تخت جمشید : با نگاهی شاعرانه

با نگاهی شاعرانه بر یکی از کهن ترین آثار باستانی ایران : تخت جمشید ، سروده هایی از فردوسی ، حافظ ، سعدی ، جامی ، نظامی گنجوی ، سنایی ، پروین اعتصامی ، شهریار ، نادر نادرپور، فریدون مشیری و دیگران را با یکدیگر مرور می کنیم :

زنجیر سروده هایی درباره ی تخت جمشید
Chain of Poems on Persepolis

از آن پس برآمد ز ایران خروش
پدید آمد از هر سویی جنگ و جوش
سیه گشت رخشنده روز سپید
گسستند پیوند از جمشید
برو تیره شد فرهٔ ایزدی
به کژی گرایید و نابخردی
سواران ایران همه شاهجوی
نهادند یکسر به ضحاک روی
به شاهی برو آفرین خواندند
ورا شاه ایران زمین خواندند
کی اژدهافش بیامد چو باد
به ایران زمین تاج بر سر نهاد
سوی تخت جمشید بنهاد روی
چو انگشتری کرد گیتی بروی
دلم سیر شد زین سرای سپنج
خدایا مرا زود برهان ز رنج : فردوسی

ز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ
از این فسانه هزاران هزار دارد یاد
قدح به شرط ادب گیر زان که ترکیبش
ز کاسه ی سر جمشید و بهمن است و قباد
که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند
که واقف است که چون رفت تخت جم بر باد : حافظ

ذخیرهای بنه از رنگ و بوی فصل بهار
که میرسند ز پی ، رهزنان بهمن و دی
چو گل نقاب برافکند و مرغ زد هوهو
منه ز دست پیاله ، چه میکنی هی هی
شکوه سلطنت و حسن ، کی ثباتی داد
ز تخت جم سخنی مانده است و افسر کی : حافظ

دردیست در دلم که گر از پیش ، آب چشم
برگیرم آستین ، برود تا به دامنم
گر پیرهن به درکنم از شخص ناتوان
بینی که زیر جامه ، خیالی ست یا تنم
شرط ست احتمال جفاهای دشمنان
چون دل نمیدهد که دل از دوست برکنم
دردی نبوده را چه تفاوت کند که من
بیچاره درد میخورم و نعره میزنم
بر تخت جم ، پدید نیاید شب دراز
من دانم این حدیث ، که در چاه بیژنم : سعدی

سکندر که گنجینه ی راز بود
در گنج حکمت بدو باز بود
ارسطو کش استاد تعلیم بود
بدو نقد خود کرده تسلیم بود
بدو گفت روزی که: «این خرده جوی!
به دانش ز اقران خود برده گوی!
شد اکنون یقینم درست
که این جامه بر قامت تست و چست
به تاج کیانی شوی سربلند
ز تخت جم و ملک او بهره مند» : جامی

سر تخت جمشید ، جای تو باد
سریر سران، خاک پای تو باد : نظامی گنجوی

ای عالم جان و جان عالم
دلخوش کن آدمی و آدم
تاج تو ورای تاج خورشید
تخت تو فزون ز تخت جمشید
آبادی عالم از تمامیت
و آزدی مردم از غلامیت
هم ملک جهان به تو مکرم
هم حکم جهان به تو مسلم : نظامی گنجوی

فروغ از تست انجم را ، برین ایوان مینوگون
شعاع از تست مر مه را ، برین گردون مینایی
بدایع را به گیتی در ، به حکمتها تو بر سازی
کواکب را به گردون بر ، به قدرتها تو آرایی
بسان تخت جمشیدی ، تو گردون را کنی جلوه
بسان تاج نوشروان ، زمینها را به پیرایی : سنایی

تخت جمشید حکایت کند ار پرسی
که چه آمد به فریدون و چه شد بر جم
ز خوشیها چه شوی خوش که درین معبر
به یکی سور قرین است دو صد ماتم
تو به نی بین که ز هر بند چسان نالد
ز زبردستی ایام بزیر و بم
داستان گویدت از بابلیان بابل
عبرت آموزدت از دیلمیان دیلم
فرصتی را که بدستست، غنیمت دان
بهر روزی که گذشتست چه داری غم : پروین اعتصامی

تو کز چشم و دل مردم گریزانی چه میدانی
حدیث اشک و آه من برو از باد و باران پرس
عروس بخت یکشب تا سحر با کس نخوابیده
عروسی در جهان افسانه بود از سوگواران پرس
جهان ویران کند گر خود بنای تخت جمشید است
برو تاریخ این دیر کهن از یادگاران پرس : شهریار

تخت جم ، ای سرای سراینده داستان
ای یادگار شوکت ایران باستان
جام جهان نمایی و داستانسرای جم
آیینه ی گذشته  و آینده ی جهان
از عهد حشمت  و عظمت یاد میدهی
ای مهد داریوش کبیر عظیم الشان : شهریار

