گوسفندی نوشت اراجیفی و نامش نهاد شعر
گاوهایی آمدندو ستایش نمودند این زِر
این میان یکی خوک سپید و دیگری که ندانم چیست
فریاد به سر دادند که این مزخرف است و تمجید در خور نیست
فرشته ای نیز فرود آمدو تایید کرد حرف ایندو
ولیکن ریش سپید چاپلوس اصرار داشت که ` ایت جاست اَینت سو`
در میان این کشمکش `دالی` کلون آن گوسفند
آمدو نوشتاری گذاشت در حمایت از خود گوسفند
و من ماندهام که چه رسم و روزگاریست
که حیوانات جنگ دارند که آیا زِر گوسفند خوش است یا نیست
چرا کسی به روی خویش نیارد که این گوسپند
چنان وقیح است که کلون کند خویش را با پر روئی هر چند
به فکر من تا جایی که به او رو دهید
حق مسّلمتان شود اراجیف این شهروند
Clone=کلون