خانم شادی صدر به بهانه اظهارات حجت الاسلام صدیقی امام جمعه تهران که «بدحجابی» زنان را از عوامل حدوث زلزله دانسته، ادعانامهای علیه مردان صادر کردهاند. ایشان مینویسد که «بسیاری از روشنفکران و به تبع آنان، آدمهای عادی، بارها نسبتهایی به همین اندازه ضد زن، میان حجاب و رفتار زنان با ناهنجاری های عمومی برقرار کردهاند» و سپس نتیجه میگیرد که «من چندان فرقی بین حجت الاسلام صدیقی با هر یک [از[ پسران تازه بالغ دیروز و مردان طرفدار حقوق بشر و حقوق زنان امروز نمیبینم؛ غیر از اینکه او اقلا در آنچه هست و آنچه می گوید، یک روتر است!». اظهارات خانم صدر که با استناد به تجربه «همه ما زنان ایرانی» از تبعیض و تحقیر و متلک و آزار جنسی در خانه و خیابان و محل کار صورت گرفته طبیعتاً بر بسیاری از مردان گران آمده و اعتراض آنان را برانگیخته است.
گفتههای آقای صدیقی البته بیش از هر چیز مایه تمسخر و واکنشهای تفریحی از قبیل «ممه لرزه» (Boobquake) در سطح جهان شده است. ولی خانم صدر این نکته را درست میگوید که این گفتهها از یک خصوصیت ریشهدار فرهنگی در جامعه ایران حکایت میکند – خصوصیتی که منحصر به روحانیت حاکم و یا حتا جامعه مذهبی سنتی ایران نیست و بلکه در همه سطوح و لایههای فرهنگی و اجتماعی ایران نیز آثار آن دیده میشود. مشکلی که در دیدگاه خانم صدر وجود دارد «عمومیت گرایی» (generalisation) است که با قرار دادن همه مردان جامعه در یک ردیف، نه فقط یک پدیده پیچیده اجتماعی را به شکل سادهای تنزل میدهد و بلکه عملا به این نتیجه میرسد که مشکل راه حلی ندارد. و راستی اگر هر پسر تازه بالغ دیروز و مرد امروز (از طرفداری از حقوق بشر و حقوق زنان بگذریم) فرقی چندان با حجت الاسلام صدیقی نداشته باشد چه امیدی میتوان داشت که پسران امروز و مردان فردا تغییر کنند و تبعیض و تحقیر و متلک و آزار جنسی زنان در جامعه کاهش یابد؟
برخوردهای این چنینی البته در جنبش فمینیستی جهان بی سابقه نیست. گرایش مردهراسی یا مردستیزی به صورتهای مختلف در این جنبش بروز کرده و بحثهای زیادی برانگیخته است. داعیان این گرایش برای مثال استدلال کردهاند که چون مردان به ابزار تجاوز جنسی مجهزند پس هر مردی بالقوه یک متجاوز جنسی است، و از این رو هر مردی یک جانی بالقوه است و نمیتوان به او اعتماد کرد. اشکال عمده در این استدلال البته همان است که در بالا آمد: مرد اگر به صرف مرد بودن یک جانی بالقوه باشد، راهی برای حل این مسئله به عنوان یک مشکل اجتماعی باقی نمیماند، و زنان دگرجنسگرا چارهای جز رابطه و زندگی با متجاوزان بالقوه خود نخواهند داشت. اگر مشکلی در جامعه به نام تجاوز جنسی وجود دارد، به هیچ رو نمیتوان با یک دسته کردن همه مردها و مظنون دانستن آنان به تجاوز این مشکل را حل کرد.
خانم صدر میگوید که هدفش از این تعمیمگرایی آن است که «در مقابل جوال دوزی که مثلا به حجت الاسلام صدیقی می زنیم»، «سوزنی … به خودمان بزنیم». بسیار خوب. این یک کاوش فرهنگی است. جامعه ما عمیقا مردسالار و پدرسالار است. در این جامعه، سنت و مذهب و فرهنگ، ارزشها و کارکردهای نابرابری برای زن و مرد برقرار کردهاند. به قول ایشان، «دنیای ما کاملا و از قبل از اینکه به دنیا بیاییم، تقسیم شده است». در این دنیای تقسیم شده، دختر و پسر از تولد به بعد در قالبهای خود قرار میگیرند و پس از این که به رشد رسیدند همان ارزشها را بازتولید میکنند. سخن در این نیست که ما با یک جبر تاریخی روبرو هستیم و نمیتوانیم آن را تغییر دهیم. سخن در این است که همه ما، از دختر و پسر در این فرهنگ بزرگ میشویم و حاملان این سنت هستیم. در این سنت، زن از دنده چپ مرد آفریده شده و وابسته و متعلق به مرد است. نه مذهب و نه سنت، زن را به عنوان یک انسان مستقل نمیشناسند و هر دو سرنوشت او را به دست مرد (پدر، برادر، شوهر، پدربزرگ) سپردهاند.
