“گاف” مثل “گربه”!

این روزها بسیاری به حق، به بمباران لیبی توسط “ناتو” معترض اند. این که انگشت شماری از دولت های به اصطلاح دموکرات پشت “حقوق بشر” و “شورای امنیت” پنهان شده اند و این نهادهای بظاهر مردمی را وسیله ی رسیدن به اهداف نامردمی شان کرده اند و با پستان به تنور چسباندن برای مردم فلک زده ی این یا آن کشور، در اصل سرگرم جهانخوارگی خویش اند، مساله ای ست که از چشم کمتر کسی پنهان مانده. نه این که قذافی ها موجودات قابل ترحمی باشند و بشود در جایی از کارنامه ی سال های حکومتشان، نمره ی مثبتی پیدا کرد. و نه این که رژیم های منطقه (انقلابی و متحجر فرقی نمی کند) در سال های دراز سلطه بر مردم، ذره ای دلسوزی در رفتارشان مشاهده شده باشد. مقوله ی پشتیبانی از مردم لیبی یا مصر یا یمن به خودی خود امری ست قابل تحسین، تا این پشتیبان که باشد و در پس کدام منفعت شخصی پنهان شده باشد. حرف از یک طرف بر سر دلسوزی “ناتو” و در راس آن فرانسه و انگلیس و … و آمریکاست. کمتر کسی فراموش کرده که همین چند سال پیش که آقای قذافی ناگهان “عابد” شد و دست از تلاش برای دستیابی به سلاح هسته ای برداشت و “سر به راه” شد، کدام دولت ها بر سر فروش اسلحه به او رقابت داشتند!

اولین نتیجه ی لغو تحریم ها علیه این مطرود پریروزی و دردانه ای دیروزی و دژخیم امروزی، دیدار سران دموکرات اروپا از خیمه و خرگاه این بیابانگرد، و دعوت متقابل ایشان به پاریس و رم و لندن بود. و البته فروش میلیاردها دلار اسلحه به شارلاتانی که سال هاست شش میلیون مردم سرزمینش را سرگردان امیال ابلهانه ی خود کرده است. دموکرات های طرفدار حقوق بشر ابتدا میلیاردها پول نفت را بابت فروش اسلحه به جیب می زنند تا هم انبارهای صنایع نظامی را تخلیه کرده باشند و هم صدها هزار شغل در صنایع نظامی را از دست ندهند. چند سال بعد اما، در پرده ی دوم این نمایش، همان حضرات در شورای امنیت قطع نامه صادر می کنند و به بهانه ی “حقوق بشر”، ماشین جنگی شان را در نابودی همان سلاح ها بکار می گیرند تا انبارها دوباره خالی شود، صنایع نظامی به کار خود ادامه دهند، هزاران شغل بر جای بماند و چرخ اقتصادشان با خون ملت های دیگر بچرخد و… این همه را هم با رنگ و لعابی از “شورای امنیت” و “حقوق بشر” وجهه ی بین المللی می بخشند.

پرده ی سوم بازی دموکرات ها از این هم مضحک تر است؛ در حالی که بخشی از یک سرزمین را به بهانه ی “حفظ صلح جهانی” و دفاع از مردم، ویران کرده اند و تعدادی از همان مردم زیر دست و پا جان داده اند، دموکرات ها با تمام قوا در نقش حامیان بشر، برای ترمیم خرابی ها وارد عمل می شوند. همان نمایشی که دهه ی گذشته در عراق و با بازی صدام حسین به روی صحنه آمد. با کمی دقت ملاحظه می کنی که پشت صنایع نظامی و جنگی و ساختمانی و عمرانی و… چند نفر “دموکرات” بیشتر نیستند، باضافه ی چند هزار نفری سهامدار خرده پا که چه در جنگ و چه در صلح، در اندیشه ی سود سهام اند. به این می گویند یک تیر و سه نشان! انگار که رهگذری ناگهان شیفته ی دختر پولداری بشود، با او ازدواج کند، داماد سر خانه بشود، و همین که ارث و میراث دختر تصاحب شد و خانواده به نکبت نشست، زن را طلاق بدهد اما مدتی بعد، بخاطر “انسانیت” و در نقش حامی خانواده ی به نکبت نشسته، با خواهر ده ساله ی زن سابقش ازدواج کند. به این می گویند انسانی محترم که در نقش “دموکرات”، خانواده ای را از گرسنگی و فحشاء نجات داده است!

این نمایش “انسانی” آنقدر بودار و سوال برانگیز است که “زید احمد”، همسایه ی اردنی مرا برانگیخته که؛ انقلاب مردمی قبول، اما چرا نه در اردن و نه در عربستان …؟ یعنی پادشاهان اردن و عربستان “دموکرات تر” از قذافی و بشار اسد اند؟ اما این تنها نیمی از داستان است! نیمه ی دوم طرف دیگر ماجراست که این روزها کمتر کسی به آن اشاره می کند؛ آتشی که از گور جمهوری اسلامی بر می خیزد. این درست که منطقه از فردای جنگ جهانی اول روی آرامش ندیده و هر چند صباحی به دلیلی آتشی در گوشه ای برپا کرده اند؛ ابتدا اروپای دموکرات، دمل امپراطوری عثمانی را که استخوان در گلو شده بود، “عمل” کرد، جسد “امپراطوری” را تکه تکه کرد و مرزهای تقلبی و کشورهای جعلی آفرید و نوکران محلی خود را تحت عنوان شاه و شاهزاده در سرزمین های تازه به دنیا آمده ی عراق و اردن و فلسطین و عربستان و کویت و… روی کرسی قدرت کاشت تا شریان نفت در لوله ها یخ نزند و جریان “خون تازه” در رگ صنایع جهان غرب، از طریق “کشتی ها و گشتی ها” ادامه پیدا کند.

