خبر را که خواندم، باور نکردم. باورکردنی هم نیست. شیرین علمهولی، فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان یک ساعت پیش (پنج و نیم صبح یک شنبه به وقت تهران) اعدام شدند! چون می دانم خوابم نخواهد برد، نشستم تا کلماتی را که ماه هاست پشت حنجره ام وامانده و گلویم را می خراشد، روی این صفحه بریزم، شاید کمی آرام شوم. شاید! می خواهم بی “احترام” بنویسم، بی “مصلحت”، بی هیچ حرمت دروغینی که در این سال ها و به ویژه در این ده ماهه ی اخیر، از گفتن بازم می داشته! لبریزم از خشم و درد. سرشارم از نفرت و ناسزا. نه نسبت به جلادان، که آنها اگر نکشند، چه کنند؟ سوسمار، مغزی خرد دارد و دندانی تیز. انتظار بیجایی ست از یک بزمجه، علیرغم جثه ی بزرگش بخواهیم میان آهوبره و بوفالو تفاوت بگذارد! حرف من اما، اگر حرفی ست، با آن گروه دزدان چراغ به دستی ست که جنبش مردمی را با افاضاتشان دلسرد کردند. روی سخنم با امثال آقای مهاجرانی ست. “اصلاح” طلبانی که هنوز هم سنگ “همین قانون اساسی” و “ولایت وقیح” و همین “نظام” را به سینه می زنند. روی سخنم با آنهاست که مانند ایادی رژیم، از خشم میلیون ها مردمی که خرداد گذشته به خیابان ها ریختند، به هراس افتادند و همدست و هم کاسه با جلادان، خط و نشان کشیدند و به مردم هشدار دادند که “ساختارشکنی” نکنند! هشدارهایی که ناشی از هراسی بود که با دیدن فریادهای خشم ملت، تنشان را لرزاند. در حرکت دو سه روز بعد از انتخابات، اصلاح طلب و اصولگرا، هر دو بی هیچ تمایزی، دیدند که هجوم این جنبش، غلت و واغلت این بهمن بزرگ، بر سر راه خود خشک و تر نمی شناسد. هشدارهای اصلاح طلبان در درون و بیرون ایران، به روشنی آفتاب، خیانت به مردم و “جنبش” اخیر بود. آنها که گفتند، و هنوز هم می گویند، “جنبش” طالب تغییر این نظام و این قانون اساسی نیست، خیانتکاران اصلی اند. اصلاح طلبانی که با اظهارات کج و گولشان مردم را به خانه ها بازگرداندند و به چنگال خونین ولایت وقیح در پاره کردن تن شهروندان آن مرز و بوم، یک بار دیگر یاری رساندند. آنها که هنوز هم می گویند جنبش سبز، خواهان حفظ قانون اساسی رژیم خونخوار جمهوری اسلامی و اصل ولایت است. ماه هاست از این خیانت بزرگ، مبهوتم، گیجم از این مردم فروشی اصلاح طلبان، که چگونه بار دیگر آینده ی ملتی را به سودای موهوماتی به نام “اسلام فقاهتی” فروختند. در این ده ماهه حیران و پریشان مانده ام. حرفی هم اگر می زدم، مغشوش و درهم و برهم بود. راه به جایی نمی برم، پریشانم، هم از این رو پریشان می گویم، اما از سر درد. برای چندمین بار در این ده ماهه از آقای مهاجرانی و شرکاء می پرسم؛ وقتی از حفظ نظام جمهوری اسلامی سخن می گویید، به یکی از این همه انسان که تنشان به دندان گرگان رژیم پاره شده، فکر می کنید؟ به یکی از این همه که در این سال ها به سودای موهوم شما، به خاک افتادند؟ این انتظار بزرگی ست؟ چند دقیقه فکر کردن به زندگی و مرگ این همه نیروی جوانی که در این سی ساله، پیش پای رهبران خشک مغز و خون آشام شما ذبح شده اند؟ تنها بخاطر “نظامی” که همچون ماران دوش ضحاک، گرسنه ی “مغز”های جوان است؟ شما دین باوران جاهل مسلک! امروز و فردای آن ملت و آن سرزمین را به سودای چه فروختید، و هم چنان می فروشید؟ این همه انسان که در این همه سال، استخوانشان لای دست و پای شما خمیر شد، “امروز” و “فردا”ی آن سرزمین بوده اند که شما، چه اصلاح طلب، چه اصولگرا، پایمال کرده اید. ویرانی آن سرزمین، میراث خونخواری شما دین مداران سفاک است. دختری به نام شیرین علمهولی که در کدام روستای مهجوری از شکم گرسنه ی مادری به خاک افتاده و… گیرم تمامی آن اتهامات یاوه را بپذیریم (فرض محال، محال نیست!)