درفش کاويانی : در زنجیری ازسروده ها

 

 

فرو هِشت ازو سرخ و زرد و بنفش/ همی خواندش کاویانی درفش
به پیش اندرون کاویانی درفش/ جهان زو شده زرد و سرخ و بنفش
فردوسی

مه دی رفت و بهمن رفت و آمد نوبهار ای دل
جهان سبزست و گل خندان و خرم جویبار ای دل
فروشد در زمین سرما، چو قارون و چو ظلم او
برآمد از زمین سوسن چو تیغ آبدار ای دل
درفش کاویانی بین، تصورهای جانی بین
که می‌تابد بهر گلشن ز عکس روی یار ای دل
گل سوری که عکس او جوانان را کند غوصه
چو بر پیران زند بویش نماندشان قرار ای دل : مولوی

کمر در بسته و ابرو گشاده/ کلاه کیقبادی کژ نهاده
نهاده غاشیه‌اش خورشید بر دوش
رکابش کرده مه را حلقه در گوش
درفش کاویانی بر سر شاه/ چو لختی ابر کافتد بر سر ماه
کمر شمشیرهای زرنگارش
به گرد اندر شده زرین حصارش : نظامی

گر خبر بودی فریدون را ز رای فرخ ات
فال نگرفتی فریدون از درفش کاویان :  امیر معزی

تو یک ساعت چو افریدون به میدان باش تا زآن پس
به هر جانب که رو آری درفش کاویان بینی  : سنائی

آنکس که درفش کاویان یافت
از جور دو مار کی زیان یافت  : خاقانی

صد هزاران پوست زَابدان بهایم در کشند
تا یکی زآنها کند گردون درفش کاویان : خاقانی

جام را گنج فریدون خون بهاست
چون درفش کاویان بر کرد صبح  : خاقانی

چون درفش کاویانی چاک شد
آتش اولاد ساسان خاک شد : اقبال لاهوری

ايران چو رو به گستره ی اين جهان نهاد
هر سو از اقتدار و فضيلت نشان نهاد
آيين شهروندي و تدبير مَُلک را
بنياد نو به سقف و ستوني گران نهاد
بود آگه از نخست ز آداب سروري
کز خود به هر صحيفه بسي داستان نهاد
ميخي کز اقتدار فرو کوفت بر زمين
زنجيره اش به بند بلند آسمان نهاد
سنگينه وزنه اي زشکوه و شرف به دوش
از باختر گرفته و در خاوران نهاد
از سند تا به نيل بپيمود راه فتح
و آن جا به حکم خود عَلَم کاويان  نهاد : ادیب برومند

به دیدارت ای پرچم کاویانی شود جان و دل غرقه در شادمانی
چه داری که از هر نگاه تو خیزد ز دل شور جانبازی و جانفشانی
مرا دیده تا بر تو افتد شود نو کهن آنهمه شوکت باستانی
بیاد آید آن روزگار همایون که بر یک جهان داشتی سایبانی
بناز ای فره یادگار نیاکان ببال ای بزرگ آیت پهلوانی
که چون تو متاعی به گیتی نباشد به فر و شکوه و به قدر و گرانی
چه زبده جوانان میهن به راهت گذشتند یکسر ز جان و جوانی
چه شبها که تا صبح یکدم نخفتند دلیران برای تو در پاسبانی
چه آزادمردان که مردانه از شوق بپایت فشاندند جان، رایگانی
امید آنکه بینم بپای تو دشمن زده زانوی لابه و ناتوانی
امید آنکه همواره باشد بر این بوم تو را سایه سروری، جاودانی
منسوب به محمدحسین ساسان نیا به مناسبت نصب پرچم در دانشکده افسری

