فرار از تاریکی ها ( قسمت بیست پنجم)عشق دلدادگی همراه با جنگ ترس و وحشت.

فرار از تاریکی ها ( قسمت بیست پنجم) آنان مثل دو تشنه ای بودند که اکنون به آبی گوارا دسترسی دارند صدا هایشان اکنون کش دار میشد و خرخر مملو از هیجان حاکی از عشق هم آن صداها را دنبال میکرد. مثل دو گربه مملو از حس نزدیکی و عشقبازی شده بودند. یکدیگر را با علاقه های خاص نگاه میکردند ودیگر نمیتوانستند که بر اعصاب خود غالب و مسلط شوند اختیار داشت از کفشان بدر میرفت و داشتند که تسلیم غرایز خودمیشدند. زن جوان در لباس ژنرالی ساده خودش که پالتویی آنرا در خارج پوشانده بود و اکنون بدون پالتو نشان ها و درجه های نظامی اش هویدا بود از او یک ستاره میساخت. ( معمولا جاسوسان از لباسهای نظامی استفاده میکنند تا در صورت دستگیر شده چیزی مثل اسیر جنگی باشند.) وی با آن هیکل زیبایش دلی برای مرد فرانسوی باقی نگذاشته بود. زن زیبا کم کم داشت که قدرت تسلط بر خودش را از دست میداد و سخت به هیجان آمده بود. سالها بود که با مردی رابطه عشقی نداشت و این جنگ لعنتی اورا مثل زندانی اسیر کرده بود و بایست جوانی وزیبایی خود را از دست بدهد همه همه برای خاطر این جنگ بدفرجام و این هیتلر دیوانه. به او چه ربطی دارد که فتح با که خواهد شد؟

 مگر او بازیچه دست مردان ابلهی مثل هیتلر است که میخواهند جنگ های پوچ راه بیاندازند آیا او بازیچه جنگ و هوس های هیتلری است چرا او نبایست بازیچه هوسهای خویش باشد؟ آخرین مقاومت های هر دوی آنان داشت درهم میشکست و نیروی بازدازنده آنان داشت در هم کوبیده میشد. هر دوی آنان داشتند فراموش میکردند که برای چه کاری آنجا جمع شده بودند فکر مینمودند که برای خاموش کردن آتش هوس شخصی خود آمده اند یا برای خاموش کردن آتش جنگی که هوس یک کارگر آلمان بود و آنان بایست همه چیز خود را برای هوس جنگ طلبی هیتلر بدهند و از همه چیز حتی یک عشقبازی معمولی هم بر کنار بمانند. با این فکر ها هر دوی آنان بلند شدند و از دیدن نقشه ها صرف نظر کردند  و رو در روی یکدیگر قرار گرفتند چشمانشان بهم دوخته شده بودو هرکدام سعی میکرد غرور خود را حفظ کند و خود را بی نیاز نشان دهد.   هر دو از هم بسیار ملاحظه میکردند که مبادا رسوایی بار بیاید. ولی این دیگر زن جوان بود که طاقت از کف داده و خودش را به آغوش ژنرال فرانسوی انداخت و بی اختیار لبانش را به لبهای خودش فشار داد. این کار وی هم مثل یک تاکتیک نظامی بود بعد از یک لحظه خودش را جمع و جور کرد و چون فرمانده ای کار گشته عقب نشست تا ژنرال حمله را شروع کند و رشته فرماندهی را بدست بگیرد و آغاز گر حمله ای عاشقانه باشد. او به ژنرال خط داده و چراغ سبز روشن کرده بود باقی با ژنرال بود که از این موقعیت عالی و استثنایی استفاده کند. ژنرال هم دیگر یک فرمانده خونسرد و نظامی نبود بلکه مردی بود که در برابر یک زن فتان و عشوه گر که حالا تمایل عمیقی هم نشان داده بود قرار داشت. در نتیجه در زیر پنجه توانای هوس و عشق خویش زبون و ناچیز شده بود و هوس دیگران هم به او اجازه میداد که حمله عشقی خودش را شروع بفرماید. زن به یک مانور نظامی دست زده بود و با عجله نیم  تنه خودرا بسرعت در آورد و سینه های برهنه خود را که مملو از زیبایی گردی و با حلقه های قرمز و نوک های کاملا برجسته بود در معرض نگاه تشنه ژنرال قرار داد. دیدن این منظره زیبا و هیجان آور دل و دین ژنرال بیچاره را یکسره از میان برد و دیگر این او بود که در کوره پر حرارت عشق و شهوت قرار گرفته و میسوخت تا خاکستر شود.