، ایمان دارم که تمامی شما آقایان “دکترها” که به بهای گرسنگی و محرومیت “شیرین”ها و “فرزاد”ها به آلاف و علوفی رسیدید، اگر در شرایط آنها بودید، بدتر از این می کردید. شما که در کسوت “دکتر”ی و “اصلاح طلبی” به همین “نظام” و همین قانون رای می دهید، دزدان چراغ به دستی هستید که “گزیده تر” کالا را می برید؛ مغز جوانان آن مرز و بوم را. به خانواده ی “شیرین” یا “فرزاد” فکر کنید! پدر و مادران این محرومان؟ اینها کی اند؟ چه می کنند؟ بیگانه اند؟ دشمن اند؟ چون کرد اند؟ وقتی دست اندرکاران آن “نظام”، از بالا تا پایین دزد و قاچاقچی اند، از انسانی گمبوده در نقطه ای از هزاران نقاط محروم و مهجور آن سرزمین چه انتظاری دارید؟ اگر از قاچاق چند گرم تریاک یا هروئین شکم خانواده اش را سیر نکند، چه کند؟ اگر از ستم “نظام” شما به بیگانه پناه نبرد، چه کند؟ عضویت در گروه “پژاک”؟ تروریست؟ بمب گذاری در “ادارات دولتی” و “حسینیه”؟ و … شما را به خدایتان مرا با این جفنگیات نخندانید که این مهملات را به آسانی می شود در پرونده ی تمامی گوسفندانی که این سال ها در سلاخ خانه ی آن نظام ذبح شده اند، پیدا کرد. بمب گذاری؟ تروریسم؟ خرابکاری؟ علیه نظامی که دستش با تمام تروریست های بین المللی در یک کیسه و کاسه است؟ با نظامی که خود بمب گذار و تروریست و خرابکار است؟ اصولگرایان که جای خود دارند، اصلاح طلبان کیستند؟ این همان آقای سید علی اکبر محتشمی نیست که در عهد “رهبر انقلاب” شما در لبنان و سوریه تخم نفاق پراکند و بنیان تمام فجایع بعدی را گذاشت؟ خاک لبنان را با تفرقه میان مردم به توبره کشید و … حالا “اصلاح طلب” و از یاران شما شده است؟ این آن سید خون آشام نیست؟ آن یکی چه؟ سومی و دهمی و صدمی و هزارمی چطور؟ اگر قرار باشد این اتهامات جفنگ “نظام” را بپذیریم، چرا تمام اتهاماتی را که علیه شما و یارانتان زدند، باور نکنیم؟ یادتان هست در دولت اصلاحات، پس از استیضاح و استعفای شما(بخوان عزل) به کدام اتهام شما را به دادگاه خواندند، آقای دکتر؟ یا چه اتهاماتی به آقای خاتمی یا معاونانش، یا وزرایش، یا رفقایش، یا هم سنگرانش زدند، و هنوز هم می زنند؟ چند تن از یاران شما امروز به جرم خرابکاری و براندازی و جاسوسی و بهم ریختن “امنیت ملی” و … در زندان اند؟ بپذیریم که همه تان علیه این “نظام”، نقشه و طرح داشته اید؟ و در این راه از آمریکا و اسرائیل خط و نشان می گرفته اید و با این یا آن مامور سیا یا موساد، ملاقات و نشست و برخاست داشته اید و مزد بگیر “دشمن” و بیگانه اید وو…؟ آیا شما و امثال شما، با تایید این نظام، مرگ فجیع این افراد را تایید نمی کنید؟ به جرم خیانت به میهن؟ کدام میهن؟ میهنی که در دستان نالایق مشتی اوباش، به ورشکستگی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی کشیده شده؟ شما این قانون اساسی را تایید می کنید؟ قانونی که حکومت غیر قانونی مشتی قدرت طلب تهی مغز را به این قیمت سنگین بر سر ملتی حاکم کرده است؟ از صبح به کرسی نشستن این سوسماران، یاران سابق شما را می گویم آقایان اصلاح طلب، در این سی و یک ساله، چند شیرین علمهولی فدای قدرت طلبی شما شده است؟ از “مختاری” و “پوینده” و “میرعلایی” و “سعیدی سیرجانی” بگیر و بیا تا “فرزاد کمانگر” و…، برای حفظ این “نظام” نامیمون شما، استخوان های چند هزار هزار دیگر از فرزندان شایسته ی آن مرز و بوم باید در این صف دراز خون و جسد زیر دست و پای شما دایناسورهای “دکتر” نشان در خاک شوند؟ آن سوسماران موزمار، یاران سابق شما را می گویم اقایان اصلاح طلب، رگ خواب این ملت را نیک یافته اند. هر گاه می خواهند کسی را از سر راه بردارند، او را جاسوس و تروریست و عامل موساد و سیا می خوانند، و البته “ضد میهن” و… و این همه وقتی خطاب به یک کرد یا بلوچ یا خوزستانی عرب نژاد باشد، شوونیسم “فارس گرایی” بسیاری را قلقلک می دهد و ترجیج می دهند در مقابل فجایعی از این دست، سکوت کنند و به “آمرزشی” بگذرند مبادا بر دامن کبریایی “عرق ملی”شان گردی بنشیند. همان ها که با “عربی” خواندن “خلیج”، مو بر تمام اندامشان راست می شود و رگ های گردنشان به اندازه