هیاهوی بسیار برای هیچ

هیاهوی بسیار برای هیچ نمیدانم شما کارهای مجسمه سازی و یا نقاشی های آقای پرویز تناولی را دیده اید  تمام کارهای او یا بیشتر کاریهایش لغت هیچ یا بقولی هچ پارسی بود که همه آنان را بدور هم میچرخانید و به هه دوچشم و ګردنش پیچهایی جالب میداد و یا شکم هیچ را تزیین میکرد. شاید بعضی ها آثار اورا دیده و یا خربده باشند و یا شاید عکسی از آن همه هیچ ها داشته باشند  و بالاخره در نمایشګاه های او هیاهوی بسیاری برای هیچ یا هچ برپا میشد؟   نمیدانم شاید هم از خیام الهام ګرفته بود که دنیا را پوچ و هیچ میدانست و یا شاید هم از کسی دیګر که همه چیز برایش هیچ هچ یا پوچ بودند   چون عاقبت کار جهان نیستی است  انګار که نیستی  چو هستی به مردم خدمت کن و خوش باش؟  فردا که از این دیر کهن درګذریم   با هفت هزار ساله ګان همسفریم   می بخور منبر بسوزان  مردم آزاری نکن  

ای دوست بر جنازه دشمن  چو بګذری   شادی مکن که برتو هم این ماجری رود    آنکه دایم هوس سوختن ما میکرد   کاش میآمد از دور تماشا میکرد    در کارګه کوزه ګری رفتم  دوش   دیدم دو هزار کوزه ګویا و خموش   ناګه از یکی کوزه برآمد خروش   کو کوزه ګر  کوزه خر کوزه فروش    بهرام که ګور ګرفتی همه عمر دیدی که چګونه ګور بهرام ګرفت   تا چند بر این کنګره چون مرغ توان بود  روزی نګه کن که بر این کنګره خشتیم   ایکاش تمامی ستمګران و تمامیت خواهان و طمع کاران و دزدان و فاسدان میتوانستند بفهمند که آخر همه چیز تنها هیچ یا هچ است و اینقدر ظلم فساد تباهی نمی کردندی؟ 

دکان کید برو جای دیګری بګشا   فروش نیست آنجا که من دکان دارم؟

 

مشګل ما مشګل تعصب های شدید  نداشتنن دانش عمومی در سطحی ګسترده   ریشه دار بودن خرافات و اوهام  حسادت  تمامیت طلبی و نداشتن کار و بینه علمی است مثل کمبود وسایل آموزش  کمبود دانشګاه ها  مدرسه های فنی و حرفه ای بعد هم دزدی فساد و رشوه خواری و کنار ګذاشتن منافع ملی برای منافع شخصی است  نوک تیز پیکان بایست متوجه این مشګلات باشد  وګرنه می بینید که کشورهای عرب شده  یا عرب خودشان هم با امپریالیست و کمونیست و سایر غارتګران مشګل دارند  متاسفانه  ابر قدرتها دست بالا رادارند  آنان با علم جدید مجهزند  آنان بهترین دانشمندان را در اختیار دارند  آنان پول دارند و مردم طمعکار را میخرند.

 و از دیګران هم آدمکهایی میسازند که دانسته یا ندانسته در خدمت آنانند  آنان وسایل ارتباط جمعی را در اختیار دارند هرکه را بخواهند به عرش میرسانند و هرکه را نخواهند به قعر می کشانند.  آنان استاد در تفرقه اندازی آزار و اذیت هستند  در جاییکه در بهشت آنان حتی فرزندان شاه هم آسوده نیستند و خودکشی میکنند   آنان از ما بصورت یک مهره استفاده میکنند تا منافع آنان را حفظ کنیم   خودتان ببینید مارا در چندین کشور ساختګی از هم جدا و پراکنده کرده اند بعد هم مرتب آتش فتنه و تفرقه را بین ملتهای ما فروزان نګه میدارند  و بابوق و کرنا مارا بجان هم می اندازند.  سلطانهایی ابله را بر ما میګمازند تا منافع آنان را حفظ کنند   و بدست آنان کشور های مارا تاراج و مردم مارا برده می نمایند. کی  امیر کبیر را با آن وضع فجیع کشت؟  هرکه بخواهد به این ملتها خدمت کند  پایمالش میکنند و خود ملتها را برضد خادمان خود میشورانند  از یک ابله یک فیلسوف و یک دانشمند میسازند و بخورد همه ما میدهند زیرا وسایل تبلیغاتی در اختیار دارند  ثروت دارند  تجربه دارند  دانش ما و نکات ضعف ما دینهای ما و مردم مارا می شناسند.  معاهده ترکمن چای و یا معاهده ګلستان و یا سایر قرار داد ها را بررسی کنید  برادران افغان مارا از بدنه کشور جدا کردند.

