راه دشوار بیان حقیقت – قسمت دوم

راه دشوار بیان حقیقت
راه دشوار بیان حقیقت – قسمت دوم

در بخش اول همین مطلب و به دنبال مقایسه شما از دو نظام در دوران های متفاوت چنین به نظر رسید که نظام مورد عنایت شما همان “نظامی است که جایگزین رژیم سلطنت شده و خطوط اصلی آن توسط امام در وعده‌های ایشان در پاریس ترسیم شده است”* و گویا با نظام کنونی “سازگار” نیست و مولفه های آن “با مولفه‌هایی که شما در ذهن داشته اید در بسیاری موارد متفاوت و گاه متضاد است” و با توجه به تاکید جنابعالی بر خشونت و جنایات در دوران آقای احمدی نژاد و به ویژه پس از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری و کودتای نظامیان می توان تصور کرد که بازگشت به دوران طلایی امام و تحقق وعده های ایشان راه برون رفت از دوران غم انگیز کنونی است.

شما بارها و بارها از گفتار ها ، مصاحبه ها و نامه های امام چنان سخن می گویید که اگر شاهدان آن دوران هنوز زنده نبودند و سخنرانی ها و دستورالعمل های ایشان در دسترس نبود، برای نسل جوان این شبهه بوجود می آمد که پدران آنها چه دوران طلایی را در این سرزمین در دوران رهبری امام تجربه کرده اند. و نیز این شبهه بوجود می آمد که افراد و جریاناتی که با رهبری امام مخالفتی ورزیده و یا رفتار ایشان را با مخالفین و یا مدیریت سیاسی را در دوران ایشان نقد کرده اند غیر منصف، بی وجدان و نمک نشناس و یا احمق و مزدور بیگانه بوده اند و مستحق مجازات.

به عنوان نمونه شما در این مطلب چنان از آیت الله خمینی و “نامه تاریخی رهبر فقید انقلاب به گورباچف” و “ویژگی‌های آزادی خواهانه، معنوی و الهی‌” نظام مورد نظر ایشان یاد می کنید که انگار از نامه پیامبر اسلام به خسروپرویز حکایت می گویید که نه من و نه شما در آن زمان نبودیم و نمی دانیم که اوضاع چگونه بوده است. برادر من،دوست گرامی، درست در همان زمانی که رهبر فقید گورباچف را به پذیرش اسلام تشویق و تشرف می کرد، در زندان های سراسر کشور ما نه فقط کمونیست ها که صدها و هزاران پیر و جوان و میانسال مسلمان و غیر مسلمان و از زن و مرد یا اعدام شده بودند و یا در پشت در دادگاه های انقلاب اسلامی در انتظار مرگ به سر می بردند و یا پس از تحمل روز ها و ماهها شکنجه طاقت فرسا به حبس های طولانی محکوم و بسیاری از آنها چند سال بعد در کشتار خونین سال ۶۷ باز به دستور همان پیر فرزانه شما به طور دسته جمعی حلق آویز شدند.

آیا واقعا فراموش کرده اید که از همان فردای انقلاب،دادگاه های به اصطلاح انقلابی سران رژیم سابق و فرماندهان ارتش و شهربانی و ژاندارمری و نیروی هوایی را در دادگاه های بدون وکیل مدافع و چند دقیقه ای اعدام کردند، آیا این همان نظامی است “که در آن قاضی مستقل از ارکان حکومت و بی‌اعتنا به فشارها و درخواست‌های نهادهای امنیتی، اطلاعاتی و نظامی و تنها بر اساس موازین حقوقی و قانونی حکم صادر می‌کند”.

مگر در همان سال 58 تظاهرات ساده زنان را در اعتراض به حجاب اجباری، تحت عنوان تظاهرات فاحشه ها و بدکاره ها سرکوب نکردند و با چوب و چماق به سراغ آنها رفته و سرو دست آنها را نشکستند؟ آیا این همان نظامی است که “خود را مسئول آرایش و پوشش مردم نمی داند و مقاماتش شب و روز بر طبل مبارزه با مفاسد اجتماعی و فرهنگی نمی کوبند و راهپیمایی اعتراضی را حق شهروندان و مایه اصلاح و قوت خود می‌دانست.”

