تقدیم به ‘شراب قرمز’، شعری بر اساسِ گزارشاتِ او
فاجعه به وقتِ ژاپن
ساعتی بیش نخوابیدم
حسابی خُرد و خمیر
جمعه، روزی سخت اکبیر
روزی لرزان،
روزِ سونامی
زلزلهای هشت ممیز نُه ریشتری
ساعتی بیش نخوابیدم
حسابی خُرد و خمیر
ژاپن مرا فریاد میزد
چندین شهر لرزیدند،
توکیو، ایباراکی، نیاگاتا
قایقهای دیشب دیگر امروز بازنگشتند
ملوانان دفن شدند در دریا
از ماهیگیران،
قطارها، کشتیها،
دیگر خبری نیست
لولههای گاز منفجر شدهاند
مردمهای ناز زیر آوار له شدهاند
برق به اندازهء کافی نیست
دیگر از بسیاری مناطق خبری نیست
دوستان،
اینجا، به وقت ژاپن، یک فاجعهست
مصیبت از اعماق دریا تا وسط خشکیست
وحشت از انفجاراتِ نیروگاههای اتمیست
فوکوشیما مرکز بدبختیست
اناگاوا محتاجِ خنک سازیست
خطر آلودگی هستهای بالاست
کوماموتو زیر آب رفتهست
دوستان،
تعداد قربانیان بالاست
ایواکی در آتش میسوزد
ایچیهارا به جمع سوختگان پیوست
وحشت به شهر چیبا رسیدهست
بیچاره مردم ژاپن!
یادمان نرود:
بنی آدم اعضا یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
فردا باز خواهم گشت