یادی از گاه گل و موسم نسرین آمد
در نظر جلوه ای از دلبر دیرین آمد
گقتم ای بخت فروخفته به شادی برخیز
که به مهمانیِ دل زهره و پروین آمد
گفت آن روز ازین مزرعه دستی شستم
که ز الحان فلک مژده گل و طین آمد
تا که از بارقۀ عشق حیاتم نو شد
آسمان پاک شد و شهپر شاهین آمد
اگرم عمر به انظار ظواهر سر شد
چهره بگشا که کنون عشق درونبین آمد
ماه من کو به سما جلوۀ خورشیدی کرد
از کرم بود که سوی من مسکین آمد
چهری این خامه اگر در طلبش فرسودی
خامه بگذار که یک پرتو شیرین آمد
والطین والزیتون…
قرآن کریم
سی ام آبانماه 1389
اتاوا