 و دیدیم که  کشورشان را به برادر کشی و قتل غارت سوق دادند و اسلحه های خود را به دست جوانان ما در آنجا آزمایش کردند و کشوری سوخته را تحویل یک مشت دیوانه خرافی دادند  طالبان رس مردم و زنان را کشید  مردم را کشت و به برادر کشی ها دامن زد.  کی طالبان و القاعده را تاسیس و حمایت کرد.  عربان و ما و سایر ملتهای خاورمیانه با هم مخلوط شده اند دنبال عرب از بیخ کشتن و یا پارسی خالص ګشتن کاری عبث است  لغات ما تمدنهای های ما باهم مخلوط شده اند  حضرت محمد با هوش و فراستی که داشت دینی را بنیان کرد که ملیتها را میخورد و دیدیم که حتی کل ملیتهای مصر و مراکش و… عوص کرد و آنانرا با مثلا عرب کرد؟

 تمامی عربان مخلوطی از سایر نژادها هستند  همچنین ترکان و سایرین  دربار هندوستان به فارسی اداره میشد و ملکه های هند زنان ایرانی بودند  زنان خلیفه های عرب هم ایرانی بودند.  اما اکنون دوره وحدت در  کثرت است  و همه ما ملتهای خاورمیانه که هم شکل و مخلوط با هم شده ایم بایست  کشورهای خود را بسازیم و از چنګال اميریالیست ها دزدان کمونیست ها  مذهبیون وابسته به قدرتهای بزرګ و تمامی تفرقه افکنان آزاد بسازیم. خودتان ببینید که حتی در کشورهای پیشرفته آنان هم که ما به پناه آمده ایم جوانان ما پرپر میشوند و روشن است در جاییکه فرزند شاه خودکشی میکند حال بسیاری از ما روشن است که بایست با چه هیولاهایی بجنګیم.  تنها راه نجات ما وحدت در کثرت  احترام بهم  از بین بردن تمامیت خواهی ها  مجهز شدن به دانش و صنعت جدید مدارا با دشمنان و دوستی با دوستان  در نظر ګرفتن منافع ملی ملتهایمان است و بس

در زمانی که در فلات ایران دولت بزرګی بود  همه کشورهایی که اکنون هستند جزیی  از آن امپراتوری بود. حتی شنیده ام که نام عربستان هم عربستان ایران بود بجای عربستان سعودی  ولی متاسفانه اکنون بین همه ما تفرقه انداخته اند زبانی  قومی و مذهبی  در طی زمان در اکثر بی کفایتی پادشاهان فلات ایران و قوی شدن امپریالیست و یا حتی کمونیست و یا سایر مکتب ها کشورهایی جدید از بدنه کشور بزرګ ما جدا شد و ګرنه ما هنوز یک ملت بزرګ هستیم که در زیر این مجموعه ملتها و یا قو م های بسیاری هستند از بلوچ ها ګرفته تا عربان و آذربایګانها وغیره . تنها راه مقابله با قدرتهای بزرګ و داشتن استقلال واقعی  اول وحدت در کثرت است و در ثانی داشتن توان علمی و صنعتی و تساهل و آزادی برای همه  مادر رضا شاه ګرجی بود و شهبانو فرح آذری میباشند    ګفته سعدی   بنی آدم اعضای یک پیکرند  که در آفرینش زیک ګوهرند    دوستی و محبت و تساهل  ره رهایی از چنګال اوهام  خرافات تعصبهای عمیق است  درخت دوستی برنشان که ثمر پربها دارد   نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار دارد.

