من به بوی پستانهای داغ اوعادت کردم و او همچنان با چند تارموی سینه من بعد از این عشقبازی همیشگی ور میرود و به نقطهای مبهم در پایین تخت خیره میشود. وقتی سرش را رو شانههای لختم میگذارد، رودخانه پر آب موهایش با نهرهای بیشمار بر پهنه دشت سینه ام جاری میشود. نفسش سینه ام را قلقلک میدهد. شاید صدای ضربان قلب آرام گرفته ام را میشمرد؟ چقدرخوب توی بغلم فیت میشود؟ گاهی هم شبیه یک جنین قوز کرده است و من دوست دارم مثل رحم مادر او را در بر بگیرم ولی نمیتوانم. هیچوقت دوست نداشتیم بعد از سکس به هم پشت کنیم، خماری بعد از سکس با تداوم هم آغوشی ما در امتداد خواب کش میاید، مثل یک سیگار طولانی…
برای ما سکس میانسالی، مثل خوردن غذائی است که برای سیر شدن خورده نمیشود، بلکه کشف طعم غذا و ذوق آشپزی مد نظر است. دیگر بحث ساندویچهای متعدد و کوچولو و خوشمزه مطرح نیست. دیگر آن حرارت بیتاب و عجولانه برای رسیدن به ارگاسم و تجربه مجدد ارگاسم مطرح نیست، بلکه یک توانایی پخته و خردمندانه برای کش دادن لذت جنسی بر اساس سالها آزمون و خطا شکل میگیرد و کیفیت در مقابل کمیّت قرار میگیرد. درست است، دیگر این فواره جهشهای تعجب برانگیز ندارد، ولی همچنان نهر پر آبی است که با جنبشهای معجزه گر او به فراوانی جوشیده میشود. سکس میانسالی مثل یک گنجینهه کهنه است که هر روز یک چیز غیر منتظره میتوان از آن بیرون کشید، پر از راز و رمز است…قییییییییییییییییییژ.قیییژ
خوب به این صدا گوش کنید، تو رو خدا به نظر شما اروتیک نیست؟ قییییییییییییییییییژ.قیییژ