برگهایی از دفتر خاطرات سهراب

برگهایی از دفتر خاطرات سهراب نظر من از نوشتن این خاطرات نه ذکر مصیبت است بلکه میخواهم شاید روزی ما هم مثل کشورهای پیشرفته از آزادیهای فردی و باوری  برخوردار شویم و کسی را بخاطر مذهب پدر یا مادرش آزار ندهند. بسیاری از هم میهنان ما بخاطر داشتن باوری دیگر و یا بخاطر متولد شدن در خانواده هایی با مذهب ها و شیوه های دیگر و یاحتی دو مذهبه بودن خانواده پس از انقلاب ایران دچار گرفتاریهای فراوان شدند بدون اینکه هیچ گونه تقصیری از این جهت داشته باشند. متاسفانه شاگردان و دانشجویان بسیاری از من هم چه در ایران و چه در خارج از ایران پرپر شده اند و میتوانید از اینجا قیاس کنید که در موقعیتی که حتی پسر و دختر شاه ایران از زندگی خسته میشوند و تن به خودکشی میدهند حساب دیگران تا چقدر پیچیده تر و مشگل تر است.   سهراب هم یکی از دوستان صمیمی من بود که بعلت داشتن مادر بهایی با وسوسه و ارسال اظهار نامه بهترین دوست مسلمانش از کار اخراج شد. به دوست مسلمانی که او بسیار محبت کرده بود و درتمام مشگلات وی یار و غمخوارش بود.  سهراب مدتی هم سعی کرد که در شرکتهای خصوصی کار کند ولی متاسفانه آنان هم همه برای خوش رقصی با دستگاه اورا اخراج میکردند تا اینکه در اثر فشار همسر و فرزندانش به خارج رفت.

  بعد از گذاراندن هفت خان رستم سهراب توانست که فرزندان و همسرش را هم به خارج بیاورد.  سهراب که قسمتی از اموالش توسط دوست مسلمانش غارت شده بود بقیه را به پسر خاله بهایی و پدرزن بهایی خود سپرد و بخارج رفت به امید اینکه اینبار فامیل بهایی از اموال او نگهداری میکنند.  آنان در خارج زندگی بدی نداشتند ولی همسر و پسر سهراب از او همان امکانات تهران را میخواستند. هرچه سهراب میگفت که بمن کارهایی که در تهران میدادند اینجا نمی دهند آنان بیشتر اورا در فشار میگذاشتند.  در تهران سهراب درآمدی بسیار خوب داشت و براحتی از عهده مخارج همسر و بچه هایش بر میآمد ولی در خارج از آن کار و از آن درآمد خبری نبود و براحتی نمیتوانست مخارج کل خانواده را بپردازد. همسر و پسران سهراب کار میکردند ولی آنان میخواستند تمامی درآمد خودرا پس انداز کنند و از سهراب متوقع بودند که تمامی مخارج آنان را بپردازد.  همسر سهراب با یک آقایی که فکر میکرد خیلی ثروتمند است آشنا شد و به خیال اینکه میتواند با او عروسی کند از سهراب تلاق گرفت و در ضمن وسوسه پسرش هم در اینکار مهم بود  پسر هر روز سر پدر نعره میکشید که اگر تو هم مثل دیگران رشوه گرفته بودی و مواظب پولهایت بودی و به دیگران کمک مادی نمیکردی و قرض نمی دادی اکنون ما زندگی بهتری داشتیم و به این ترتیب سهراب را با یک خانه بزرگ رها کردند و مابقی سرمایه اوراهم که بصورت تلا و یا جواهر بود برداشتند و اورا ترک کردند.

