلب باز ی و همبازی میکردند. و به نوعی خود را رقیب هما میدانستند. آنان هم پسران همسن خود را دعوت میکردند که به خانه آنها بیایند و با آنان به گردش و پیاده روی و هوا خوری بروند. و با آنان خوب گرم و نرم بودند. و با هم صفحه میگذاشتند و رقص دو نفره میکردند. مادر با این عمل مهین و پروین بسیار مخالف بود زیرا مادر میخواست که دخترانش با پسرهای اعیان رفت آمد کنند نه با پسرهای مثل خودشان فقیر و طبقه متوسط. ولی پروین هم دختری ساده و لر نبود او با گردن افراشته در برابر مادر میایستاد و میگفت اگر معاشرت با جنس مخالف بد است پس چرا شما جلوی خواهر بزرگمان را نمیگیری؟ بیچاره مادر رویش نمیشد که بگوید آنان خوب پول خرج میکنند و اگر با هما ازدواج کنند هما دارای شوهری پولدار خواهد شد. و بعدهم پروین که خیلی قرشمال بود نعره میکشید و میگفت که او هم دوست پسران خود را دوست دارد و میخواهد با آنان تفریح کند. و مادر بینوا از ترس آبرو ریختن بیشتر ناچار ساکت میشد. ما عادت به پارتی داشتیم هر نوع که باشد و خوب ما هم خوشگل و هم خوش لباس بودیم مارا براحتی دعوت میکردند. حتی خواهر ده ساله من قدی بلند و رعنا داشت و موقعی که من برایش لباسهای خوب میدوختم بسیار دلربا و سکسی میشد.
مردان که با هما معاشرت داشتند شاید مردانی خوب نبودند و شاید اصلا صلاحیت اخلاقی و معاشرتی نداشتند و بخانه ما رفت و آمد میکردند. مادرم هم چون آنان پولدار بودند چشمانش را میبست و از آنان بنحو خوبی پذیرایی میکرد. پذیرایی های شایان مادرم به هما هم فرصت اینرا میداد که آن دزدان و کلاشان را خوب بدوشد و این مثلا اعیان زادگاه بی صفت که با داشتن زن وفرزند دنبال دختر جوانی بودند نیز از خرج کردن ابایی نداشتند. ولی پر واضح است که هما کم کم خوشنامی خود را از دست میداد
خواهر من نویسنده هم بود و با کمک دیگران داستانهایی مینوشت و با لباسی لختی و سکسی که مثلا آخرین مدل بود و من برایش دوخته بودم با سینه ای باز و دکولته که حتی نوک پستانهایش هم نمودار بودند نوشته های خود را به اتاق سر دبیر روزنامه ها میبرد و آنقدر اطوار خارج و قر میریخت و دلربایی میکرد و اجازه چشم چرانی به رییس دفتر مجله و یا روزنامه میداد که سر دبیر بیچاره مجبور میشد که نوشته او را چاپ کند. و آن بیچاره که از دست حرکات چشم و ابروی او کاملا کلافه شده بود مجبور میشد که به هما هم بابت نوشته هایش مقداری پول بدهد. شاید لطمه ای که به روزنامه بابت آن مقاله توضیح واضحاتی میخورد نیز برای مجله و یا روزنامه سنگین هم بود.
پدرم یک ماموریت خوب گرفت وقرار شد که به شهرستانی برود. پدرم که نسبت به پروین و مهین خیلی سخت گیر بود حالا با رفتنش آنان هم آزاد تر شده بودند. بیچاره مادر که بایست از پنج ناز ملتهب نگه داری کند. در یک پارتی و یا مهمانی شبانه یک پسر خوش صورت متوسط بما نزدیک شد و در عرصه زندگی ما قدم گذاشت ما با او در چند شب نشینی آشنا شده بودیم او خیلی سر بهوا بو ظاهرا پسر جلفی بود که در شب نشینی ها بیشتر از حد معمول شراب مینوشید. و حالتی غیر عادی داشت. پروین تنها برای رقابت با هما به او روی خوش نشان داده بود.
با آمدن آن پسر نیمه مست من خودم را عقب کشیدم ولی او بی پروا بسویمان میآمد و دست لمس وار خودش را دور کمر خواهر انداخت و خواهرم هم اعتراضی نکرد. و با حالتی مسخره و مستانه و کثیف با خواهر نوجوان من شروع به رقصیدن کرد. در هنگامه رقص پسرک پروین را میچرخانید و دامان او بهوا بلند میشد و ران های تمیز و قشنگ لخت پروین در معرض دید پر تمنای پسران و مردان جوان گذاشته میشد. و شورت قرمز وی هم مثل مثلثی کوچک در لای رانهایش خود نمایی میکرد پروین از روزی که رگل شده بود شورت قرمز خونی میپوشید که خون ریزیهایش معلوم نشود. در آنوقت ها که ما هر روز حمام نمیکردیم. شاید هفته ای یکبار به حمام میرفتیم. در تابستانها که آب گرم احتیاح نبود در حیاط یک تشت آب میگذاشتیم تا گرم شود بعد با آن آب تنی گربه شور مانند میکردیم. ولی در حمام که میرفتیم خوب کیسه کشی میکردیم و خوب پوست میانداختیم. چرکهای تن ما مانند فیتیله فیتیله از بدن و پوست ما جدا میشدند که رنگ سیاه داشتند و بعد از کف صابون مالی کلی پوست ما تازه و روشن میشد.
