حجتالاسلام محمدحسن راستگو، رئيس مركز تربيت مربي كودك و نوجوان دفتر تبليغات اسلامي حورزه علميه قم با اشاره به نقاط مثبت و منفي برنامه تلويزيوني «فيتيله جمعه تعطيله» كه روزهاي جمعه از شبكه دوم سيما پخش ميشود، اظهار داشت: استفاده از ديدگاههاي يك كارشناس روحاني كه افزون بر آگاهي عميق از مباني ديني، با زبان هنر هم آشنا باشد، رشد سطح كيفي و محتوايي اين برنامه پر بيننده را در پي دارد. رئيس مركز تربيت مربي كودك و نوجوان مساله هورا و جيغ كشيدن و سوت و كف زدن را در برنامههاي كودك قابل پذيرش ندانست و ادامه داد: هر چند شايد بتوان از كفزدن با مسامحه گذشت، ولي در موارد ديگر بايد تجديد نظر شود. چرا ما با اين فرهنگ قوي ديني، نوآوري نكنيم و لفظي را بر اساس فرهنگ و مذهب خودمان ابداع نكنيم و از الفاظي مانند هورا استفاده كنيم كه شايد مخفف اهورامزداي زرتشتيان است كه هنگام روشن كردن آتش آن را بيان ميكردند. حجتالاسلام راستگو اختلاط دختر و پسر را از دیگر اشكالات برنامه فيتيله دانست و گفت: هر چند بچههاي حاضر در اين برنامه كوچكند و از نظر شرعي، تكليفي ندارند و من هم انسان تنگنظري نيستم كه حجاب كامل را براي بچههاي نابالغ واجب بدانم، ولي مساله اين است كه دختر بچه بايد بداند پوشش او با پسرها فرق دارد و مجاورتش با آنها كار درستي نيست، از اين رو ميتوان با پوشاندن لباسهاي رنگي زيبا با پوشش مناسب به دختر بچهها، آنها را از كودكي با اين مفاهيم آشنا كرد و در برنامههاي تلوزيوني هم ميتوان آنها را از هم جدا، يا يك برنامه ويژه دختران و يك برنامه ويژه پسران توليد كرد
یک روز یک کشیش مسیحی، راهب بودایی، و ملای مسلمان تصمیم میگیرند تا ببینند کدوم توی کارش بهتره… به همین منظور، تصمیم میگیرند که هر کدوم به یک جنگل برند، یک “خرس” پیدا کنند و سعی کنند اون “خرس” رو به دین خودشون دعوت کنند . بعد از مدتی، دور هم جمع میشند و از تجربه شون صحبت میکند… اول از همه کشیش شروع به صحبت کرد :”وقتی خرس رو دیدم، براش چند آیه از کتاب مقدس (درباره قدرت صلح، کمک و مهربانی به دیگران) خوندم و بهش آب مقدس پاشیدم. خرس اونقدر شیفته و مبهوت شد که قراره هفتهٔ دیگه اولین مراسم تشریف ش برگزار بشه“.
راهبه بودایی گفت: “من خرسی رو کنار یک جوی آب توی جنگل دیدم..براش مقداری از Roman”> کلمات آسمانی بودای بزرگ موعظه کردم. براش از قدرت ریاضت، تمرکز و قانون کارما) قانون عمل و عکسالعمل رفتار آدمی) صحبت کردم. خرس آنقدر علاقه مند شده بود که به من اجازه داد غسل تعمید بدهمش و براش یک اسم مذهبی-بودایی انتخاب کنم“.
پس از آن، هر دو به ملای مسلمان نگاه کردند که روی تخت (و در حالی که از سر تا پا بدنش توی گچ بود) دراز کشیده بود. ملا گفت :”هههممم…الان که به گذشته و اون روز فکر میکنم، میبینم که شاید نباید کارم رو با “ختنه کردن” شروع میکردم“.