مشگل ما تمامیت خواهی و تعصبهای غیرعادی و بیش از اندازه هست؟ متاسفانه این مشگل گریبان گیر بسیاری از ما شده است در کوچکترین مقیاس تا در بزرگترینها. ما فکر خود و کار خود و یا دین خود و افکار خود را برتر و بهتر از سایرین میدانیم و حاضر نیستیم در باره آن به بحث و گفتگو بنشینیم. مثلا مدیری که مسولیت یک دبستان را به عهده گرفته اگر کار در این دبستان به مناسبت مثلا داشتن شاگردان ثروتمند و مثلا امکان درس دادن خصوصی زیاد باشد او بلافاصله دست بکار میشود و دیگران و معلمان پر سابقه همان دبستان را تارمار میکندو برای هر کدامشان با حیله و نیرنگ پاپوشی دست پا میکند و عقب نکته ها ضعف آنان میگردد و آنها را زیر ذره بین میگذارد . مثلا اگر معلمی سخت گیر باشد و بخواهد خوب درس بدهد شاگردان تنبل واولیای آنان را به دور خود جمع میکند و راهی برای کله کردن معلم سخت گیر پیدا میکند و اگر معلمی شل ول و خوب نمره بده باشد باز شاگردان درس خوان و اولیای آنان را تحریک میکند تا معلم نگون بخت را کله پا کنند و با مکاتبه به اداره های خودش برای آنان آشی میپزد که رویش یک وجب روغن داغ باشد.
بعدا از اینکه همه را دک کرد و دبستان را از وجود آنان پاک ساخت آنوقت دست بکار میشود و پسر عمو دختر عمه و شوهر خواهر و زن برادرش بعنوان کارمندان تازه خبره به آن دبستان وارد میشوند. و او تمامی درآمد وکار آن دبستان را در دستهای خود قبضه میکند. خانمی با معلومات بسیار کم و سطحی از اسلام که یک مثلا مسلمان دو آتشه بود بنا به شرایطی ناگهان مسیحی میشود و او که تا دیروز دیگران را که مسلمان نبودند کفار میخواند و گمراه حالا با مسیحی شدن دیگران غیر مسیحی را کفار میداند و لایق ورود به جهنم. او میگفت که همه مسلمانان به جهنم میروند گفتم مثلا حافظ سعدی مولوی عطار و… که مسلمان بودند هم لایق جهنم هستند گفت آری ولی من فکر میکنم که آنان مسیحی بودند ولی جرات نداشتند که بگویند مسیحی هستند زیرا مسلمانان آن دوره به رهبری ملایان آن دوره آنان را می کشتند؟ شکنجه شده گانی بقول خودشان که بسیار شکنجه شده بودند ویا در حبس های طولانی بودند بعداز بیرون آمدن از زندانها و یا به قدرت رسیدن درست همان شکنجه ها را به دیگران که با آنان صددرصد همراه نبودند روا داشتند زیرا آنان با اصل بدی دزدی شکنجه و آزار دیگران مشگلی نداشتند بلکه آنان این مشگل را داشتند که چرا خود آنان دزد شکنجه گر و غارتگر نیستند؟ به کسانیکه اعتماد میکنی زیر و رو راغارت میکنند و بعد از اینکه گلایه میکنی میگویند می خواستی ندی؟ و یا باید سر مالت میبودی؟ فرید از کار بیکار شده بود و فریدون که دید او احتیاج بکار دارد اورا بشرکت خود برد و تقریبا همه کاره اش کرد. فریدون به یک سفر میرود وکارها را به فرید میسپارد بعد از برگشت شرکت زیر و رو شده بود و فرید تا آنجا که توانسته بود شرکت را از بین برده بود یا خودش برده بود و یا با بی تفاوتی گذاشته بود که دیگران هم تاراج کنند.
فریدون که دید فرید از قبل غارت شرکت به مال منالی رسیده است گفت من بتو اعتماد کردی این چه کاری بود که کردی . فرید گفت مملکت قانون دارد و وزارت دادگستری برو شکایت کن و حقت را بگیر؟ ما بعد از اینکه کسی را غارت و به خاک سیاه نشاندیم باز برای اینکه نگوییم که لوطی نباخته است و ما کار بدی نکرده ایم طرف را لجن مال میکنیم. متاسفانه نه ادیان الهی و نه برزگان ما با آنهمه نصیحت و دلالت هم نتوانسته اند که به این بیماری و بلای خانمانسور تمامیت خواهی غلبه کنند. تعالیم همه ادیان الهی تنها خوانده میشود و کسی به آنها عمل نمیکند و اگر کسی هم عمل کند خامش میخوانند؟ مثلا ایرانیان ثروتمند وبسیار موفق هم در خارج از کشور بسیارند ولی هیچکدامشان برای گرد آوری فرزندان آواره ایران قدمی محکم برنداشته اند مثلا با تاسیس یک دانشگاه و یا یک شرکت بزرگ که از ایرانیان حمایت کند و یا تولید کار و فعالیتهای اجتماعی برای آنان. مثل اینکه این همکاری و همیاری و اینکه بهم برسند شاید نزد یهودیان و کره ای ها ریشه داشته باشد ولی متاسفانه هنوز ما به این مرحله نرسیده ایم که فکرهای اجتماعی وسیع داشته باشیم و برای ایران کار کنیم که البته ایران یک مشت خاک نیست همان جوانانی هستند که از زور مشگلات دهانهای خود را میدوزند ویا دست بخودکشی میزنند. در جایی که فرزندان شاه خودکشی میکنند حساب دیگران روشن است. ما یک خانواده بزرک هستیم که متاسفانه نسبت بهم بیگانه شده ایم و تنها حسادت و تمامیت طلبی و فرصت طلبی و فساد و رشوه خواری دارد زندگی مارا تباه میکند. در این شکی نیست که بیگانگان و سرویس های اطلاعاتی آنان برای ما برنامه ریزی کرده اند و با تبلیغات وسیعی هر راهی را که بخواهند جلوی پای ما میگذارند ولی اگر ما باهم متحد باشیم آنان آنقدر نیرو ندارند که برای هر یک از ما یک مامور اجیر کنند. که از ماست که برماست.
با امید که عشق به همنوع و عشق به سازندگی و داشتن ایرانی و یا شاید دنیایی خوب برای فرزندانمان در ما ریشه بدواندو با تاسی به بزرگان خود همانند مولوی و عطار و دیگران راه را از چاه باز شناسیم و برده وار به مادیات روی نیاوریم و همه چیز را فدای خور خواب نکنیم. صدای مولوی در گوشمان زنگ بزند که ای بیخبران کجایید کجایید محبوب در اینجاست بیایید بیایید؟ آنکه هر روز تمنای سوختن ما میکرد ایکاش میآمد از دور تماشا میکرد. توراه رسم سکندری من ره رسم قلندری اگر آن خوش است ترا روا و اگر این بد است مرا سزا. به امید اینکه ما هم برای سامان دادن به خانواده های از هم پاشیده خود با هم همکاری کنیم و از بی تفاوتی و ظلم و ستم دست برداریم.