 

داستان زندګی فرح پهلوی شهبانوی ایران خانواده سلطتنی ایران نیز مثل همه ما در خارج  کشور با مشګلاتی نظیر مشګلات ما کم بیش در ګیر هستند  اول اینکه توقع های مردمی که دور آنان هستند شاید زیاد باشد دوم اینکه همیشه جایزه بګیرانی هستند که برا ی خاطر پول استخدام شده اند تا به آنان صدمه ای برسانند  میدانید که کسانی هستند که حاضرند برای خاطر پول هرکاری بکنند  آنان که در ایران در حلقه یک مشت دوست ویا متملقان حرفه ای درګیر بودند حالا شاید تنها تعداد کمی از دوستان واقعی شان دورشان باشد.  شاید حتی در آمریکا هم آنان از امنیت واقعی و خوبی برخوردار نباشند و همیشه عده ای مترصدند که به آنان ضربه ای بزنند و شاید کودکان آنان هم آزادی و تحرک کودکان همسن خود را نداشتند. حتما شما داستان شاهزاده و ګدا را خوانده اید که مارک تواین مینویسد که چطور یک شاهزاده انګلیسی آرزو داشت که مثل یک کودک معمولی زندګی کند و با تعویص لباسهایش با یک بچه ګدا به میان مردم رفت تا از بودند با آنان و داشتن یک زندګی عادی لذت ببرد.

   میګونید که آمریکاییان مارا بخصوص خارجیان را یا برای بیزنس میخواهند یا برای سکس  بعبارت دیګر تمایل چندانی ندارند که با مادوست شوند یا میخواهند از ما استفاده مادی و تجاری کنند و یا سکس؟  شاید دلیلش هم این باشد که بسیاری از ما یک دوست صمیمی آمریکایی نداریم در حالیکه در ایران باحتمال زیاد دوستان زیادی که صمیمی هم بودند داشتیم.  درست است که آمریکایی ها مودب هستند و بظاهر با ما کاری ندارند ولی در عمل از دیدن و بودن ما خوشحال هم نیستند بخصوص اګر برایشان فایده ای نداشته باشیم. تنها آمریکاییان فقیر به خارجیان نزدیک میشوند آنهم بخاطر اینکه فکر میکنند میتوانند استفاده مادی داشته باشند . متاسفانه این تشتت و این تفرقه بین خود ما هم بوجود میآید و بعد از مدتی ما هم چیزی شبیه به آنان میشویم.  مثلا دید بازدید ها عید فراموش میشود و دوستی های سابق و فامیلی اګر فایده ای نداشته باشیم از بین میروند.

  با این شرایط زندګی خانواده سلطنتی را ببینید. فرح دیبا دختر دانشجو بیست سه ساله ای که همسر شاه ایران شد و چندین سالی را شاید با آرامش و آسایش و تجمل زندګی کرد ولی قیام یا کودتا ویا انقلاب اسلامی ایران که ریشه های مبهم و زیادی داشت ناګهان آنان را هم مثل میلیونها ایرانی دیګر بیخامان بی میهن و آواره کرد.  آنان هم مثل همه ما مشګل ویزا  اقامت و کار و شاید هم درآمد داشتند.  فرزندان خردسال شاه ایران بایست شاهد مرګ غم انګیز پدرشان در غربت باشند که باحتمال با مشګلات بیشتری همراه بود بخصوص که بنیان ګرایان دینی میخواستند با کشتن و بستن آنان خدمتی به اسلام ناب انجام دهند؟  چقدر دلهره و دلشوره بایست در قلب یک زن جوان حدود چهل ساله که اکنون با مرګ شوهر روبروست باشد؟ 

خودتان میدانید که رژیم تازه ایران میخواست که شاه را و خانواده اش را محاکمه کند و شاید تصویر نظیر ملکه آنتوانت و شاه فرانسه را در ذهن داشتند. باحتمال اګر آنان در ایران می ماندند از یک دادګاه منصفانه هم در باره شان استفاده  نمی شد که بدیها و خوبیها یشان را جمع و تفریق کنند.  مردم ایران زیر تبلیغات خرد کنند اینطور تصور میکردند که تمامی ناراحتی هایشان دزدیها  فساد ها و  قانون شکنی ها و تمامیت خواهی ها و سایر مشګلات همه زیر سر شاه و خانواده اش میباشد.  میدانیم بیشتر کشورهایی که قبلا برای شاه و خانواده اش فرش قرمز پهن میکردند اکنون حتی از دادن اجازه اقامت و ویزا به آنان خودداری میکردند.  شاه دیګر محبوب نبود و خارجی ها هم اورا نمی خواستند  تنها شاید چند تن بودند که از وی حمایت میکردند  میګویند انور سادات به کارتر ګفت جیمی من شاه را زنده میخواهم.  بعد از مرګ شاه در سن شصت سالګی فرح که یک زن چهل ساله و اندی بود بیوه شد و بار مسولیت چهار شاهزاده به ګردن وی افتاد که آنان بایست با محیطی جدید و مردمی تازه و شرایطی دشوار خود را مطابقت دهند.   ایرانیان هم که در خارج باهم متحد نیستند و با هم بعلت داشتن عقاید و باورهای ګوناګون در تضاد هستند و بجای دوستی برای هم پاپوښ میسازند. مثلا در پشت سر هم حتی در نزد آمریکاییان بدګویی میکنند و سعی دارند چهره های هم را مخدوش کنند و ارزش هم را بایین بیاورند با وجود اینکه اینکار تف سربالاست ولی بسیاری از مردم اینکار را میکنند و در پشت سرهم بدګویی میکنند؟

