بار ها و بارها تجربه شده که تا زمانی که یک الکلی و یا معتاد به ماده دیگری به درد اعتیاد خودش پی نبره و اذعان به مریضیش نکنه و واقعا جویای درمان و کمک نباشه، سعی در درمان و مداوایش تلاشی بیهوده اس…
درد و بدبختی ملت ماهم در درجات اولش همین درجات مختلف اعتیادمون به همین “دین مبین” اسلامه.
گرچه ما مثلا مثل مصری ها بعد از حمله تازیان و گردن زدن های کلانشون کاملا آسیمیله نشدیم و زبان و بعضی از مراسم کهنمون رو مثل چارشنبه سوری و نوروز و اینا حفظ کردیم، ولی هنوز این نوع من درآوردی اسلاممون (شیعه!) چنان عمقی در بطن وجودمون داره که شرط میبندم در بعضی هامون ردپای ژنتیکیشو توی دیاناِ هامون میشه پیدا کرد.
مثالش همین یکی از آشناهام که علیرغم ابراز تنفرش از اسلام و ملاها و فلان و بهمان و زندگی برای بیش از ۴۰ سال تو آمریکا و کسب لیسانس و فوق لیسانسش، هنوز در اوج احساساتش موقع حرف زدن به “حضرت عباس” و “قرآن” و اینا قسم میخوره!…
بابا من دیگه لنگ انداختم!… ما هنوز بطور کل و جامع آمادگیشو نداریم و در مرحلهای نیستیم که در قبال حقیقت اسلام و محمدش باخودمون روراستی به پیشه بگیریم و شروع به درمان فرهنگ و ذهنیت اجتماعی مریضمون بکنیم.
تا فرهنگمون درمون نشه، یه آخوندی، چه با عبا و عمامه، چه با کت و شلوار و کراوات، رو دوشمون سوار خواهد بود و بهش سواری خواهیم داد. حالا هی بگو الله اکبر، یا حسین، یا مهدی، یا… و بزار وقتی که تو راه کسی دیگه سقط شدی، نفله شدنتو اونایی که هنوز زندهان و دارن حلوا و شله زردتو میخورن “شربت شهادت نوشیدن و شهید شدن” توصیف کنن، در حالی که حقیقت محض اینه که رفتی و تموم شدی و بعدشم که خانواده داغدارت هم مردن دیگه کاملا فراموش میشی…نه که اگه هم بیاد بمونی فرقی واسه تو مرده خوراک کرمها شده خواهد کرد!…
اگه دنیایی باقی موند بعد از همه زلزله ها و آتش فشانی ها و یخبندان ها و سیلاب ها و مرض ها، شاید بچه های نوه هامون بالاخره گوشی واقعیت به دستشون بیاد. تا اون موقع داریم فقط خودمونو رنگ میکنیم. این دفعه سبز!…
بیخیال بچه ها…ول معطلیم. بیخودی جوونای مردمو هیجان زده نکنین و به خیابونا واسه چارشنبه سوری و عناوین مختلف دیگه نیارین تا لت و پار و دستگیر و تجاوز و اعدام و … بشن.
همین…