مگر در دانشگاه های کشور هر روز گروه های فشار حزب اللهی و امثال زهرا خانم ها با حمایت آقایان به انجمن ها و گردهمایی های دانشجویی حمله نمی کردند؟

شما که باید خوب به خاطر داشته باشید. بسیاری از دوستان اصلاح طلب امروز که متاسفانه خود قربانی چماق کشی دیروز خود شده اند و برخی از آنها این روز ها در کنار شما در زندان بسرمی برند، مگر در آن روزها تحت عنوان اعضای انجمن های اسلامی و یا بسیجی و پاسدار در بهم زدن محیط دانشگاه ها آتش بیار معرکه نبودند. آیا این همان نظامی است که در آن “هرگز نمی‌توان هر ده سال یکبار به خوابگاه و کوی دانشگاه حمله کرد”.

شما که خود جریان انقلاب فرهنگی را از یاد نبرده اید. مگر به فرمان رهبر فقید انقلاب نبود که همه دانشگاه های کشور تعطیل و به دستور شورای انقلاب فرهنگی منتخب و دست نشانده ایشان تصفیه فله ای استادان و دانشجویان آغاز شد و بسیاری از آنها یا به زندان رفتند و یا مجبور به ترک کشور و آوارگی در دیار غربت شدند. آیا این همان نظامی است که در آن “اساتید برجسته و مستقل بازنشسته یا اخراج نمی‌شوند، به دانشجویان منتقدش ستاره‌ نمی‌دهند، آنان را به صورت فله‌ای بازداشت نمی کنند، اختلاط دختران و پسران در دانشگاه مسأله مقاماتش نیست و دانشجویان رسماً تهدید نمی‌شوند “

مگر فراموش کرده اید که در اعتراض جبهه ملی ایران به لایحه قصاص اسلامی، رهبر فقید، آیت الله خمینی حکم ارتداد آنها را صادر نمود و کمترین مخالفتی با لایحه قصاص را مصداق خروج از دین و مفسد فی الارض قلمداد نمود. آیا این همان نظامی است که “از بحث آزاد و مناظره و گفت‌وگو در رسانه‌ها تغذیه می‌کند و چهره خود را در آینه انتقاد مخالفین می بیند و رفتارش را تصحیح می‌کند و راهپیمایی اعتراضی را حق شهروندان و مایه اصلاح و قوت خود می‌دانست.”

آیا فراموش کرده اید که پس از انتخاب مجلس خبرگان اول به بهانه اوضاع کردستان آقای خلخالی در حضور رهبر فقید که نمایندگان منتخب را به حضور پذیرفته بود فریاد برآورد که نمایندگان منتخب منطقه کردستان از جمله دکتر عبدالرحمان قاسملو و غنی بلوریان و دیگران در صورتی که جرات کنند به مجلس بیایند قلم پاهایشان را خواهیم شکست. و در مجلس های بعدی اش امثال مهندس بازرگان ها ، معین فرها ، صباغیان ها و دیگران را از تریبیون مجلس پایین کشیده و اخراجشان کردند . آیا این همان نظامی است که “از مشارکت و انتخاب آزاد مردم در عرصه سیاست و اجتماع استقبال می‌کند و شایسته‌ترین نخبگانش بر کرسی‌های پارلمانی یا مدیریت اجرایی آن تکیه می‌زنند یا در جامعه مدنی از امنیت کامل بهره مندند.”

آیا فراموش کرده اید که چگونه آیت الله شریعتمداری و یا دیگر رهبران دینی را که با روایت رهبر فقید از دخالت در سیاست پیروی نمی کردند در مقابل چشم میلیون ها مردم کشور تحقیر و بی اعتبار کرده و آنها را وادار به پذیرش خیانت و جاسوسی و ضدیت با نظام اسلامی نمودند و به سروصورتشان سیلی زدند. آیا این همان نظامی است که در آن “استقلال حوزه های علمیه حفظ می شود.”

آیا فراموش کرده اید که پس از اشغال سفارت امریکا هر روز تحت عنوان افشای اسناد، حیثیت افراد را لکه دار نموده و از هیچ اتهامی برعلیه شخصیت های سرشناس کشور فروگذار نمی کردند و با انگیزه تسویه حساب سیاسی به افشای اسناد بعضا ساختگی و جعلی مبادرت می شد تا آنجا که دولت موقت انقلاب مجبور به استعفا شده و برای سخنگوی آن مهندس عباس امیرانتظام به اتهام واهی جاسوسی در دادگاه های انقلاب تقاضای اعدام شد. آیا باز هم می گوئید در نظام دوران رهبر فقید انقلاب “نخبگانش بر کرسی‌های پارلمانی یا مدیریت اجرایی آن تکیه می‌زنند یا در جامعه مدنی از امنیت کامل بهره مندند.”