  به احتمال خانواده سلطنتی هم از اینکه همه باهم باشند دلهره داشتند که تروریست های جایزه بګیر بلایی سرشان بیاورند  شاید بهمین دلیل با فاصله از هم زندګی میکردند و باحتمال دوستان زیادی هم نداشتند که تنهایی های آنانرا پر کنند. به غیر از شاهپور رضا که ازدواج کرد بقیه آنان حتی ازدواج هم نکردند حالا چرا دلیلش مبهم است؟   فرح که علاوه بر مسولیت کودکان خود یک مسولیت عاطفی دیګر هم برای سایر فرزندان ایران حس میکرد بایست یک بار زیاد معنوی را بر دوش داشته باشد. جوانان ایرانی که با مشګلات زیادی در ګیر بودند برای وی نامه مینوشتند و وی شخصا به آن نامه ها پاسخ میداد و سعی میکرد آنان را کمک معنوی کند.  و به آنان امید و دلګرمی بدهد.  نمونه اش ایرانیانی هستند که مجبور شدند که در یونان دهانهای خودشان را برای خاطر نداشتن اقامت ویا ویزا بدوزند.  متاسفانه دولتهای کشورهای خاورمیانه و مردم آن همبستګی باهم ندارند و هرکس ساز خودش را میزند و بقول معروف ایران یک مشت خاک نیست بلکه جوانانی هستند که آواره و دربدر شده اند.   متاسفانه ایرانیان بسیاری هم در اثر ناراحتی ها و بی محلی ها و آزار مردم آمریکا یا اروپا  با وجود داشتن تحصیلات بالا خودکشی کرده و میکنند؟ و این دام جلوی پای فرزندان شاه ګسترده شد. 

 

آری تقصیر از همه ماست که باهم متحد نیستیم و راه تفرقه را طی میکنیم باری بسیاری از جوانان ایرانی و خاورمیانه ای خودکشی کرده اند و خانواده هایشان از ترس مردم که آنان را توبیخ نکنند و یا خجالت میکشیدند حتی درګذشت پسر یا دختر جوان خود را پنهان کرده و میکنند زیرا از رسوایی بار خودکشی و شاید ګناهی که مردم به آنان نشانه میروند را می ترسند ولی خوب خانواده شاه اینکارشان هم صدا دار بود و مثل بسیار دیګر از جوانان ما در سکوت فرو نرفت؟ به نظر من ما یک خانواده بزرګ هستیم و در ماجری خودکشی جوانان ما همه ما مقصر هستیم چه آنان که میتوانستند این پروانه ګان دربدر را حمایت کنند و چه آنان که میتوانستند غمخوار آنان باشند. و متاسفانه وقتی که عشق می میرد این مشګلات هم پیش میآید حتی برای فرزندان شاه؟

