ایکاش که مشگل بین بهاییان و مسلمانان هم دوستانه حل میشد.

  ایکاش که مشگل بین بهاییان و مسلمانان هم دوستانه حل میشد.   دود این مشگل به چشم تعداد زیادی از برادران ما میرود و متاسفانه آقایان آیات عظام و خبرگان دینی نمیدانم بچه دلیلی حاضر نیستند که یک مناظره تلوویزیونی بگذارند تا مردم روشن شوند که مشگل چیست و این اختلاف یکصد چند ساله برای چیست؟ فکر کنم که بهاییان از جان گذشته که براحتی با سرود خوانی به پای چوبه دار میروند حاضرند که با همتایان مسلمان خود در تلویزیونهای حتی ایران هم این مناظره را انجام دهند تا خیال مردم راحت شود و آنوقت بدانند که مشگل کجاست در آنصورت یا بهاییان دست از عقاید خود برمیدارند و به آغوش اسلام الامام الخمینی الموسوی بر میگردند و یا مردم یکی از آنان را انتخاب میکنند یا هردوی آنان را یا هیچکدام را که انتخاب برای مردم بایست آزاد باشد.   ولی با این عظمت این آیات عظام و پشتوانه عظیم معنوی دینی و عرفانی و این همه علما و دانشمندان اسلامی کسانی هچون غزالی   مولوی و سعدی که همه از دانشمندان اسلامی بوده اند و دنیا به آنان مباهات میکنند چطور این آقایان علما با آن دریای دانش و شناخت فقهی و فلسفی به چه دلیل نمیخواهند با بهاییان به یک مناظره تلویزیونی بیایند؟ مشگلات دین متاسفانه خانواده ها را از هم میپاشد و این نفرت و جدایی مردم را آزرده میسازد و سواستفاده کنان هم از این آب گل آلوده اختلاف مذهبی ماهی های درشت شکار مینمایند. داستانی که برایتان بطور کامل مینویسم و تا بحال به قسمتهایی از آن اشاره کرده ام نشان میدهد که دین تا چه اندازه میتواند مخرب و مشگل ساز باشد.

 مهرداد یک پسری بسیار درس خوان و با هوش بود او همیشه در درسهایش نمرات خیلی خوب میگرفت. معدلش شاید چیزی حدود نوزده بود. گرفتن بیست برای او خیلی معمولی بود. در حالیکه ما با گرفتن سیزده و چهارده خیلی خوشحال بودیم او با گرفتن بیست هم شادیی بخصوصی نشان نمیداد. مهرداد در دروس علمی بسیار پرتوان بود. فیزیک را مثل کتاب داستان از حفظ بود و تمام مسایل و تمرینات آنرا حل کرده بود. وی در بیست چهار سالگی از دانشگاه تهران فوق لیسانس فیزیک گرفت و برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و بعد از برگشتن هم به عنوان دانشیار در دانشگاه به تدریس پرداخت. با من خیلی گرم بود و بعضی وقت ها عصر را با هم بودیم و به گردش و تبادل افکار میپرداختیم. مهرداد در سی سالگی عروسی کرد منتهی چون بعلت دو مذهبه بودن نتوانسته بود با یک دختر بهایی یا مسلمان در سطح خودش عروسی کند به ناچار که هم او را بهایی ها و مسلمانها به علت دو مذهبی بودن پس میزدند با یک دختر دیپلمه از یک پدر و مادر شش کلاسه سواد ازدواج میکند. مهرداد توانسته بود با درجه و رتبه خوبی دکتری خود را بگیرد ولی بارها گله میکرد که خیلی اشتباه کرده است اگر بجای دکتری فیزیک مثلا پزشگ شده بود خیلی بهتر میتوانست خدمت کند و هزینه های زندگی را بپردازد.   خواهرش هم مرتب به او نق میزد که اگر دکتر پزشگ شده بودی شاید میتوانستی با یک دختر بهتر عروسی کنی ولی چون نشدی حالا بایست با یک دختر دیپلمه بسازی. پدر مادر پریسا تنها شش کلاس سواد داشتند و بسیار محدود فکر میکردند ولی داشتن غرور و اینکه دامادشان استاد دانشگاه و دکتر به آنان این فرض را دامن زده بود که آنان خیلی بیشتر از او درک میکنند. مهرداد بسیار گله میکرد که پدر و مادر همسرش همراه با خواهرش همیشه سعی میکنند که او را به هر نوعی که میتوانند باصطلاح خیط کنند و مچش را بگیرند که مثلا بیسواد است والکی دکتری گرفته است. هرچه مهرداد میگفت آنان با یک نه جواب میدادند و سعی میکردند که عکسش را ثابت کنند. بخصوص که پدر پریسا که تنها شش کلاس سواد داشت فکر میکرد با تمسخر دامادش باسواد جلوه خواهد کرد. خوب اگر بتوانی به یک استاد دانشگاه با درجه دکتری ثابت کنی که اشتباه میکند کاری مهم انجام داده ای و مسلم است که معلومات بیشتری نسبت به او داری.