حتما به یاد داریدکه در سالهای 60 و 61 و 62 و در ادامه دهه شصت به حکم دادگاه های انقلاب اسلامی در سراسر کشور چه تعداد کودک و جوان و پیر و میانسان از زن و مرد، مسلمان و غیرمسلمان، در دادگاه های چند دقیقه ای و بدون وکیل مدافع و حتی بدون حق دفاع متهم از خود، به اعدام محکوم شدند. به یاد دارید چه شکنجه های وحشیانه ای در زندانهای اوین، قزل حصار، کمیته مشترک، قزل قلعه و زندانهای سراسر کشور و مراکز دادستانی ها و سپاه پاسدارن و کمیته های انقلاب در مملکت اسلامی تحت رهبری رهبر فقید آیت الله خمینی به زندانیان وارد آمد. زندانیانی که بسیاری از آنها طبق قوانین مدنی و قضایی در دیگر ممالک دنیا کمترین اتهامی به آنها نمی توانست وارد شود. به یاد دارید که لاجوردی، عزیز امام و عضو قدیمی حزب موتلفه اسلامی، نزدیک ترین حلقه از یاران رهبر فقید در زندانها چه جنایاتی را مرتکب می شد و همکار او حاج داوود رحمانی چگونه با برپایی جعبه ها داستان وحشت و شکنجه های قیامت را برای عبرت گیری زندانیان به پا کرده بود. و اگر فشار ها و اعتراضات آیت الله منتظری نبود این جنایتکاران تا به آخر حیات امام در همان مقامات باقی مانده و بیشتر جنایت می کردند. آیا این همان نظامی است که در آن “وجود کهریزک ننگ است” اما در مورد سیاه ترین دوران های شکنجه و کشتار در اوین و کمیته مشترک و گوهر دشت و هزاران زندان و شکنجه گاه آن در دوران امام راحل می توان سکوت کرد و فقط به خطا یی و یا عمل نا صوابی تقلیلش داد؟

شما که منکر این جمله از آیت الله منتظری نیستید که در پاسخ به امام گفته بودند :«شنیده شد فرموده اید فلانی مرا شاه و اطلاعات مرا ساواک شاه فرض کرده است البته حضرتعالی را شاه فرض نمی کنم ولی جنایات اطلاعات شما و زندانهای شما روی شاه و ساواک را سفید کرده است. من این جمله را با اطلاع دقیق می گویم.»**. آیا هنوز هم بر این باورید که “سرکوب‌ها و بگیر و ببندهای فله‌ای‌ نیز نمی‌تواند برخاسته از همان اسلام و انقلابی باشد که رهبرش شعار «میزان رأی ملت است» می‌داد.”

اما ازهمه فاجعه بار تر جنایت تابستان 67 و قتل عام جمعی زندانیان سیاسی بود. زندانیانی که توسط همان دادگاه های اسلامی و احکام اسلامی جان سالم بدر برده بودند و به حبس محکوم شده و سالها ی زیادی از حبس خود را گذرانده و بسیاری از خانواده های آنها منتظر بودند که آنها را باز در آغوش بگیرند. زندانیانی که کمترین دخالتی در مسائل خارج از زندان نداشته و سالها بود که در چهاردیواری های دربسته بدور از خانواده، جامعه و جریان های سیاسی از هرگونه فعالیت سیاسی محروم بودند و بسیاری از آنها حتی اگر آزاد می شدند چه بسا با گروههایی که به دلیل عضویت و یا هوادارای آنها دستگیرشده بودند حاضر به فعالیت سیاسی نیز نبودند. حتمأ به یاد دارید که چگونه کمیته های مرگ به فرمان رهبر فقید انقلاب در کمتر از چندماه هزاران زندانی سیاسی بی گناه را به قتلگاه بردند. فاجعه ای که نه تنها در تاریخ معاصر ایران که در کمترین جای دیگری جز اردوگاه های مرگ و آدم سوزی فاشیست ها نمی توان شباهتی برایش جست. این جنایت آنقدر فجیع بود که رهبر کنونی آیت الله خامنه ای شکایت به آیت الله منتظری برد و از او خواست که واسطه شده و جلوی قتل عام باقیمانده زندانیان را بگیرد. شما حتما خاطرات آیت الله منتظری را خوانده و از خاوران و گورستان های بی نام و نشان کشور که آرامگاه ابدی این قربانیان هستند خبردارید.

