مرغ فریاد

در سرای خورشید

می‌نشیند لب حوض

تر کند بال بلا دیده افکار

به خمیازهٔ رنگ.

 

میگریزد گه گاه

پی‌تنهایی خویش

از نهان خانهٔ اسرار درون بیشه

دانهٔ راز بچیند

بگشاید

و طلسمی شاید

که مبادا سحری

روز به شب تکیه زند!

 

بازی شوخ حیات!

 

میپرد گاهی از این ساقه بدان

میجهد گاهی از آن

 

میکشد بال

دگر بار

سوی دشت غریب

آشنا با‌د صبا میوزدش از پی‌آن

 

مژدگانی بردش تا در آن خانه دوست

که در آن قریهٔ دور است

پس کوه بلند

که در آن باغ صفا هاست

به دل

دامن کوه

 

مرغ سرشار

که فریاد کشد نغمهٔ دل

 

مرغ دلشاد

که آواز کند سینه سبز.

 

می‌نشیند دمی اما بر این “خانه” تنگ؟

میپرد گاهی از این بام بدان؟

میجهد گاهی از آن؟

می‌کشد بال

دگر بار

سوی قلب حزین؟

آشنا با‌د صبا میوزدش از پی‌این؟

 

مرغ فریاد

که سرشار کند

خانهٔ دل

مرغ آواز

که آزاد کند

سینه درد.

 

 

به سرای مهتاب

خفته بر شاخهٔ نور

بی‌گمان

چشم گشاید یکدم

پی‌اندیشهٔ اسرار اساطیری خاک.

 

غیاثپور خرداد ۱۳۸۹ 

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!