 پستانهای زن جوان با آن حالت گردی و کروی شکلی خود با حلقه های زیبای سرخ رنگ و نوکهای برجسته شده تیره اش داشت ژنرال را دیوانه عشقی پر شور میکرد. سینه های ژنرال و پستانهای ژنرال زن انگلیسی هر دوی با سرعت و شدت بالا پایین میپریدند.  و بسرعت نفسهایشان افزوده میگشت. دست های بزرگ و خشن ژنرال فرانسوی جلو رفت تا آنان را لمس کند و در مشتش بفشارد.  ژنرال انگلیسی اکنون تبدیل به یک زن کامل و تمام عیار شده بود او چهره یک زن را داشت نه یک افسر انگلیسی را لباسهای زیر او همه زنانه بودند. زیر پوش و شورت او کاملا نظیر لباسهای زیر یک ستاره سینما بود. ژنرال دستهای خود را بالا برد و به دور کمر نازک زن حلقه کرد و زن زیبا را که اکنون چون کوره ای از سرب مذاب بود و از آتش سرخ شده بود در آغوش گرفت و کمر نازکش را بطرف خودش کشید. حالا او یک نظامی نبود بلکه زنی بود با کمری بسیار باریک  و باسین گرد و مدور و بزرگتر از باسن مردان. هر آینه ممکن بود که این عشق و هوس شدید ژنرال را بسوزاند و خاکستر کند. ژنرال و زن جوان به آغوش هم فرو رفتند و هر دوی آنان برای خاموش کردن آتش عشق و هوس شان از دیگری تمنای کمک میکرد. با بوسیدن و عشقبازیهای هم نه تنها آنان خونسرد نشدند بلکه لحظه به لحظه شدت حرارت آنها را داغ تر و داغ تر میکرد. زن زیبا در چنگال محبوب خود مثل بیدی از شدت هوس عشق میلرزید و احتیاج داشت که بیشتر از آتش عشق بهره ور شود. تکان میخوردند و همدیگر را میبوسیدند و میمکیندند و تمامی جنگ و دنیا و اطراف خودشان را فراموش کرده بودند آنان یک تمنای از هم داشتند که با هم مخلوط شود و یکی گردند و تمامی اعضای یک طرف در طرف دیگر فرو رفته و گنجانیده شود. آنان مثل دو موجود و دو کبوتر مست عشق بودند که میخواستند با هم درهم شوند و به داخل هم فرو روند.  میان رانهای زن جوان آتش بر پا شده بود و تمامی داخل آن را جویی از آهن مذاب پر کرده بود. او کاملا خیس شده بود و جوی آبی گرم و ملایم از لای رانهایش و از کانون زنانگی اش بخارج سرازیر شده بود. دورن کانون زنانگی او میسوخت و میخواست و گر گرفته بود و احتیاج به مصاحبی داشت که در آن داخل گردد و دیوانه زنجیری اش را آرام سازد. هیجان آنان لحظه به لحظه زیاد تر میشد و ژنرال هم سعی داشت که قسمت مردانه خود را که دیوانه وار در طلب همتای مخالف خود بود پیدا کند و با عجله به داخل آن رود. فشار جنسی هر دوی آنان داشت آنان را درهم میکوبید و هیچ چاره ای نداشتند جز اینکه باهم متحد شوند و اندامهای خود را بهم نزدیکتر کنند و به داخل هم فروروند شاید که فشار و آتش عشقی شان فروکش نماید.  ژنرال که داشت از فرط عشق و شهوت از خود بیخودمیشد و هر لحظه خواست او برای تصاحب زن جوان بیشتر و بیشتر میشد. ولی زن جوان داشت به اوج میرسید و از این قدرت وخواست شدید ژنرال داشت متنفر میشد. دیگر آتش عشق ژنرال زبانه کشیده بود ونزدیک بود که زن جوان را هم شعله ور کند. شاید زن جوان در آن شرایط نمیخواست که عشقبازی کاملی با وی داشته باشد ولی دیگر هیچ نیرویی نمیتوانست مرد را آرام کند.