ولی خانم صدر به این ریشههای فرهنگی کاری ندارد و مشکل را فقط در مردها میبیند. ایشان رفتار متفاوت آمرانه یا آزاردهنده مردها را در قبال زنان محرم و غریبه به تفصیل شرح میدهد و زنان را فقط قربانی میداند. در این که زنان قربانی روابط مردسالارانه هستند بحثی نیست. ولی آیا خانم صدر نمیداند که حاملان این فرهنگ تنها مردان نیستند و بلکه زنان نیز در بازتولید این فرهنگ نقش دارند؟ چرا ایشان فقط مردهایی را میبیند که زن و خواهر و مادر و دخترشان را بیشتر و بیشتر میپوشانند «تا از مرد و نامرد غریبه محفوظ بمانند» و از زنانی که همین نقش را گاه شدیدتر نیز در خانواده بر زیردستان مؤنث خود اعمال میکنند سخنی به میان نمیآورد؟ دیدن نقش زنان نه به این معنا است که از قبح عمل مردانی که چنین میکنند بکاهیم، و بلکه برای تأکید بر این نکته است که ما با یک مسئله فرهنگی روبرو هستیم که حاملان آن تنها مردها نیستند و لو این که مردها سودبرنده اصلی آنند. شناخت وجه فرهنگی مسئله به ما کمک خواهد کرد که برای آن چارهای اساسی بیندیشیم و مسئله را به مردانی که نمیتوانند جز این باشند، و زنانی که همواره قربانیاند، کاهش ندهیم.
ایشان همچنین «شما آقایان» را به چالش کشیده است که «در منظر عموم، به جای دفاع از حقوق زنان، به مثابه امری بیرونی و انتزاعی، از تجربه واقعی، درونی و زمینی “خود” به عنوان یک “مرد” سخن بگویید ؟ و نقشی که در بازتولید ساختارهای تبعیض آمیز موجود داشته اید به نقد بکشید.» من به عنوان یکی از مردانی که اتفاقا «طرفدار حقوق بشر و حقوق زنان» هستم و ایشان «چندان فرقی بین حجتالاسلام صدیقی» و من نمیبینند این چالش را میپذیرم و خلاصهوار از تجربههای خودم در این زمینه سخن میگویم. طبیعی است که تفصیل این تجربه در این مختصر نمیگنجد. از این رو من فقط به مواردی اشاره میکنم که خانم صدر با تعمیم گرایی به همه مردان (یا زنان) نسبت داده است.
خانم صدر میگوید که «به من نگویید که میتوان در ایران پسری تازه به سن بلوغ رسیده بود و بزرگ و بالغ شد، بی آنکه به زنان متلک گفت». ولی من به خانم صدر میگویم که از این مراحل گذشتهام و متلکی به زنی نگفتهام (و راست بگویم هیچگاه متلک گفتن را یاد نگرفتم ). خواستهاید که از خود بپرسم «اولین باری که به خواهرم، یا حتی به مادرم، یا دخترخالهام یا دوستدخترم گفتم روسریات را بکش جلو یا آرایش نکن جلوی هر مرد و نامرد غریبه، کی بود؟» کاری از این قبیل را من برای اولین و آخرین بار در مورد نامزدم انجام دادم و از او خواستم که جوراب ضخیمتری بپوشد. در خانوادهای مذهبی بزرگ شده بودم و این کار را وظیفه خود میدانستم. در عین حال، شاهد آن بودم که مادرم به عنوان یک زن به شدت در مورد حجاب دختران و عروسانش حساسیت داشت که در این جا از ذکر نمونههای آن میگذرم.