هرچه مهرداد سعی میکرد که کله نگیرد و با آنان بحث نکند ممکن نمیشد. چند بار مهرداد باکراهت ثابت کرده بودکه آنان اشتباه میکنند ولی بعوض اینکه اوضاع بهتر شود خانواده بیسواد با او دشمنی و بد جنسی بیشتری میکردند. و بارها به مهرداد حتی سرکوفت زدند که اشتباه کردند دخترشان را به مردی داده اند که تنها مادرش بهایی بوده و خودش اطلاعاتی در باره بهاییت ندارد. خواهر مهرداد به او گفت که اشتباه از خود اوست چرا دکتر پزشگ نشده است و یا این دکتری فیزیک بچه درد میخورد بایست تنها کارمند دولت و یا موسسه های خصوصی بشوی در صورتیکه اگر پزشگ میبودی میتوانستی مطب باز کنی وکلی پول در بیاوری و در آنصورت براحتی میتوانستی یک دختر لیسانس بگیری با فوق لیسانس؟   متاسفانه با انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری دانشمند عظیم الاشان الامام الایت الله العظمی  الخمینی  الموسوی بابغه قرن و سیاستمدار برجسته مهرداد هم مثل بسیاری از بهاییان و نیمه بهاییان اخراج گردید و چون حاضر نبود که به مذهب مادر و همسرش بدگویی آنهم در روزنامه ها بکند اخراج شد.  حالا دیگر خوب اوتویی به دست خانواده همسر افتاده بود که میگفتند که اگر از ابتدا به کارهای خصوصی مشغول شده بودی و دنبال کار دولتی نمیرفتی حالا این مشگل را نداشتی. پدر همسر وی که یک بازاری بود خیلی بخودش مغرور بود که دارای تجربه و دانش بسیار است و برای همین است که در این چنین شرایطی هم هیچ مشگلی ندارد. مهرداد خواهر به آمریکا رفته بود و مرتب برایش نامه مینوشت که به آمریک  برود. زیرا کشوری هست که دارای امکانات زیادی میباشد و اگر او مقداری سرمایه داشته باشد براحتی میتواند خانه بخرد و کارهایی انجام دهد. مهرداد که از طرف خانواده بسیار در فشار بودکه دنبال درآمدی خوبی برود و با داشتن چهار بچه مخارج هم روز به روز زیادتر میشد و همسرش هم مرتب نق میزد که چرا یک رشته ای خوانده ای که بدرد کار آزاد نمیخورد دست به دست هم داد و مهرداد راهی خارج شد. خواهر مهرداد هم به همان علت نتوانسته بود که یک شوهر معمولی بکند که  در سطح خودش باشد. خواهر که توانسته بود مثل مهرداد دکتری بگیرد در یک سازمان کوچک ملی کاری معمولی داشت و به همان دلیل دو مذهبه بودن زن مردی شده بود که ایرانی بود و کرمانی ولی حتی فارسی را هم خوب صحبت نمیکرد چه برسد به انگلیسی. بهرحال وقتی مهرداد سرمایه باقیمانده را نقد کرد و برای خواهرش فرستاد قرار بود که برای او خانه ای بخرند. ولی آنان خانه را بنام خودشان خریده بودند. خواهر و شوهر صاحب خانه بودند و اسم اورا هم بعنوان وام دهنده ذکر کرده بودند ولی هیچ سهمی در خانه نداشت.