آیا واقعا هنوز بر این باورید که باید به دوران طلایی نظام اسلامی تحت رهبری آیت الله خمینی فقید بازگشت؟

آیا واقعا آنهمه جنایات را می شود به “برخوردهای ناصواب” تقلیل داد و بر آنها چشم فرو بست چرا که بعضی ها مایلند که به کاریزما و شخصیت امام لطمه ای وارد نشود. آیا این همه جنایت در دهه اولیه انقلاب تحت رهبری آیت الله خمینی فقید را می شود تنها و تنها به چند بی مهری یا خطا در رابطه با دولت موقت، مهندس بازرگان و سحابی و یا آیت الله شریعتمداری خلاصه کرد.

شما که اشاره می کنید “اعتراف می‌کنم که اگر در زمان خود در مقابل مواجهه نادرست با آیت‌الله شریعتمداری و برای حفظ حریم مرجعیت اعتراض می‌کردیم…..و اگر باید اعتراف کرد و حلالیت طلبید که باید هم طلبید، باید از برخوردهای ناصوابی که با مهندس بازرگان و دکتر سحابی صورت گرفت، عذر خواست و نیز باید از همه سیاسیونی که خواهان فعالیت قانونی بودند و حقوقشان به بهانه‌های مختلف نقض شد، پوزش طلبید.” چرا از کشتار های وحشیانه دهه شصت به سادگی می گذرید و فقط به “سیاسیونی که خواهان فعالیت قانونی بودند” اشاره می کنید؟

آیا این به آن معنا است که اگر کسی فعالیت غیر قانونی کرد سزایش شکنجه و اعدام است و آیا شما آنچه را که در تمام آن سالها بر گروه های مخالف در زندان ها گذشت، تایید می کنید؟

آیا رهبران و پیروان دیانت بهایی که بسیاری از آنها ناپدید شده و یا اعدام شدند و صدها نفر از آنها سالهای طولانی را در تمام دوران حیات امام در زندانها به سر بردند فعالیت غیر قانونی کرده بودند ؟

آیا در نظام مطلوب شما این رفتار با باورمندان ادیان دیگر قرار است باز هم تکرار شود و اگر چنین
نیست چرا با صراحت این رفتار ستمگرانه و سرکوبگرانه و در واقع جنایت کارانه در دوران امام را محکوم نمی کنید.

آیا آنهمه جنایات که فریاد آیت الله منتظری را – که خود از بنیانگذاران نظام اسلامی بود – به آسمان برد و موجب شد که ایشان عطای ولایت را به لقایش بخشیدند و به حصر خانگی رفتند، فقط و فقط به خاطر چند رفتار ناصواب بود که با مهندس بازرگان و مهندس سحآبی و یا آیت الله شریعتمداری شد .چرا نمی خواهید بپذیرید که در آن دوره پر از جنایت چه می گذشت و چه کسانی به این جنایات دست می زدند و کدام کاریزمای ملی و مذهبی پشت آنها ایستاده و به آنها در اعمال آن جنایات قوت قلب و دلگرمی میداد و کدام ساختار سیاسی و کدام قانون اساسی امکانات و زمینه های لازم را برای این اعمال جنایت کارانه مهیا می کرد؟

چشمانی که قادر به دیدن جنایت در گذشته نیستند و کسانی که احساس همدردی شان با قربانیان جنایت صرفا به حلقه های خودی و پیرامونی و همنوع آنها محدود می گردد، احتمال می رود در آینده نیز در مقابل جنایت کور مانده و یا احیانا با سکوت به تایید وتشویق جنایت کمک کنند و یا حتی خود به جنایت روی آورند .