از آزار جنسی زنان سخن گفتهاید، و این واقعیت وحشتناک که «همه ما زنان ایرانی، از همان سالهای اول زندگیمان … آزار جنسی را … تجربه کردهایم». و سپس «عاملان این آزار جنسی مدام» را جستهاید و پاسخ دادهاید که «شما! بله، خود شما!». من باید به سهم خودم از کارنامه خویش دفاع کنم و بگویم که من هرگز به کسی آزار جنسی نرساندهام. از سوی دیگر شما فقط آزار جنسی به زنان را دیدهاید، و من باید به اطلاع شما برسانم که خود من به عنوان یک پسر در کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفتهام. ملاحظه میفرمایید: نه اتهام شما در مورد «من و خود من» به عنوان یک آزاردهنده جنسی پایهای دارد و نه تأکید شما بر تقسیمبندی زن و مرد، یکی به عنوان قربانی و دیگری مرتکب آزار جنسی، درست است. شما با تعمیمگرایی خود نه به شناخت مسئله و نه به حل آن کمکی نمیکنید.
در بالا به خاستگاه مذهبی خود اشاره کردم و این که به دلیل تأثیر این فرهنگ سنتی یک بار به همسر آینده خودم در مورد پوشش پا تذکر دادم. در آن شرایط و محیط، من البته به قبح کار خود آگاه نبودم، و بعدها آن را درک کردم. ولی در کودکی من در محیطی بزرگ شده بودم که بسیاری از محدودیتهای اعمال شده علیه زنان و دختران به نظرم عادی میرسید. در واقع من آنها را نه فقط محدودیت نمیدیدم و بلکه گاه این محدودیتها در دید من امتیاز دیده میشد و به آن غبطه میخوردم. من به عنوان یک پسر مجبور بودم در سرما و گرما برای خرید و تهیه مایحتاج راههای دور و نزدیک را طی کنم و یا از سن کمتر از 12 سالگی به کار تمام وقت بپردازم، و وقتی میدیدم خواهرانم در خانه و محیط گرم به سر میبرند احساس غبن میکردم – بدون این که دریابم که خانه نشینی آنان بیان یک محدودیت است و نه امتیاز.
سخن از تجربههای شخصی تا همین حد کافی است، آن هم به خاطر این که به خانم صدر نشان داده شود تعمیم گرایی ایشان تا کجا واقعیت را مخدوش میکند. اگر به موضوع مورد بحث به عنوان یک مسئله فرهنگی نگریسته شود و حاملان آن شناخته شوند میتوان امید داشت که راه حلی برای آن نیز پیدا شود. در مبارزه فرهنگی علیه این مسئله، همه حاملان آن (و نه فقط سود برندگان از آن) باید هدف قرار گیرند. مگر نه این که یکی از دلایل عمده تبعیض جنسیتی نهادینه شده در جامعه ما ناآگاهی زنان به حقوق خود است، و مگر نه این که کمپین یک میلیون امضا دقیقا به همین دلیل و با همین هدف آگاه ساختن زنان به حقوق خود سازماندهی شده است؟ بزرگترین و مؤثرترین عنصر انتقال فرهنگی در درون خانوادهها مادران هستند، و تحول فرهنگی جامعه ما بدون توجه به نقش مادران (در تربیت پسر و دختر) عملی نیست. اهمیت کمپین یک میلیون امضا از نظر فرهنگی دقیقا در این جا نهفته است.
خانم صدر بر نقطه حساسی در فرهنگ مردسالار ما انگشت گذاشته و مردان جامعه را برای نگرش به نقش خود در این فرهنگ و نقد آن به چالش کشیده است. ولی تعمیمگرایی ایشان (که از یک حقوقدان انتظار نمیرود) مسئله را به حد یک نبرد دایم و حلناپذیر سلطه بلامنازع مرد بر زن کاهش داده است. نه همه مردان مانند امام جمعه صدیقی فکر یا عمل میکنند، و نه تنها مردان مسئول ادامه فرهنگ خشن مردسالار حاکم بر جامعهاند. باید مردان را در مبارزه علیه فرهنگ مردسالار تشجیع کرد، ولی در این مبارزه باید همه حاملان آن (و نه فقط مردها) هدف قرار گیرند. در عین این که میتوان از مردان خواست که پندار و گفتار و کردار خود را تغییر دهند، در نهایت این آگاهی زنان به حقوق خود و پافشاری بر آن است که میتواند نقش تعیین کننده در تحول فرهنگ مردسالار داشته باشد. باید کمک کرد تا قربانی توان یابد و روی پای خود بایستد، و گرنه از سرزنش و محکوم کردن مرتکب (و تعمیم مرتکب به همه افراد یک گروه زیستی) راه به جایی نخواهیم برد.