مشګل ما در کجاست؟  در تمامیت خواهی   حسادت  اجتماعی نبودن و…؟ چرا خاورمیانه پیشرفت نمیکند؟  چرا ما نمی توانیم با هم متحد باشیم؟ چرا ما همیشه حل مشګلات را در کشت کشتارها جستجو میکنیم؟  و چرا به زنده ها نمی رسیم تا مرګ آنان را برباید بعد برایشان نوحه سرایی میکنیم و برایشان مقبره های باشکوه می سازیم؟  پرپر شدن همه جوانان بیګناه ایرانی و حتی خاورمیانه که با ما قرابت دارند دردناک است  چه توسط  اعتیاد  و چه جنګهای بی حاصل و چه خودکشی و کشتارهای نوعی دیګر و ما بایست به این تراژدی پایان دهیم.  جوانی که درتونس با وجود داشتن فوق لیسانس به سبزی فروشی روی آورده بود و با این کار او هم اربابان مخالف بودند و سبزیهایش را بازداشت کردند نمونه ای از یک جامعه بسیار خود محور و بی تفاوت است که حاکمان دیګران را هیچ یا هچ میدانند.  شاید این مشګل در همه ما باشد که تا دستمان به دم ګاوی بند میشویم در حد قدرت خود میخواهیم زیر و رو را بچاپیم و فکر میکنیم که بایست با رشوه خواری و آزار دیګران و بیرون راندن دیګران و کارها را کاملا توسط خودمان و فک فامیلمان قبضه کردن بایست ادامه خدمت دهیم و بعد هم در آنموقع که در مقامی و قدرتی هستیم چاپلوسان حرفه ای و متملقان آنقدر دور ما را پر میکنند که فکر میکنیم علی آباد هم شهری است.  و تامادامیکه دوغ و دوشاب یکی باشد وضع همین است و تا مادامیکه نفرت و تفرقه افکنی حربه ای در دست ابر قدرتها ست و تشویق ما به سو استفاده از آن وضع بهتر نخواهد شد.

  البته الان انتقاد بسیار ساده است ولی چرا دیګران و سایر دیکتاتورها درس نمیګیرند؟   حمله عربان به ایران که به ګفته تاریخ نویسان با کشت کشتار هایی بی سابقه همراه بوده است مردم مارا شاید نظیر حمله مغول پریشان کرده است.  متاسفانه در آن هنګام هم باحتمال اتحاد و همبیستګی وجود نداشته است و بدین ترتیب هم عربان وهم مغولان براحتی توانستند که ملت مارا بخاک خون بکشانند.  اینکار تاریخ دانان است که به نقد علمی بپردازند ولی آنچه اکنون برای من روشن است که ما متاسفانه نه در ایران و نه در خارج با هم متحد نیستیم و هرکس ساز خودش را میزند.  خوب جنایت جنایت است و خیانت هم خیانت.  صدام طبق ګفته تاریخ نویسان بیش از دویست هزار جوان ایرانی را پرپر کرد و در یک جنګ بیهوده  که توسط قدرتهای خارجی برنامه ریزی شده بود تا بتوانند اسلحه های خود و مواد منفجره خود را بفروشند  جوانان ما بخاک خون کشیده شدند و کشور ما هم صدمه های بسیاری دید. البته که طبقه ثروتمند خسارتی ندیدند ولی بسیاری از مردم متوسط و فقیر ما همه چیز خود را بعلاوه جان عزیران خودشان را از دست دادند. 

 با تحریک سیاست های بین المللی غارتګر جنګ ایران و عراق آغاز شد و با خسارت های بیشماری از کیسه مردم  ایران مثلا پایان یافت.  حضرت سید الشهدا با هفتاد دوتن از پیروان راستین و خانواده اش بدست یک عرب مسلمان که خلیفه مسلمین بود با حیله و تزویر با نهایت بی انصافی شهید شدند و خوب این شهادت در رګ و ریشه ایرانیان اثر ګذاشته است و همانطوریکه می بینید در عاشورا و تاسوعا و یا اربعین همین ایرانیان برای زیارت خاک و آرامګاه او به کربلا میروند و توسط مسلمانان سنی کشته میشوند  با بمب ګذاری های انتحاری. به عبارت دیګر مردم ایران برای سرور شهیدان که عرب هست تا کربلا میروند و بدست برادران عرب شاید سنی خود شهید میشوند ولی باز هم میروند چون عاشق حضرت هستند در عزا داری از حضرت امام حسین سنګ تمام میګذارند ولی در عزاداری از دویست هزار جوان ناکام ایرانی آنچنان شیون و زاری نمی کنند؟ 

همانطوریکه نویسندګان نوشتند در عزاداری هفتاد هفت تن از کشته شده ګان سقوط هواپیما مردم ایران آن چنان شیون و ناله ای برپا نکردند  همچنین اګر به سایر وقایع تاریخی بنګریم  مرګ و کشته شدن فجیع بابک خرم دین نیز با سکوت اکثریت مردم ایران همراه است.  و باز کشته شدن بیش از سی هزار بابی انقلابی در دوران ناصرالدین شاه نیز با سکوت همراه شده است  آنان نیز با نهایت بی انصافی و ظلم کشته شدند شمع آجین ګردیدند در لوله های توپ بسته شدند  و تیرباران شدند و یا زنان و کودکانشان با تناب دار کشته شدند؟  و همان شاه زن باره و خوشګذران و عیاش بهترین فرزندان ایران را از بین برد مثلا مرګ امیر کبیر که برای ایران و ایرانی و مردم میخواست خدمت کند غمناک نیست ؟ که در ګرمابه بایست رګهایش را بزنند و او ناظر جان دادن خودش باشد.  شاید این مشګل اساسی ماست که با هر که مخالفیم باید کشته یا شهید شود؟  پادشاهان بی سواد و بی لیاقتی که ایران را برباد دادند و انسانهای میهن دوست و آزاده را کشتند و متاسفانه این کشت کشتار ها هنوز هم در خاور میانه ادامه دارد و مردم هنوز یا نګرفته اند که دوره کشت کشتار و بربریت تمام شده است. 

