هزار و یک خواب دیدم
هزار و یک قافله دیدم
هزار و یک فریاد کشیدم
هزار و یک پرده دریدم
هزار و یک ستاره چیدم
هزار و یک دروغ شنیدم
برای ثانیه ای لذت
تا دل بی طاقت
بیند آزادی حقیقت
بی شرم از شهوت
بخندد به آثار حماقت
که کشتند روح هدایت
^^^^^^^
آری لحظه میمیرد
چو شعری بی صدا
که انعکاسش را گم کرده
در هفت سوی گمراهی
و باید تمام شود
در انتهای هزار و یکمین نفس
اورنگ
Nov 2010