 او بایست که قسمت مردانگی اش را با تمام قدرت و فشار ممکن به داخل دهلیز زنانه گی او فرو میکرد. ژنرال دست برد و شورت گرانقیمت و زیبای زن را با یک حرکت دست جر داد و کانون زنانگی زن جوان بیرون پرید. کانون کاملا آماده پذیرایی بود خیس و نمناک و گرم داغ منتظر ورود بخش برجسته و بلند و محکم مردانه گی ژنرال بود و هیچ قدرتی اکنون نمیتوانست ژنرال را از حمله به دهلیز زن باز دارد حتی یک لشگر زرهی آلمانی؟  صدای گلوله های در بیرون قصر همچنان شنیده میشد سربازان و افسران آلمانی همانطور فاتحانه داشتند پیشروی میکردند. دونفر فرانسوی را کشته بودند که آنان از افراد ژنرال فرانسوی بودند که در خارج قصر مواظب اوضاع میبایست باشند ولی آنان اکنون کشته شده بودند و … آنان میبایست خیلی زودتر از آن قصر خارج میشدند ولی دیو عشق وهوس آنان را در آن محل خطرناک نگه داشته بود و آنان چون اسیر بیچاره در دام عشق و هوس خود افتاده بودند . اکنون که وضع بسیار جدی و خطرناک شده بود زن جوان سعی میکرد که از چنگال مرد آهنین و قسمت های سفت شده وی خلاص شود و خودش را نجات دهد. زیرا هر آینه ممکن بود نیروی دشمن وارد اتاق شود و همه کار های و نقشه های آنان بر ملا شود. ولی ژنرال مست عشق اجازه نمیداد و با او دیگر همراهی نمیکرد. ناگهان درب با صدایی مهیب باز شدو چکمه ای سرباز آلمان به زمین خورد  که با قدرت آنرا به زمین کوبیده بودو با پاهای توانا وجوان خود چکمه هایش را بر سر زمین میکوبید و بجلو میرفت.   سرباز جوان هیتلری با سری تراشیده مخصوص آلمانی ها بطرزی مخصوص و با چهره ای فاتحانه و بهم در آمدی و دژم در حالیکه نشان توانایی و اسلحه ای در دست داشت به داخل اتاق آنان آمده بود . نعره سرباز هر دوی آنان را که تا لحظه ای پیش مست عشق و شهوت بودند بر جایشان خشگ کرد. انتظار چنین برخوردی را نداشتند. عشقبازی آنان جان دو نفر از افراد ژنرال را گرفته بود و آن بیچارگان تاوانی سنگین برای عشق بازی دو افسر پرداخته بودند.  زن جوان که تا کنون میخواست از آغوش آتش گرفته ژنرال بیرون برود زیرا از حاملگی و هم آغوشی کامل وحشت داشت اکنون میخواست به آغوش همان شخص پناه ببرد. وی ناله های کوتاه میکشید و میدید که بد جوری باخطر روبرو شده است. وحشت و هراس عشق وعاشقی را در آنان در عرض لحظه ای کشته بود.  آنان اکنون مثل دو پروانه بی دفاع بودند که در چنگال عنکبوتی سهمگین گرفتار آمده باشد.  فریاد دوباره سرباز آنان را میخکوب کرد و جرات نداشتند که حتی بلند نفس بکشند. آنان میترسیدند که کوچکترین حرکتی بنمایند. و شهامت شجاعت از هر دوی آنان سلب شده بود.

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!