علی آقا همسر خواهر که یک مرد تریاکی بسیار مسن تر از خواهر مهرداد بود یک آدم بیکاره و ول بود که تنها با کارهایی نظیر شرط بندی و قمار و کار در مشروب فروشی ها زندگی میکرد.   او هم مثلا بهایی بود و فکر میکرد که مهرداد را بخاطر اینکه مادرش بهایی است در تهران از بین میبرند و یا او نمیتواند به آمریکا بیاید چون ویزا گرفتن مشگل است و حتی اگر به آمریکا بیاید  سخت میتواند که اینجا بماند و اقامت و اجازه کار بگیرد. این بود که با خیال راحت سرمایه اورا خرج کرده بودند. هنگامیکه دیدند اوتوانسته است به آمریکا بیاید  همسر گفت که اجازه ندارد که به خانه آنان بیایند. واگر بیاید پلیس خبر میکنند. بفرمایید اینهم توفه بودن آقای بهایی که بارها گلایه میکرد که در زمانی که در کرمان بوده چون بهایی بوده به او نام نمی فروختند. مهرداد هم پس از چندین روز و شب دربدری بالاخره کاری گیر میآورد و زندگی را با سختی تمام شروع میکند. ولی او مدام دنبال کارهای اقامتی بوده که بتواند همسر و فرزندانش را هم بیاورد. متاسفانه اکثر داستانهایی آنانی که مورد هجوم قرار گرفته اند بسیار بهم شبیه هستند. پروانه همسر وی به خیال اینکه میتواند شوهر آمریکایی پولدار بکند از وی تلاق میگیرد و بعد از مدتی که مهرداد مجبور میشود به تهران برگردد. پدر زن بی انصاف تمامی دارایی های او را که به دست او سپرده بودند ملکتو مینماید یعنی یا خودش بر میدارد و یا در اختیار دیگران میگذارد که استفاده کنند. و از کیسه مهرداد بذل و بخشش مینماید.  خانه مهرداد را رها کرده بود تا به مخروبه ای تبدیل شود و مستاجر هم از موقعیت سو استفاده کرده بود و کرایه ای پرداخت نکرده بود. مهرداد مجبور میشود که به تهران برگردد. بفرمایید اینهم پدر زن بهایی مهرداد؟  پسرخاله مهرداد به او خیلی مهربانی میکند و دلسوزییهایی برایش مینمایند و مهرداد که دیگر کسی را نداشته است به آنان خیلی اعتماد میکند و آنان هم خیلی به مهرداد رسیدگی مینمایند تا اعتماد کامل مهرداد را به خود جلب مینمایند.   مهرداد با خیال راحت ماشین اسباب خانه و خانه خود را به آنان میسپارد و به آمریکا بر میگردد. وقتی بعد از چند سال به ایران میرود میبیند که پسرخاله هم چیزی شبیه به پدر زن شده است.  با او بسیار سرد و نامهربان و همه اسباب و ماشین و زندگی اورا از بین برده است. تنها پولهایی که در بانک هست تنها ودیعه های مستاجران است و بقیه را آقا خورده است و میگوید که خرج خانه اش کرده و ندارد که بدهد ماشین نو خریده و اسباب خانه خودرا به دستور علیامخدره نو کرده است خوب اینهم یک نمونه دیگر. نامه های مهرداد به بیت عدل و محافل های ملی و محلی آمریکا و یاران ایران هم با بی تفاوتی روبرو میشود. 

 و دختر پسر خاله میگوید که هرکس که سر مالش نباشد وضع همین است میخواستی که سرمالت باشی تا از بین نرود.  متاسفانه عشق و دوستی مرده است و آنچه فعلا باقی مانده است مادیگرایی است و اینکه چطور بتوانیم اعتماد کسی را جلب نماییم و غارتش کنیم. در این رهگذر بهایی مسلمان وی مسیحی و غیره ندارد تا مادامیکه دوستی و انسانیت مرده وضع همین است.همانطوریکه مسلمانان به بهاییان تجاوز میکنند با این چند مثال برای شما ثابت کردم که بهاییان هم در مواقعی دست کمی از همتایان بد خود در سایر دینها ندارند. همانطوریکه شیوخ عرب با غارت سرمایه مردم خود آنان را درفقر بیماری و بیسوادی رها میکنند و خودشان رد برجهای عاج و خانه های طلایی زندگی میکنند و از برکت سر اسلام به آنهمه عیش سر مستی و جلال و شکوه رسیده اند در صورتیکه میگویند که حضرت علی برای مخارج یومیه خود به کارگری میپرداخته است و یا شبها به خانه یتیمان میرفته و به بیوه زنان و پدر مردگان کمک میکرده است در حالیکه شیوخ عرب میلیارد ها دلار ثروت نفت را یه چنگ آورده اند و بجای ساختن بیمارستان دانشگاه ایجاد کار آن سرمایه ها را دربانکهای خارجی خوابانیده اند و به عیش و عشرت مشغول هستند.خوب برای یکی دین منبع در آمد و زندگی شاهانه است وبرای دیگری مصیبت و ناراحتی.  امیدوارم که روزی انسانیت و دوستی همه جا حکمران شود و با آزاری و آزادگی هم به هم با عدل و داد بسر ببریم و کسی را به عنوان داشتن دین یا نداشتن آن و یا بخاطر رنگ پوست و ملیت و زبان مورد آزار و شکنجه قرار ندهند.     آی اهل عالم بیایید که این دوروزه زندگی را با شادی و محبت و همکاری با هم بسر ببریم. یک چند به کودکی چو استاد شدیم.  یک چند به استادی خود شاد شدیم. پایان سخن نگر که مارا چه رسید  از خاک بر آمدیم بر خاک شدیم  بر باد شدیم. می بخور منبر بسوزان مردم آزاری نکن .سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز  مرده آنست که نامش به نکویی نبرند.  تو کز محنت دیگران بی غمی  نشاید که نامت نهند آدمی؟؟

 

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!