  خودکشی فرزندان بی ګناه شاه همانقدر درد آور است که کشته شدن بسیجی های جوان دونده روی مین ها و یا پرپر شده سپاهیان ایران در برابر ګازهای سمی و بمب های خوشه ای صدام دیوانه ؟   ما بایست باهم متحد شویم  و همه ملتهای خاورمیانه صرف نظر از باورهای خود باید یکپارچه با مهر و محبت برای سازندګی کشورهایمان بکوشیم و از تفرقه  و بیداد و ظلم بپرهیزیم و تنها برای خدمت خلق به پیش برویم.  اینهمه حافظ و سعدی از عشق و محبت و دوستی ګفته اند چرا کلام آنان بګوش ما فرو نمیرود ‎‎؟ باورهای دیګران را با دیده احترام بنګریم نه اینکه برای حذف خود آنان کمر همت ببندیم؟  در همه ګفته های نوشته شده حقیقتی است ولی ما باید به سخنان آنانکه که بزرګ ما بوده اند ګوش فرا دهیم. همه ما اشتباه میګنیم و همه ما خطا کاریم ولی بایست باز با هم متحد باشیم.  دوستانی دارم که به دیګران کمک هایی بسیار کردند ولی متاسفاه در عوض آنهمه نیکویی ظلم دیدند و نمک ناشناسی تجربه کردند ولی باز ناامید نشدند و دست از کار نیک بر نداشتند و بی تفاوت و یا ظالم نشدند.  همه پیامبران وهمه دانشمندان ما  مارا به راه نیک رهنمایی کردند و به دانش آموزی تشویق کردند علت عقب افتادګی های ما تنها در همین ګوش نکردن ها است.

   سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرګز  مرده آنست که نامش به نکویی نبرند  درخت تو ګر بار دانش بګیرد  به زیر آوری چرخ نیلوفری را    تو کز محنت دیګران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی؟  مشګل ما تنها در یک چیز است  نداشتن محبت و عشق بهم و خودخواهی و خود محوری و تمامیت خواهی  که از خود بمیر تا به دیګران خدمت کنی.  البته این کشت کشتار ها تنها هم مخصوص خاورمیانه نبوده است مثلا هیتلر پنجاه میلیون انسان بی ګناه را کشت در صورتیکه خودش یک آدم فقیر بود که شاید تنها آرزویش داشتن بستری ګرم و خوراکی خوب بود. استالین ګرجی هم دست کمی از وی نداشت  و یا سایر دیکتاتور ها همه رفتند ولی سعدی ماند و آنان خاک شدند.  ما همه یک خانواده هستیم  در کشت کشتارهایی که میشود همه ما مقصر هسیتم باضافه آن نیروی اهریمنی که دنیا را میچرخاند و برنامه ریزی میکند که تا پروانه های مارا به قتلګاهها بکشاند.  بطورکلی از ماست که برماست اګر ما همدیګر را دوست داشته باشیم  هیچ قدرت خارجی ظالم نمی تواند مرا مقهور کند. متاسفانه تفرقه آنان بسیار کارساز است  و میان مارا بهم زده است. تفرقه هایی که نمونه اش همان کشتار سنی ها از شیعیان  و با سایر اقلیتها است  که  اګر به بررسی دینها بپردازیم  می بینیم که همه این باورها یا یکی هستند و یا خیلی بهم نزدیک منتهی از تعصبهای کور ما سو استفاده میشود و مارا علیه برادران هم بسیج میکنند و شاید ریشه تمامی این بدبختی ها  هم از همان بی دانشی و حماقت و تمامیت خواهی ها و خود را تافته  جدا بافته شده از دیګران  باشد.  که بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش زیک ګوهرند  چو عضوی بدرد آورد روزګار دګر عضوها را نماند قرار.  بلای بی دانشی و تعصب و تمامیت خواهی میرود تا مارا باز هم و بیشتر از این هم پاره پاره کند  ایالات ولایتهای متحده   و کشورها و یا …. استانهای متفرق؟  خاورمیانه

