بام ها و پشت بام ها: در زنجیری ازسروده ها

 

به هر بام و در ، مردم شهر بود/ کسی کش زجنگ آوری بهر بود
همه در هوای فریدون بدند/ که از درد ضحاک ، پرخون بدند
زدیوارها خشت وز بام سنگ/ به کوی اندرون، تیغ وتیر و خدنگ
به شهر اندرون هر که برنا بدند/ چه پیران که در جنگ دانا بدند
سوی لشکرآفریدون شدند/ زنیرنگ ضحاک بیرون شدند:فردوسی

نردبان آسمان است این کلام/ پایه پایه برتوان رفتن به بام
نی به بام چرخ کان اخضر بود/ بل به بامی کز فلک برتر بود: مولوی

 ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما درچه هوایید
گرصورت بی​صورت معشوق ببینید
هم خواجه وهم خانه وهم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار ازین خانه بر این بام برآیید: مولوی

امشب سبکتر می زنند این طبل بی هنگام را
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را
یک لحظه بود این یا شبی ، کزعمر ما تاراج شد
ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را : سعدی

من آن مرغم که هر شام و سحرگاه
ز بام عرش می آید صفیرم : حافظ

ز بهر کردن بیدار ، جمع مستان را
یکی منادی بر طرف بام باید کرد : ناصرخسرو

بام کسان را چه عمارت کنی
چونکه نبندی ، خود ، دیوار خویش : ناصرخسرو

گرچه کوتاه دیده ای بامم
دور کن سنگ طعنه از جامم : اوحدی

وین دوتن ، دور نگردند ز بام و در ما
نکند هیچکس این بی ادبان را ، ادبی : منوچهری دامغانی

ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم
رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم : وحشی بافقی

از زبان بی نوایی های دل غافل مباش
غنچه چندین تیغ خونآلود دارد در نیام
گر هوایی در سرت پیچیده است از خود برآ
خانهٔ ما آنسوی افلاک دارد پشت بام : بیدل دهلوی

شهرهٔ عالم شدن مشکل بود بیدردسر
روز و شب چین بر جبین دارد نگین از نامها
هیچکس در عالم اقبال ، فارغ بال نیست
رخش نتوان تاختن بیدل ، به پشت بام ها : بیدل دهلوی

روی در کعبه ی این کاخ کبود آمده ایم
چون کواکب به طواف و به درود آمده ایم
در پناه علم سبز تو با چهره زرد
به تظلم ز بر چرخ کبود آمده ایم
تا که مشکین شود آفاق به انفاس نسیم
سینه ها مجمره ی عنبر و عود آمده ایم
پای بند سر زلفیم و پی دانه ی خال
چون کبوتر ز در و بام ، فرود آمده ایم: شهریار

جهان ماندست و این زیبا هوسها
که هر دم می کشانندم به دنبال
چنانم در دل انگیزند غوغا
که با مهتاب ها گیرم پر و بال
ازین پس ، این من و این شادی عمر
من و این دشت ها ، این بوستان ها
 چو بازآید شبانگاهان آبی
 من و این بام سبز آسمان ها … : نادر نادرپور

من پله هاي پشت بام را جارو كرده ام   
و شيشه هاي پنجره ها را شسته ام   
كسي مي آيد   
كسي كه دلش با ماست، دَر نفسش با ماست،   
در صدايش با ماست   
كسي كه جلوي آمدنش را   
نمي شود گرفت   
و دستبند زد و به زندان انداخت  : فروغ فرخزاد

از بام پایین آمدم ، آرام
همراه با مشتی غم و شادی
و با گروهی زخم ها و عده ای مرهم
گفتیم بنشینیم
نزدیک سالی مهلتش  یک دم
مثل ظهور اولین پرتو
مثل غروب آخرین عیسیای بن مریم
مثل نگاه غمگنانه ی ما
مثل بچه ی آدم
آنگاه نشستیم و به خوبی خوب فهمیدیم
باز آن چراغ روز و شب خامش تر از تاریک…. :  مهدی اخون ثالث