زمین با زانوانش آشنا شد، کاوه با نجوا
نیایش را دگر باره چنین برخواند
به دادار خردمندی ،که بی مثل است و بی مانند
به نور این روشنی بخش دل و جان و جهان سوگند
که می بندیم امشب از دل و از جان همه پیمان
که چون مهر فروزان از گریبان افق سر بر کشد تابان
جهانی را ز بند ظلم برهانیم
ز لوث اژدهاک پیر ،زمین را پاک گردانیم
سپس برخاست،به نیزه پیش بند چرمی اش افراشت
نگاه او فروغ و فر فرمان داشت
کنون یاران به پا خیزید، و بر پیمان بسته ارج بگزارید
عقاب آسا و بی پروا ،به سوی خصم روی آرید
به سوی فتح و پیروزی، به سوی روز بهروزی
زمین و آسمان لرزید،و آن جمعیت انبوه ز جا جنبید
چونان شیر خشم آگین
بسان کوره ی آتشفشان، از خشم جوشان شد
چنان توفان بنیان کن خروشان شد
روانشان شاد، ز بند بندگی آزاد
به سوی بارگاه اژدهاک پیر با فریاد
غضبشان شیر،به مشت اندر فشرده قبضه شمشیر
و در دلشان شرار عقده های سالیان دیر
و د ر بازویشان نیرو، و در چشمانشان آتش
همه بی تاب و بس سر کش
روان گشتند به سوی فتح و آزادی
به سوی روز بهروز ی و بر لبها سرود افتخار آمیز پیروزی
به روی سنگفرش کوچه سیل خشم
در قلب شب تاری،چو تندآب بهاری پیش می لغزید
و موج خشم برمی کند و از روی زمین می برد
بنای اژدهاکی را،و می آورد طربناکی و پاکی را
در آن شب از دل و از جان
به فرمان سپهسالار کاوه مردم ایران
ز دل راندند، نفاق و بندگی و خسته جانی را
و بنشاندند ، صفا و صلح و عیش وشادمانی را
نوازش داد باد صبحدم بر قله البرز، درفش کاویانی را
گل خورشیدوا می شد،شعاع مهر از خاورنوید صبحدم میداد
شب تیره سفر می کرد، جهان ازخواب بر می خاست
و خورشید جهان افروز شکوهش می شکست آنگه
خموشی شبانگاه دژم رفتار و می آراست
عروس صبح را زیبا و می پیراست
جهان را از سیاهی های زشت اهرمن رخسار
زمین را بوسه زد لبهای مهر آسمان آرا و برق شادمانیها
به هر بوم و بری رخشید،جهان آن روز می خندید
میان شعله های روشن خورشیدی
پیام فتح را با خود از آن ناورد،نسیم صبح می آورد
سمند خسته پای خاطراتم باز می گردید
می دیدم در آن رویا و بیداری
هنوز آرام ، کنار بستر من مام
مگر چشم خرد بگشاید و چشم سرم بندد
برایم داستان می گفت
برایم داستان از روزگار باستان می گفت
هنوز اما
مرا چشم خرد خفته است در خواب گرانباری
دریغا صبح هشیاری، دریغا روز بیداری: حمید مصدق/نگاه کنید به: متن کامل

 سلام سلام سلام اي خاك خوب مهرباني  درفش درفش درفش سر فراز كاوياني
خواننده : داریوش
http://www.youtube.com/watch?v=0BkC8xhsWvo

پاینده ایران 

الا ا یر ا ن ، مبرهرگز ز یاد ت / رهی جز عشق تو ، دیگر ندانیم
که ای پا ینده ا یران ،چون نژاد ت/ برای خاطرت جان می فشانیم
ز بهر_ حفظ  خاک_  پا کزا د ت  /  تبا ر_ د شمن از  ایران برانیم
گرا مید ا شت و یژه نما د ت / د رفش کا و یا ن ، هر جا نشا نیم
به پاس شیوه ی نیکو نهادت/ همه سوجشن و شادی گسترانیم
و د ر آ زا د مهد سبز و شا د ت / سر و د_  ملی_ ا یرا ن بخوانیم

 دکتر منوچهر سعا د ت نوری

  برگرفته از مجموعه سروده های زنجیرها

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!