اکثر آقایون از پخت و پز و آشپزی فراری هستند، اما وقتی پای ذغال و آتیش و کباب به میون میاد، هر یکی از دیگری استاد تر و هنرمند تر میشه!
جای دوستان خالی، خدمت گروهی از هم وطنان آتش پرست بودیم تا در باغی و پای ربابی و با بساط کبابی، حالی بکنیم. بنده که به علت کبر سنّ و فراخی باسن، تو سایه نشسته بودم و دوغ میخوردم و پسته میشکستم. اما جوانان غیور و مردان رشید جمع، بی محابا به جان منقل بیچاره افتاده بودند و یکی میخواست بادش بزنه، دومی میدوید که ذغال اضافه کنه و سومی دائم مترصد بود که سیخها رو چرخ بده. این وسط هم یه سیخ میسوخت و دو تا میرخت تو آتیشا و سومی هم پر خاکه ذغال میشد.
یکی از رجال باستانی که هم سنش بیشتر بود و هم باسنش فراخ تر، از جهت نصیحت و به رعایت شکم گرسنه حضار، فرمودند که؛ “بابا جون، ولش کنید این صاحب مرده رو! همه چیزش حالا میزونه. دیگه نه چرخش بده، نه ذغالش بده و نه بادش بده. فقط یه خرده وقتش بده!”
گفتم در بازگشت از سفر، سوغاتی که نمیشه رو این سایت ردّ و بدل کرد، لااقل این مطلب رو خدمت دوستان وطن پرست که مرتب نگران ایران عزیز هستند، ذکر کنم که: آش آخوند جماعت خوب سر باره و خواهر و مادرشون رو به دیواره! هم آتیشش به جاست، هم ذغالش مناسب و هم بادش به مقداره. یه خرده وقتش بدی، حسابی جا میفته و روغنش هم در میاد!