گاه گاهی ‚ زیر سقف این سفالین بام های مه گرفته
قصه های در هم غم را ز نم نم های باران شنیدن
بی تکان گهواره رنگین کمان را در کنار بام دیدن
یا شب برفی ‚  پیش آتش ها نشستن
دل به رویاهای دامنگیر و گرم شعله بستن
آری آری زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرینه پا برجاست
گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست: سیاوش کسرایی

بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب
که باغ ها همه بیدار و بارور گردند
بخوان ‚ دوباره بخوان ‚ تا کبوتران سپید
به آشیانه ی خونین دوباره برگردند
بخوان به نام گل سرخ در رواق سکوت
که موج و اوج طنینش ز دشت ها گذرد
پیام روشن باران ، ز بام نیلی شب
که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد
ز خشک سال چه ترسی
که سد بسی بستند
نه در برابر آب، که در برابر نور
و در برابر آواز، و در برابر شور
در این زمانه ی عسرت
به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
که از معاشقه ی سرو و قمری و لاله
سرودها بسرایند ژرف تر از خواب
زلال تر از آب … : شفیعی کدکنی

این صداها از کجاست / از پشت بام خانه هاست
به فارسی و انگلیسی ، از یک شهر وند ایرانی

باز باران با ترانه
با گهر هاي فراوان مي خورد بر بام خانه
من به پشت شيشه تنها ايستاده :
در گذرها رودها راه اوفتاده…. : گلچین گیلانی

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی من نرمیدم نگسستم: فریدون مشیری

بیا که رقص کنان جام را به شانه کشم
به بزم گرم تو، چون شعله یی، زبانه کشم
شوم چو پرتو مهتاب و تابم از روزن
که تن به بستر گرمت بدین بهانه کشم
شوم درخت برومند وسرکشم از بام
که دست شوق تو را سوی بام خانه کشم: سیمین بهبهانی

ای شادی !  آزادی !  ای شادی ِ آزادی ! روزی که تو بازآیی
با این دل ِ غم پرورد  من با تو چه خواهم کرد ؟
وقتی که زبان از لب می ترسید وقتی که قلم از کاغذ شک داشت
حتی ، حتی حافظه از وحشت ِ در خواب سخن گفتن می آشفت
ما نام ِ تو را در دل چون نقشی بر یاقوت می کندیم
وقتی که در آن کوچه ی تاریکی / شب از پی ِ شب می رفت
و هول سکوتش را بر پنجره ی بسته فرو می ریخت
ما بانگ ِ تو را با فوران ِ خون چون سنگی در مرداب
بر بام و در افکند یم : هوشنگ ابتهاج

پرنده را بکشان تا به قلّه ی جرأت
که رستن از قفس پر ملال کافی نیست
به شوق بردن شادی به بام آزادی
عروج چهچهه و یک دو بال کافی نیست: ویدا فرهودی 

تا که چون گلشن عشق ، سبز و آ با د شدیم
سر به سر عزم و تلا ش ، کوه ایجا د شدیم
سوی یک مقصد خیر ، همره ، همزاد شد یم
زآ تش  کوره ی غیر ، یکد م آزاد شد یم
ر و شنا یی و سرور ، شب میلا د شد یم
ساحل طلعت  نور ، خوش و د لشا د شد یم
نا گه ا ز مکر غريب ، شهر فر یا د شد یم
پی  یک  خیل فريب ، سیل آ حا د شد یم
بهر یک چکه ز ا بر ، کا م گرد با د شد یم
قعریک چا له به جبر ،غر ق بید ا د شدیم
چا ه غم ها ی زما ن ، غصه بنیا د  شد یم
از سر با م جها ن، خا طره ، یا د شد یم : دکتر منوچهر سعادت نوری

ما درمیا ن مهلکه فهمید یم/عمده ترین پیا م کد ا مین است
از بام خانه هاهمه بشنیدیم/همبستگی پیام نخستین است
درمتن آن پیام چنین د ید یم/دولت جدا زمساله ی دین است
نیکوترین شعارکه بگزیدیم/ آزادی ست وعدل که آیین است
دکتر منوچهر سعا دت نوری

برگرفته از مجموعه سروده های زنجیرها

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!