روح زرتشت ، سحر گه به لباس خورشید
سر بر آورد در آفاق ، ز تخت جمشید
جام جم دید  کزو  خون جگر میجوشد
اشک ، چون پرتو خورشید به مزگان پاشید : شهریار

بنگر این بیغوله را از دور
طاق هایش ریخته ، دروازه هایش رو به ویرانی
پایه هایش ، آیه هایی از پریشانی
وصف آبادانی اش در داستان های کهن ، مسطور
قصه ی ویرانی اش ، مشهور
مار در او هست ، اما گنج ؟
خانه های روشن و تاریک او ، چون عرصه ی شطرنج
سر ستون های نگون بر خاک او
چون مهره های کهنه ی این بازی شیرین
اسب و فیل و بیدق و فرزین
هر یکی در خانه ای محصور
راستی ، آیا کدامین دست
با این نطع بدفرجام بازی کرد ؟
یا کدامین فاتح اینجا ترکتازی کرد ؟
از تو می پرسم ، الا ای باد غمگین بیابانی
ای که آواز عزایت را درین ویرانه می خوانی
آتشی ناچیز بود آیا که با او دشمنی ورزید ؟
یا زمین در زیر پای شوکت و آبادی اش لرزید ؟
بنگر این بیغوله را از دور
هر چه می بینی در او ، مرگ است و ویرانی
عرصه ی جاوید آشوب و پریشانی
مهره ی شاهش ازین لشکرکشی ها ، مات
با چنین شطرنج نفرین کرده ی تاریخ
هیچ دستی نیست تا بازی کند ، هیهات :  نادر نادرپور

زرتشت بیا که با تو امید آید
شب نیز صدای پای خورشید آید
تاریخ اگر دوباره تکرار شود
آدم به طواف تخت جمشید آید : شاعر ناشناس

ای عقاب در افتاده برخاک
شهپرت گرچه بسته است ، باز است
ای همای پر افشانده بر سنگ
بال های تو در اهتزاز است
گرچه دشمن به زیرت فکنده ست
جای تو همچنان بر فراز است
مهر تو در دل ما فزون باد
تخت جمشید!
تاج تاریخ!
ای فروغ به ظلمت نشسته
ای شکوه به هم درشکسته
گرچه روی تو را می خراشند
گرچه نام تو را می تراشند
تا جهان باقی است و مهر باقی است
آسمانی تر از نام خورشید
نام پاک تو خواهد درخشید : فریدون مشیری

من کجا ی این جها ن را دوست دارم
من کد ا مین مرد ما ن را دوست دارم
دوستان و دود ما ن را دوست دارم
جاودا ن ، آزاد گا ن را دوست دارم
من وطن را ، آشیا ن را دوست دارم
من در آ نجا بس مکا ن را دوست دارم
ازهرند و از سهند و تا نهاو ند
ازکرج ، از اوج توچال ، تا دماوند
ازمزار کوروش واز پایگاه تخت جمشید
تا به کنگاور کنار معبدافسانه ناهید
از سمنگا ن تا کناره ، راه چا لو س
از ورای صخره ها وجلگه ها ی سبز زا گر و س
تا به زیر آ سمان پرستاره ، شهرکرما ن
یا بسوی تپه ها ی نفتی مسجد سلیما ن
من کجای این جها ن را دوست دارم
من وطن را ، آشیا ن را دوست دارم : بر گرفته از قصیده ی”ایران من” سروده ی دکتر منوچهر سعا دت نوری

پیوندها و کنکاش ها:
سروده های فردوسی ، حافظ ، سعدی ، جامی ، نظامی گنجوی ، سنایی ، پروین اعتصامی ، شهریار
http://ganjoor.net/index.php?s=%22%D8%AA%D8%AE%D8%AA+%D8%AC%D9%85%22&author=0
شعرهای دیگر شهریار درباره ی تخت جمشید
http://www.iranart2005.blogfa.com/8507.aspx
تخت جمشید
http://www.anobanini.ir/travel/fa/fars/1385/10/post_19.php
شعر نادرپوردرباره ی تخت جمشید(شعر شهمات): در بسیاری از تار نماها
شعر زرتشت بیا : در بسیاری از تار نماها
شعر فریدون مشیری
http://nasour.net/?type=dynamic&lang=1&id=471
قصیده ی”ایران من”
http://iranian.com/main/blog/m-saadat-noury-0
نوشتاری از همین نگارنده درباره ی تخت جمشید (پرسپولیس) به زبان انگلیسی
http://iranian.com/main/blog/m-saadat-noury/persepolis

ترانه ی تخت جمشید – خواننده : مرضیه
http://iranian.com/main/blog/tapesh-569
 

xxx 

مجموعه ی گل غنچه های پندار

xxx

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!