 

اګر ما هم با هم اتحاد داشتیم و با هم همکاری میکردیم   و تمامیت خواه و فردګرا نبودیم و بهم میرسیدیم و سرهم کلاه نمی ګذاشتیم وهمه به جامعه خدمت میکردیم بسیاری از این مشګلات را که داریم نداشتیم  مشګل در یک نفر و یک خانواده نیست در همه ما مشګل ها وجود دارند  .

 

دیده ز عیب دګران کن فراز   صورت خود بین در او عیب ساز

 

 

ترجمه گفتارهاي سياسي مسئولان در رسانه‌هاي خارجي گاهي مسئولان كشور فراموش مي‌كنند كه در عرصه بين‌الملل بايستي به گونه‌اي سخن بگويند كه افراد با فرهنگ‌ها و زبان‌هاي مختلف متوجّه منظور آنها شوند. در زير نمونه‌هايي واقعي از ترجمه سخنان رييس جمهور و رييس مجلس در رسانه‌هاي خارجي آمده است. آقاي احمدي‌نژاد جمله آقاي احمدی نژاد به فارسی چنین بود: «غرب دست از بچه بازی بردارد و با دُم شیر بازی نكند!»
لوماتن سخن رييس جمهور را چنین نقل کرد: « احمدی نژاد گفت که غرب دست از لجاجت و تجاوز به کودکان بردارد و با شیرها بازی نکند»


نشریه اسپانیایی ال پايیس نیز نوشت: «ريیس جمهور ایران غرب را متهم به کودک آزا
ری کرد و گفت که شورای امنیت نباید با شیرها بازی کند»


نشریه لا کرودونیای ایتالیا نیز نوشت: «احمدی نژاد به غربی‌ها هشدار داد که نباید با لجبازی به کودکان تجاوز کنند و شیرها را بکشند»

آقاي لاريجاني



جمله علی لاریجانی: با نشان دادن « لولو» ی شورای امنیت، مردم ایران رو به قبله نمی‌شوند.

ترجمه روزنامه نیوزویک: علی لاریجانی گفته است که اگر شورای امنیت مثل موجوداتی که بچه‌ها را می‌ترسانند ظاهر شود، مردم ایران به سوی قبله مسلمانان جهان دراز نمی‌کشند.

ترجمه نشریه اسپانیایی ال پايیس: علی لاریجانی گفت که اگر شورای امنیت چیز ترسناکی را هم به ایرانیان نشان دهد، باز هم مردم ایران به سوی عربستان سعودی نمی‌خوابند.

ترجمه نشریه فرانسوی اومانیته: علی لاریجانی گفت که دراز کشیدن ایرانیان به سوی مرکز اعتقادات مسلمانان بستگی به این دارد که آنها از موجودات افسانه‌ای بترسند، این یک داستان ایرانی است

 

داستان بسیار زیبای ” نجار پیر ” حتما بخوانید 
 
 

نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده میکرد . یک روز او با صاحب کار خود موضوع را درمیان گذاشت .
پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن ، حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار بازنشسته کنند .
صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را
منصرف کند، اما نجار بر حرفش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد .
سرانجام صاحب کار درحالی که با تأسف با این درخواست
موافقت میکرد ، از او خواست تا به عنوان آخرین کار ، ساخت خانه ای را به عهده بگیرد .

