سواستفاده از دین بعنوان یک حربه برنده برعلیه مسلمانان بهاییان و…

سواستفاده از دین بعنوان یک حربه برنده برعلیه مسلمانان بهاییان و…

آنوقت ها که خیلی کم سن بودم فکر میکردم که دین یعنی دوستی محبت کمک به همنوع و آزادی و آزادگی و خدمت به خلق خدا وخدا و اشخاص با دین یا مومنان دروغ نمیگویند دزدی نمیکنند  هیزی نمی فرمایند و به خلق خدا احترام میگذارند چون به خدا اعتقاد دارند. پس خلق و ساخته خدای نادیده را هم دوست دارند.

هنگامیکه تاسوعا و عاشور بود از پدرم سوال کردم که حضرت امام حسین نوه پیغمبر را که کشته است و در ذهن خودم فکر میکردم که کافر ها این کار زشت و شنیع را انجام داده اند. پدرم که مسلمانی نماز خوان و روزه دار بود متاسفانه خود مسلمانان نوه پیامبر خود را کشته اند و یا شهید کرده اند. گفتم مگر میشود که انسان به دینی معتقد باشد و نوه های پیامبر همان دین را با نهایت شقاوت سر ببرد؟  او گفت آری ممکن است زیرا مردم تظاهر به دین میکنند و عده ای را برای خاطر غارت و جمع مال به هر نامی که بدانند و بخواهند میکشند. آنان واقعا دین ندارند و شاید به هیچ چیز هم جز خور و خواب و شهوت و حرص زدن فکر نمیکنند ولی تمامی این کار ها را بنام دین انجام میدهند و به حربه دین مجهزند تا عوام و مردم ساده دل را بفریبند.

بعد ها که بزرگتر شدم دیدم که همه امامان اسلامی و یا شیعه بدست همان حکام مسلمان با فجیع ترین وضعی یا کشته و شهید شده اند و یا مسموم و شهید راه حق؟ آنان هم که خانواده و اهل بیت حضرت محمد را کشته و یا شهید کرده اند خود را مثلا مسلمان برتر میدانستند که خانواده خود پیامبر را در راه پیامیر شهید کرده اند؟ آیا برای شما جای یک علامت سوال باقی نمیماند؟ آخر چطور مردم قبول کرده بودند که بایست فرزندان و نوه های پیامبرانشان بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مدرک دادگاه پسندی شهید شوند و یا مسموم گردند. 

پیامبری که با داشتن نبوغ نظامی و اندیشه های بلند توانست جهان با تمدن آن روز را به زیر پرچمش فرا خواند. و هنوز هم بعد از گذشتن قرنها میلیارد نفر اسمی و یا واقعی پیرو دارد.   

ولی همین مسلمانان فرق دامادش حضرت علی را با شمشیر بران شکافتند و نوه او امام حسن را مسموم نمودند و نوه دیگرش حضرت امام حسین سید شهدا را با خانواده اش از دم تیغ و نیزه گذرانیدند و خم به ابروی مردمان مسلمان آن روز در نیامد. آنان همین کار را ادامه دادند و در حالیکه خلفای مثلا اسلامی در ناز و نعمت و غرق در ثروت و شهوت و کیف و عیش بودند تمامی یازده امام را که از نسل همای پیغمبر بودند یا سر بریدند و یا مسموم کردند.

در تاریخ ادیان این تنها برای اسلام نیست. مسیحیت هم نظیر همین کار ها را انجام داده است. میگویند که حضرت مسیح یک دنیا معجزه کرد که با دو ماهی و سه قرص نان به چندین هزار مردمی که گردش بودند غذا داد. مرده ها را زنده فرمود. کوران را بینا کرد و چلاقان را راه اندازی نمود.  خوب مردم اینهمه جلال و جبروت  و معجزان دیدند و با آن حضرت را قبول نکرده و گذاشتند که به چهار میخ کشیده شود؟ آیا مردم همه شان کور و کر بودند و یا از خودشان میترسیدند؟ حضرت مسیح که جز نیکی و خوبی هدیه ای نیاورده بود. او گفت همدیگر را دوست بدارید بهم خدمت کنید همدیگر را ببخشید و بهم مهربان باشید؟

پس چرا به حضرتش تاختند و شهیدش کردند. و یاحضرت باب میگویند که در تبریز قرار بود بدست سام خان ارمنی که سرتیپ فوج سربازان ارمنی بود و ناصر الدین شاه او را برای همین مامور کرده بود که سید باب را که هیچ تقصیر نداشت جز ادعای قایم بودن که باز هم میگویند که توبه کرده بودکه من نیستم… ولی باز حکم اعدامش را توسط آقایان علما گرفتند و او را خواستند که اعدام کنند. سرتیپ سام خان حضور آن حضرت رفت و گفت اگر شما برحق هستید بگویید تا من از کار اعدام شما کنار بروم. آن حضرت فرمودند اگر نیت تو پاک است اینکار بدست تو انجام نخواهد شد.

