صدايی در گرداب دور گم می شود
در بدن طوفانزده من
*****
افق دور
به اندازه چشم توست
آنجاست كه صدايت می زنم
در بدن طوفانزده من
*****
افق دور
به اندازه چشم توست
آنجاست كه صدايت می زنم
آه می دانم
تو دوری
تنها اينجا ايستاده ترا حس می كنم
می بينم طعم دورييت هم روياييست
*****
افق در يك قدمی من
رقص بدن تو
لبخند هم آغوشی
آه می دانم تو دوری
من ترا لمس می كنم
با آواز آرزويم
در تلاطم فاصله
صدا گم است
آشنا با عشق
گم در تو
نامت را نماز كردم
تو نمی دانی
من در حفر قبری به اندازه يك آرزو خاك شده ام
قطره ای از يك رويای گمشده
سرازير از گونه های هميشه پاييز
آه كه چه دوری
*****
برهنه از هر نگاه
در تمام فصل ها
ترا می خوانم
آواز لطيفی كه با قنديلهای آويزان در ساحل سرما
گذشت.
*****
ترا حس می كنم
می آيی
آمدنت هم روياييست. __________________ مارچ ۲۰۰۶