بسیاری از جنایت ها در روزگار ما و در طول تاریخ با نیت خیر انجام شده است بسیاری از جنایت کاران نیز درست در هنگام ارتکاب جنایت بر این باور بوده اند که راه بهشت را هموار می کنند و یا با قتل عام گنهکاران از ارتکاب گناهان بیشتر توسط آنها جلوگیری نموده و موجبات رستگاری آنها را فراهم می کنند، بخصوص در حکومت های دینی که رسالتشان را رستگاری بشر می دانند. شاید تا حدودی این نیز قابل فهم باشد که پذیرش مسولیت جنایاتی که با نیت خیر انجام شده بسیار دشوار است بخصوص برای کسانی که در دوران وقوع جنایت در مصدر کارها بوده و یا به عاملین و آمرین جنایت سمپاتی داشته اند . اما عدم پذیرش مسولیت در قبال جنایت های انجام شده بویژه زمانی که بطور نسبی اعمال انجام شده از طرف فرهیختگان همان جامعه و یا محافل معتبر جهانی مصداق جنایت شناخته می شوند دیگر به هیچ عنوان قابل پذیرش نیست و حاشا کردن آن و یا تقلیل آنها و یا توجیه جنایات انجام شده به هر دلیل و بهانه ای، خطر تکرار جنایتهای مشابه را به دلایل گوناگون برای جامعه باقی می گذارد.

یک خطر جدی اینست که از آنجا که جنایت های انجام شده تحت عناوینی چون خطا و یا عمل ناصواب و یا اشتباه و یا رفتار های نسنجیده به دلیل شرایط اضطراری به عنوان جنایت در جامعه معرفی نمی شوند و موجبات پیگرد قانونی ندارند و از نظر اخلاقی به طور رسمی محکوم نشده و هنوز توجیه پذیر می باشد بنابراین تکرار دوباره آنها تحت شرایط مشابه مشروعیت پیدا کرده و قابل توجیه خواهد بود و حتی می تواند مشوق افرادی در آینده در باز آفرینی آنها باشد. اگر ارتکاب خشونت و جنایت و شکنجه و سرکوب و کشتار پیروان دیگر ادیان یا کسانی که به فعالیت غیر قانونی در حوزه سیاست روی آورده اند و اعدام زندانیان سیاسی در بند در گذشته به بهانه جنگ، تروریسم، بمباران و یا اشغال نظامی توجیه پذیر باشد ، قابل تصور است که بار دیگر نیز احتمال وقوع جنگ، تروریسم و بمباران و اشغال نظامی وجود خواهد داشت، پس بنابراین خشونت و جنایت و اعدام دسته جمعی زندانیان سیاسی نیز می تواند موضوعیت یافته و تکرار گردد.

خطر دیگر اینکه افرادی که در دوران تصدی آنها جنایت انجام گرفته و هنوز در قدرت سیاسی نقش دارند و یا در صدد دستیابی دوباره به قدرت می باشند از دو حالت خارج نیست. یا مقصر بوده که به کلی باید از سیاست کنار گذاشته شده و بازنشسته شوند (رسیدگی به پرونده آنها به گونه ی عادلانه و بدور از هتک حرمت و تحقیر کرامت و شان انسانی آنها و خانوادهایشان در اختیار نهاد های صاحب صلاحیتی قرار خواهد گرفت که در آینده تشکیل خواهد شد.) و یا در صورت بی تقصیر بودن، باید آشکارا با محکوم نمودن اعمال جنایتکارانه این آرامش خاطر را به مردم بدهند که نه تنها جنایت را توجیه نمی کنند که از وقوع همه اشکال آن جلو گیری نموده و اجازه نخواهند داد که تحت هیچ شرایطی دوباره تکرار گردد. و جنایت و شکنجه و تبعیض را همان گونه که در اسناد حقوق بشری و مقاوله نامه های بین المللی تعریف شده است می پذیرند و فعالانه در کشف حقیقت بمنظور زدودن همه آثار جنایات از جامعه شرکت خواهند کرد.

پایان بخش دوم

با احترام ،
رضا فانی یزدی
rezafani@yahoo.com

۲۶ آذر ماه ۱۳۸۹
بخش اول این مطلب را در لینک زیر میتوان ملاحظه کرد.

http://iranian.com/main/blog/reza-fani-yazdi-1…

*توضیح اینکه تمام مطالب داخل گیومه از نوشته آقای تاج زاده بر داشته شده است،که متن کامل آن نیز در لینک زیر قابل دسترسی است.
www.kaleme.com

**به نقل از رنجنامه سید احمد خمینی سند شماره ۴۵

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!