میگویند که هفتصد و پنجاه گلوله بطرف حضرت باب و انیسش شلیک شد در حالیکه آنان با ریسمان بسته شده بودند ولی بعد از اینکه دود و آتش فرو نشست هیچکدامشان در آنجا نبودند. فریاد اینکه قایم آل محمد دوباره غایب شده است به آسمان بلند شد. وقتی جستجو کردند او را همراه با منشی اش در حال بحث و گفتگو دیدند. سام خان ارمنی گفت اگر بند از بند من جدا کنید من و سربازانم اورا دوباره اعدام نخواهیم کرد. قاعدتا هم کسی که از اعدام نجات پیدا میکند نبایست او را دوباره اعدام کرد. بهر حال او برخاست و گفت حالا من حاضرم و میتوانید به ماموریت خود بپردازید و چون سام خان امتناع کرده بودند اینبار یک فوج سیلاخوری را آورند و آنقدر به بدن باب تیر زدند .که هیکل او با هیکل انیسش بهم جوش خورده بودندو مردم غیور تبریز بابی شدند آنانی که معجزه را دیده بودند.

همین طور حضرت موسی با آن همه معجزاتی که کرد باز هم بنی اسراییل از او ایراد میگرفتند که در تاریخ هم بنام ایرادهای بنی اسراییل مشهور هستند.

در شیراز ده عروسان بهایی را بجرم اینکه در خانواده بهایی به دنیا آمده بودند به ریسمان مرگ سپرده و آنان همه آواز خوان به استقبال مرگ رفتند طناب دار را بوسیدند و بر گردنهای بلورین خود نهادند و برای دژخیمان هم دعا و مناجات کردند. هزاران فرشته ایرانی بدون هیچ گناهی کشته شدند. مونا… ندا و حتی دخت شاه ایران که در خارج ومثلا در شرایط بهتری پرپر شد.

خوب آیا این ستمگریها خوب است ؟ خوب با این مقدمه شما را به شنیدن سرگذشت ساسان هم فرا میخوانم. ساسان میگفت که مادرش بهایی و پدرش مسلمان بوده اند از همان کودکی مورد ظلم مسلمانان و بچه های آنان بود بخاطر اینکه مادرش بهایی بود. گرچه ساسان در اثر فشار پدر که اورا شدیدا کنترل میکرد که با بهاییان تماس نداشته باشد و از مادرش هم قول گرفته بود که با ساسان از دیانت خودش حرفی نزند و او را با یک تعلیم و تربیت سخت مسلمانی بزرگ کرده بود و ساسان میبایست از سن هفت سالگی نماز به زبان عربی بخواند ولی همه اینها مانع این نبود که وی از دست همشاگردیهای مسلمانش که حتی نماز هم بلد نبودند که بخوانند در امان باشد و گفته های و فحش های ایشان را نخورد. به او بچه سگ بابی . عباس افندی…. میگفتند و آزارش میدادند. بچه های بهایی هم به نحوی بهتر از همتایان مسلمان خود او را با گفتن بچه مسلمون بچه سید  بچه آخوندک تحقیر میکردند.

بعد از انقلاب با شکوه و شکوهمند اسلامی ایران به رهبری دانشمند گرانقدر و مسیح دوران و عالم علما و نایب امام برحق امام زمان دوست بسیارعزیز ساسان که مسلمان بود برای پس ندادن بدهی هایش به او وی را تهدید کرد که اگر برای بدهی هایش بخواهد عملی بکند از مشگل مذهب وی استفاده خواهد کرد و با فرستادن اظهار نامه به محل کار وی که وی بهایی است باعث اخراج وی گردید.  و اموال او را با سواستفاده از اینکه بهره و ربا حرام است و با همکاری آقایان بازپرسهای و آقایان قضات که رسیدگی به پرونده او را هفت سال طولانی کرده بودند و تورم بی امان بیشتر و شاید چهارپنجم سرمایه اورا نابود کرده بود در آخر کار مثلا به نفع او رای دادند ولی مسلم است که برنده اصلی کس دیگری بود که از تورم و شلی دادگستری و بی تفاوتی ماموران و یک لشگر آقایان بازپرسان خبره و قضات چیره دست که موی را از ماست میکشند بود.