خیلی دلم میخواست که جلوی پروین را بگیرم که با آن پسر مست نرقصد ولی ترسیدم که مرا خیط کند. راستی که وضعی کثیف بود و اینها با وضعی بد میرقصیدند و پروین را مرتب باد میداد که شورت و رانها و لنگان او را همه دید بزنند بعضی از دختران هم که آنجا بودند با طعنه میگفتند پروین خانم عکس مارا هم بیانداز. و یا عکس برداری شد. منظورشان این بود که ناز و شورت پروین مثل دوربین عکاسی است و دارد با نازش عکس برداری میکند.
خیلی تعجب نکنید که این حرفها از دهانم بیرون آمدند. آری این بشر تابع خوی انسانی و حیوانی است ولی محیط و تربیت میتواند یکی را بر دیگری غالب کند. و گروهی هم به دره میافتند و نابود میشوند. بعد از اینکه رقص او تمام شد بسوی من آمد و تقاضای رقص کرد. بدون گرفتن جواب من دستش را به دور کمرم حلقه زد . خواهر با نگاههای پر از حسرت و حسادت ما رابرانداز میکرد. ولی خوب ما برای چه آنجا رفته بودیم برای اینکه برقصیم و خوش باشیم. نه برای درس خواندن و حل مسایل جبر و مثلثات.
من با او بوسط اتاق آمدیم تا برقصیم وبا موزیک ملایم که از رادیو گرام پخش میشد با هم شروع به رقص کردیم. پسرک جلف سعی مینمود که از من استفاده ابلهانه ای کند. در هنگامه رقص خودش را محکم بمن چسبانیده بود و خودش را بمن میمالید ولی من با وجود التهابی که درمن شروع شده بود سعی میکردم که خونسرد و خود دار باشم. با زانویش تپه ونوس مرا نوازش میکرد نمیدانم از قصد بود و یا تصادفی. کم کم تنم گر میگرفت و میخواستم که من هم عکس عمل نشان بدهم ولی میترسیدم که کار خراب بشود. و مثلا پسرک با پر رویی بخواهد مرا ماچ های باصطلاح آرتیستی هم بکند.
با همان دست انداختی دور کمرناز مرا آماده کرده بود. نازم خیس شده بود و باریکه آب گرمی از آن را در کشاله رانهایم حس میکردم. گرمی و حرارت بدنم هم زیادتر شده بود. من هم میخواستم که با زانویم وسط پایش را نوازش کنم ولی ملاحظه کردم و سعی کردم که خودم را و لای پاهایم را خوب کنترل کنم و دسته گلی به آب ندهم.
پسر کمی با زانویش تپه ونوس من را نوازش کرد و بعد دستش را از کمرم پایین برد و لای دو لپ باسنم برد با اینکه من از این کار ها خیلی لذت میبردم ولی با ناز دستش را گرفتم و دوباره دور کمر گذاشتم. این بار دست او لغزید و ران مرا که نزدیک نازم بود نشانه رفت و کمی بعد دستش شکم و نافم و کم کم تپه ونوسم و نازم را نشانه رفت دوباره دستش را گرفتم و بجای اولیه بازگردانیدم و چون اینکارها را ادامه میداد و طاقت من هم تاق شده بود گفتم خسته شدم برویم و بنشینیم.
و چون وضع را برای خودم وخواهر غیر عادی و خطرناک حس کردن دقایقی بعد از آن خانه منحوس خارج شدیم. در موقع خروج از خانه آنان بهریک از ما یک کتاب جنسی شدید هدیه دادند. البته چون نظر ما هم کنجکاوی جنسی و رقص و خوشگذرانی بود از گرفتن کتاب امتناعی نکردیم. کتاب پراز عکسهای زیبای رنگی بود که مردان و زنان لخت بسیاری را در حین عشقبازی نشان میداد. ولی پرنو نبود یعنی عکس آلات تناسلی در آنها پیدا نبود و مثلا نجیبانه عکس های قشنگ گرفته بودند که باسن های زیبا و سینه های برهنه زیبا مردان وزنان زیبا را در هنگام عشق بازیهای مثلا رمانتیک نشان میدادند که همدیگر را می بوسند و میبویند ولی آلت هایشان را نشان نمیدادند و پوشیده شده بود یعنی طوری عکس گرفته بودن که آلات آنان نمایان نباشد.
حالا آن پسرک خر پول سعی میکرد که بجای خواهرم با من دوست شود زیرا خواهرم سیزده ساله و بسیار درشت اندام بود ولی من هفده ساله و درشت اندام بودم باحتمال گردی باسن تخم مرغی من بزرگتر از پروین بود و او که آنرا با دستش لمس کرده بود دیده بود که چقدر نرم و لطیف و پر گوشت است. خواهر فکر میکرد که من میخواهم پسر را از دست او بربایم و دستش را خالی کنم.