   سهراب برای اینکه بتواند مخارج خانه و زندگی یا اکنون دوزندگی را بدهد که همسرش به دادگاه مراجعه کرده و خرجی میخواست بدهد به تهران رفت تا اسباب و وسایل خودرا بفروشد و با دست پری به خارج برود تا شاید بتواند همسر و فزرندانش را آسوده تر سازد. ولی این بار پسرخاله و پدرزن سهراب هم درست همان کاری را با سهراب کردند که دوست مسلمانش کرده بود و با بی انصافی همه اسباب و خانه و ماشین اورا برباد داده بودند. ماشین اورا به کرایه کش را داده بودند و بعد از اوراق شدن آنرا دم درب حیاط خودشان گذاشته بودند تا شهرداری آنرا ببرد و آنان از دست ماشین راحت باشند در صورتیکه سهراب حیاط داشت ومیتوانستند که ماشین را در حیاط بگذارند تا دست شهرداری به آن نرسد. بعد هم تمام وسایل زندگی سهراب را مورد استفاده قرار داده بودند و بعد از اینکه خراب شده بود آنان را انبار کرده بودند.  کرایه خانه اورا هم گرفته و برای خودشان خرج کرده ماشین نو و وسایل نو و سفر به اروپا کرده بودند و میگفتند که همه خرج شده است.  بعد از مقداری گفتگو قرار شد که ماهی یک مقداری به سهراب بدهند که این مقدار بهره پولی را که برداشته بودند هم نمی شد.  سهراب دید که این بار فامیل بهایی که اینقدر به او مهربان بودند هم همان کاری را با او کرده اند که دوست مثلا فدایی مسلمان وی؟  در هنگامیکه دوست مسلمان در وضع بسیار ناجوری بود سهراب به کمک او رفت ولی او برای پس ندادن قرض خود به سهراب هر گونه تهمتی به سهراب زد و برایش پرونده سازی و مدرک تراشی کرد. متاسفانه از جو بی تفاوت دادگستری کمال سو استفاده را نمود و سهراب را بسیار آزار داد. پسر خاله و پدر زن سهراب با او بسیار مهربان یودند و سهراب فکر میکرد که با پناه بردن به فامیل بهایی که بخاطر آنان اخراج شده بود و حاضر نشده بود که در روزنامه ها برعلیه بهاییت مطلبی بنویسد از او حمایت اخلاقی میکنند بی خبر از اینکه آنان هم برای او کیسه ای دوخته اند تا از ناراحتی ها ودردسرهای سهراب کمال استفاده را بکنند. و بدین ترتیب سهراب از طرف مومنان هر دو دین غارت شد؟ 

 خوب پس میشود نتیجه گرفت که دین نمی تواند انسانهایی والا بسازد و تنها بعنوان حربه ای مورد سو استفاده قرار میگیرد.  پس شیخ میگفت و میگشت با چراغ  که از دیو دد ملولم  انسانم آرزوست.  متاسفانه دینها الهی در ساختن انسانهایی والا ناکام شده اند و تنها مشگل این است که کسانی که به آدمهای مثلا مومن دینها اطمینان میکنند مورد غارت یا حتی قتل ممکن است قرار بگیرند.  و ایکاش بجای اینهمه جانماز آبکشی و تظاهر به دین داری یک کمی هم عشق و محبت وجود داشت و اینقدر زندگی را برای هم مشگل نمی کردیم؟  به امید روزی که امید و انصاف و عدالت و دوستی و عشق و انسانیت به جامعه های خاورمیانه ای با کمال برگردد.  متاسفانه سهراب با انسانهایی والا برخورد نکرده بود.  شاید شانس سهراب بد بود وگرنه انسانهای والایی هم هستند که آدمهای با شانس به آنان برمیخورند. سهراب که تنها و بی کس و بی پول شده بود

اینبار با یک استاد چینی آشنا شد که شرح این داستان را بعدا برایتان خواهم نوشت

.  شاید یکی از بزرګترین مشګلات امروز جامعه جهانی نداشتن اطلاع از زبانهای هم رسم رسوم همدیګر و دینهای همدیګر است و متاسفانه این موضوع باعث می شود که شیادان مردم دنیای سوم ساده دل را بجان هم بیاندازند و سو استفاده های کلان کنند.  متاسفانه اکثر مسلمانان به خواندن قرآن با ترجمه آن آشنایی ندارند در صورتیکه مسیحیان این آشنایی را دارند و برای هر ملتی انجیل به زبان آنان ترجمه شده است  به نظر من بهتر است که مسلمانان هم با خواندن قرآن همراه با ترجمه آن و نیز با خواندن انجیل به زبانهای مادریشان با مذهب های دیګران آشنا شوند. امیدوارم که دوستان  هم متن هایی را به دو زبان انتشار دهند که تا قلبهای ملتهای ما بهم پیوسته شود.

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!