ی “سوسیس” ورم می کند، اما از سرنوشت میلیون ها انسانی که در همان سرزمین و در کناره ی همان خلیج، تشنه و گرسنه و بیکار و محروم و تحت ستم و … زندگی می کنند، ککشان هم نمی گزد. آن نظام، دن کیشوت ابلهی چون “دکتر” احمدی نژاد را 5 سال آزگار است با تزریق مصنوعی “عرق ملی” به ملتی تحمیل کرده، و جماعتی به این خیال که این “پهلوان پنبه” به راستی با غول بی شاخ و دم آمریکا در افتاده، او را تحمل می کنند و به سازش می رقصند. اما این جماعت “ملی گرای افراطی” نمی خواهد بپذیرد که ایران بدون کرد و بلوچ و ترک و ترکمن و عرب و.. ایران بی کلیمی و ارمنی و بهایی و… ایران احمدی نژاد و خامنه ای ست. آنها همه را گوسفند می خواهند و برای کشتار “دگراندیشان” غیرفارس و غیر شیعه، از همه ی ما “ملی گرایان” کارت سفید دارند! به همین دلیل هم “آنها” را ساده تر و بی دردسر تر از مخالفان “شیعه مذهب” ذبح می کنند. این جماعت “ملی گرای افراطی” نمی خواهند بپذیرند که وقتی شما آقایان هشدار می دهید که ساختارشکنی نکنید، یعنی نگویید “مرگ بر اصل ولایت فقیه”، یعنی تصاویر خامنه ای را پاره نکنید، نسوزانید، بد و بیراه به خامنه ای نگویید. یعنی شعار ندهید “آزادی، استقلال، جمهوری ایرانی” و نگویید؛ “نه عزه، نه لبنان، جانم فدای ایران”! اینجا که می رسد، عزیزان “ملی گرای افراطی” به روی خود نمی آورند که معنی کلام شما از “ساختار شکنی نکنید”، این است که “ایران” را بر “اسلام” ترجیح ندهید. اینجا دیگر رگ های غیرت ملی متورم نمی شود. من اما این اتهامات را تنها با سند و مدرک و از طریق یک دادگاه صالح می پذیرم. دادگاهی که یک تن از این نظام مورد علاقه ی شما و یارانتان، حتی خود شما و دوستانتان بر صندلی های هیات منصفه اش ننشسته باشد. چرا که صدها بار در این سی ساله به تجربه دیده ایم که هر کدامتان وقتی صحبت از نظام و دوستان و یاران همرزمتان باشد، تا خود خدا خاصه خرجی و تبعیض روا می دارید. نمونه اش دادگاه مسخره ی “شریعتمداری” که با 40 شاکی نظیر خانم شیرین عبادی، تبدیل به دادگاهی علیه “شاکیان” شد و “متهم” اجازه یافت که شاکیان و وکلای مدافعشان را مسخره کند و روی کرسی اتهام بنشاند و خود نقش مدعی العموم را بازی کند. مسخره تر از دادگاه بلخ، دادگاه های نظام شماست.آقایان مهاجرانی و شرکاء! “نظام” مورد حمایت شما نه تنها از نگاه اقتصادی و اجتماعی و سیاسی … ملتی را به ورطه ی سقوط کشانده، که از نگاه فرهنگی نیز ریشه ی باورهای نیک آن ملت را هم نشانه رفته است. مهربانی و صلح خواهی و انسان دوستی و عاطفه و ملاطفه و.. را هم از شهروندان آن مرز و بوم دزدیده و در عوض خشم و نفرت و عصبیت کور.. را تشویق و ترویج کرده است. اجازه بدهید صریح عرض کنم؛ از خدای جبار و قاهر شما، و از باورهای کج و گول شما صمیمانه متنفرم! این را هم بگویم که برای من، شما و حسین شریعتمداری از یک طایفه اید. با این همه اگر قرار باشد بین شما و آن “زالو” یکی را انتخاب کنم، بی تردید به حسین شریعتمداری رای می دهم. چرا که دست کم او در خونخواری و سلاخی و خیانت به ایران و ایرانی، صمیمی و صادق است. دست کم شریعتمداری همان است که می گوید. نیک می دانید که برای آن مردم، تفاوت اصلاح طلب با اصولگرا، به اندازه ی تفاوت پپسی کولا با کوکا کولاست. برای نسلی که سی سال، مرارت کشیده و رنج برده، خامنه ای و مهاجرانی فرق چندانی ندارند! به گمان من همه ی شما مزدوران وطن فروشید که به نام خدا و دین، چون موریانه سرگرم جویدن ریشه های هستی آن مردم و آن فرهنگ و سرزمین هستید. هراس امثال شما هم از جنس هراس ایادی رژیم، از خشم میلیون ها مردمی ست که یک روز به خیابان ها ریختند… از این نظام شما(همه تان) که این همه در گفتار، از محبت و مهربانی و رافت و … می گویید و در کردار، ذره ای از این همه را با خود ندارید، از این تظاهرات پوپولیستی شما حضرات، بیزارم.. و دیگر هیچ! www.ali-ohadi.com