نجار در حالت

رودربایستی ، پذیرفت درحالیکه دلش چندان به این کار راضی نبود . پذیرفتن ساخت این خانه برخلاف میل باطنی او صورت گرفته بود . برای همین به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و به سرعت و بی دقتی ، به ساختن خانه مشغول شد و به زودی و به خاطر رسیدن به استراحت ، کار را تمام کرد .
او صاحب کار را از اتمام کار باخبر کرد .
صاحب کار برای دریافت کلید این آخرین کار به آنجا آمد .
زمان تحویل کلید ،
صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری!
نجار ، یکه خورد و بسیار شرمنده شد .
در واقع اگر او میدانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود ، لوازم و مصالح بهتری برای ساخت آن
بکار می برد و تمام مهارتی که در کار داشت برای ساخت آن بکار می برد . یعنی کار را به صورت دیگری پیش میبرد .
این داستان ماست .
ما زندگیمان را میسازیم . هر روز میگذرد . گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که میسازیم نداریم ، پس در اثر یک شوک و اتفاق غیرمترقبه
میفهمیم که مجبوریم در همین ساخته ها زندگی کنیم . اگر چنین تصوری داشته باشید ، تمام سعی خود را برای ایمن کردن شرایط زندگی خود میکنیم . فرصت ها از دست می روند و گاهی بازسازی آنچه ساخته ایم ، ممکن نیست .
شما نجار زندگی خود
هستید و روزها ، چکشی هستند که بر یک میخ از زندگی شما کوبیده میشود . یک تخته در آن جای میگیرد و یک دیوار برپا میشود .
مراقب سلامتی خانه ای که برای زندگی خود می سازید باشید.

 

 

پادشاهی که یک کشور بزرگ را حکومت می کرد، باز هم از زندگی خود راضی نبود؛
اما خود نیز علت را نمی دانست.
روزی پادشاه در کاخ امپراتوری قدم می زد. هنگامی که از آشپزخانه عبور می کرد، صدای ترانه ای را شنید.
به دنبال صدا، پادشاه متوجه یک آشپز شد که روی صورتش برق سعادت و شادی دیده می شد.
پادشاه بسیار تعجب کرد و از آشپز پرسید: ‘چرا اینقدر شاد هستی؟
آشپز جواب داد: ‘قربان، من فقط یک آشپز هستم، اما تلاش می کنم تا همسر و بچه ام را شاد کنم.
ما خانه ای حصیری تهیه کرده  ایم و به اندازه کافی خوراک و پوشاک داریم.
بدین سبب من راضی و خوشحال هستم…’
پس از شنیدن سخن آشپز، پادشاه با نخست وزیر در این مورد صحبت کرد.
نخست وزیر به پادشاه گفت : ‘قربان، این آشپز هنوز عضو گروه 99 نیست!!!
اگر او به این گروه نپیوندد، نشانگر آن است که مرد خوشبینی است.’
پادشاه با تعجب پرسید: ‘گروه 99 چیست؟؟؟
نخست وزیر جواب داد: ‘اگر می خواهید بدانید که گروه 99 چیست،
باید این  کار را انجام دهید: یک کیسه با 99 سکه طلا در مقابل در خانه آشپز بگذارید.
به زودی خواهید فهمید که گروه 99 چیست!!!’
پادشاه بر اساس حرف های نخست وزیر فرمان داد یک کیسه با 99 سکه طلا را در مقابل در خانه آشپز قرار دهند..
آشپز پس از انجام کارها به خانه باز گشت و در مقابل در کیسه را دید. با تعجب کیسه را به اتاق برد و باز کرد.
با دیدن سکه های طلایی ابتدا متعجب شد و سپس از شادی آشفته و شوریده گشت.
آشپز سکه های طلایی را روی میز گذاشت و آنها را شمرد. 99 سکه؟؟؟
آشپز فکر کرد اشتباهی رخ داده است. بارها طلاها را شمرد؛ ولی واقعاً 99 سکه بود!!!
او تعجب کرد که چرا تنها 99 سکه است و 100 سکه نیست!!!
فکر کرد که یک سکه دیگر کجاست و شروع به جستجوی سکه صدم کرد. اتاق ها و حتی حیاط را زیر و رو کرد؛
اما خسته و کوفته و ناامید به این کار خاتمه داد!!!
آشپز بسیار دل شکسته شد و تصمیم گرفت از فردا بسیار تلاش کند تا یک سکه طلایی دیگر بدست آورد
و ثروت خود را هر چه زودتر به یکصد سکه طلا برساند.
تا دیروقت کار کرد. به همین دلیل صبح روز بعد دیرتر از خواب بیدار شد و از همسر و فرزندش انتقاد کرد
که چرا وی را بیدار نکرده اند!!! آشپز دیگر مانند گذشته خوشحال نبود و آواز هم نمی خواند؛
او فقط تا حد توان کار می کرد!!!
پادشاه نمی دانست که چرا این کیسه چنین بلایی برسر آشپز آورده است و علت را از نخست وزیر پرسید.
نخست وزیر جواب داد: ‘قربان، حالا این آشپز رسماً به عضویت گروه 99 درآمد!!!
اعضای گروه 99 چنین افرادی هستند: آنان زیاد دارند اماراضی نیستند

 

 

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!