خوب تا اینجا ضرر نیمه بهایی بودن ساسان. خوب قاعدتا بایست بهایی ها به کسی که بنام دین آنان و بخاطر دین مادرش اینهمه صدمه خورده است لااقل مهربان و خوب باشند. ولی اینطور نشد. بهاییان هم از مشگلات او حد اکثر سو استفاده را کردند و مثل اینکه کمتر از شهادت برای ساسان قابل قبول نبود.  واینهمه ضررهایی که ساسان کرده بود هنوز کافی نبود. اگر ساسان میخواست مسلمان شناخته شود بایست در روزنامه به بهاییت بد و بیراه بگوید و به پیامبرشان تف و لعنت بفرستد که خوب معلوم  است که او نمیتوانست به مذهب مادرش و دایی های مهربانش بد بگوید.

بهایی هم که نبود. ولی بهایی ها ظاهرا به او مهربانی میکردند ولی در موقع بزنگاه جا خالی میدادند. همسرش و پدر همسرش تا مادامیکه در تهران بودند بوی خوش رفتاری میکردند و اعتماد صددر صد او را بخودشان جلب کرده بودند. ولی هنگامیکه توسط ساسان با هزار بدبختی به آمریکا برده شدند گویا که شاه عبدالعظیم آمده اند پدر همسر و همسر او را در فشار گذاشته بودند که برایشان یک زندگی بهتر بسازد بعد از مدتی که توانستند روی پایشان با کمک ساسان بایستند همسرش از او تلاق بهایی گرفت. بعد هم او را لجن مال نمودند و اموالش را در تهران پدر همسر بهایی بالا کشید.

هنگامیکه پس از هفت سال ساسان به تهران برگشت پدر همسر و خانواده اش با او مثل یک جذامی رفتار کردند و همین بهاییان مظلوم بیشتر ثروت ساسان را بالا کشیدند و خانه اش را رها کردند و همه وسایل گرانقیمت اورا غارت فرمودند.

ولی پسر خاله ساسان و همسرش با او بسیار مثلا غمخوار و مهربان بودند و چون ساسان هنوز سرمایه داشت و میتوانست که دست بده داشته باشد. ساسان که تحت تاثیر محبت پسر خاله و همسرش قرار گرفته بود فکر کرد که اینان دوستان واقعی اش هستند. و به آنان وکالت داد که تا کارهایش را در تهران سرآوری کنند.

بعد از شش سال که دوباره به تهران برگشت دید که آش همان است و کاسه همان همه بقیه اموال و سرمایه اش اینبار به دست پسر خاله بهایی غارت شده است. پسر خاله که میگفت کاری ندارد و میتوانند با هم همکاری کنند حالا اکثر درآمد و کرایه های خانه را برداشته بود و بغیر از ودیعه ها و مقداری بسیار کمی از کرایه چیزی برای ساسان باقی نگذاشته بود. همسرش میگفت که برو خدا را شکر کن که نگفتیم که مامانت بهایی است و خانه ات را مثلا حفظ کردیم.

خوب میبینید که دین نتوانسته است که انسان ساز باشد و سگ زرد برادر همان حضرت آقای شغال است. متاسفانه هم تعدادی ای مسلمانان و هم تعدادی از بهاییان از این موقعیت کمال سو استفاده را فرمودند. و یک نفر مثل ساسان از هر دوطرف غارت دید و زجر کشید. همه سرمایه ساسان توسط دوست مسلمان و فامیل بهایی اش غارت گردید.

تنها چیزی که نتوانستند از وی بگیرند همان مدرک دکتری او بود . خوب مال را میبرند و دانش باقی میماند. تحصیل از دست دزدان در امان است. متاسفانه ادیان چیزی کمتر از شهادت را قبول ندارند. و گروهی دین فروش نشسته اند تا از بازاری که شهیدان هر دین باز کرده اند سو استفاده کنند و متاسفانه معنویت دین در زیر لایه ای سنگین از مادیات پوشانده شده و  یا شاید اصلا محو گردیده است . خدا به داد ما برسد با این مسلمانانی که به نوه پیامبرانشان رحم نمیکنند چه برسد به مردم عادی و همان بهاییان که هم اکنون که در وضع این چنین دردسازی و مشگلی قرار دارند و فریاد مظلومیت آنان را همه دنیا شینده اند باز برای غارت دیگر بهاییان مسلمانان و یا نیمه بهاییان و نیمه مسلمانان دندان ها حرص و طمع تیز کرده و برنامه ریزی میکنند تا کسانی را لخت بسازند.  خدا ما را از دست شیطانها نجات دهند آنان که در زیر نقاب زهد و تقوی هزاران جنایت و خیانت میکنند. به نظر شما آیا دین انسان ساز بوده و یا از آن هم یک دکان کید جدیدی ساخته اند و به مردم ظلم و اجحاف میکنند.

باشد که عشق و محبت و انسانیت و عدل و داد جایگزین اینهمه فساد رشوه خواری و دزدی و هیزی بشود.  آمین بلند بگویید؟؟

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!