بعد از جنگ دوم هم با کمی از فلسطین و کمی از اردن و کمی از … دیگ آشی به نام “اسرائیل” در منطقه سر بار گذاشت تا در صورت به فعل در آمدن انقلابات و قیام های بالقوه در جهان عرب، فرودگاه مطمئنی در منطقه داشته باشد. بماند که تاسیس اسرائیل هم حکایتی ست از سنخ همان قصه های “حقوق بشر” و “دایه های دلسوزتر از مادر”! بعد از قرن ها تحقیر و تبعیض یهودی ها در جوامع اروپایی، اول حدود شش میلیون آنها را در قلب کشورهای دموکرات قربانی کردند(کاسبکارها و معلمین و کارگران و خرده پاها، وگرنه ثروتمندان یهودی نظیر صاحبان صنایع “کروپ” در آلمان که خود شریک کشتار هیتلر بودند، سر و کارشان به اردوگاه ها نیفتاد) و بعد هم به بهانه ی حمایت از یهودیان آواره، با یک ژست دموکرات منشانه، دعوای چند هزار ساله ی یهودیت و مسیحیت را یواشکی به خاورمیانه “هل” دادند و به اختلاف میان اسلام و یهودیت تبدیل کردند.

باری، قیام های بالقوه در منطقه به فعل در آمد و شاهان و شاهزادگان، دست کم در سوریه و عراق و مصر و لیبی و … سرنگون شدند، الجزایر و یمن از دست رفت و خطر، بقیه ی مناطق نفتی را هم تهدید می کرد. دموکرات ها هم چنان که امروز در مصر و سوریه و لیبی و… با شیرینی و دسته گل به دیدار انقلابیون تازه به قدرت رسیده رفتند و انقلابیون هم، درست عین شاهان و شاهزادگان سلف خود، دست فریب دموکرات های غربی را نخواندند، بازی خوردند و با وجودی که چون ناصر و قذافی و حافظ اسد و عبدالکریم قاسم و… ابتدا در قلب ملت هایشان جای داشتند، یکی بعد از دیگری به دژخیمان ملت تبدیل شدند. با این همه تا پایان دهه ی هفتاد، یعنی همین سی و دو سال پیش، نه کار دموکرات های نفتی در منطقه به این وقاحت کشیده شده بود و نه دست نشانده ی محلی شان اسرائیل، با این گستاخی یکه تازی می کرد. جنگ سوئز و جنگ های اسرائیل با اعراب و حمله های پنهان و آشکار اسرائیل به فلسطینی ها، پیوسته از اعتبار دموکرات ها و اسرائیل در جهان کاست تا جایی که بخش بزرگی از جهان، از جمله روشنفکران کشورهای دموکرات منش، با اعمال دولت هایشان در خاورمیانه به مخالفت برخاستند. سال هایی رسید که نمایندگان همین دولت های دموکرات که در باطن همراه و یاری دهنده ی تندروان اسرائیلی بودند، در همین شورای امنیت ناچار به تصویب قطع نامه علیه اسرائیل شدند. یاسر عرفات که “تروریست” اش می نامیدند، تا حد رهبری فلسطینی ها مورد قبول قرار گرفت و… جنبش چپ و رادیکال در اسرائیل به عنوان اپوزیسیون سر برآورد، همان ها که در این دو دهه ی اخیر، تا ائتلاف با راست افراطی پس نشسته اند.

از فردای انقلاب ایران و ظهور مدعی محلی برای تاسیس یک امپراطوری اسلامی تازه، با عربده کشی و لوطی بازی رهبران جمهوری بر سر گذر منطقه، نه تنها در اوضاع فلسطینی ها و مسلمان ها بهبودی حاصل نشد بلکه بیش از همیشه دچار تحقیر و تفرقه شدند. یک مرور گذرا بر آنچه در این سی ساله در “جهان اسلام” رخ داده، از اندونزی و مالزی در شرق آسیا تا مراکش و الجزایر در غرب آفریقا، حتی ملت هایی که در دوره ای دراز در آرامش زیسته بودند، از جنگ و بحران مصون نمانده اند و با وجود ظهور منجی مسلمانان در هیات دیوی به نام جمهوری اسلامی، نه تنها حقی از حقوق پایمال شده ی فلسطینی ها اعاده نشد، بلکه دیگر مسلمانان نیز بسیاری از حقوق و اعتبارات اولیه ی خود را از دست دادند. کمترین نتایج عربده کشی ها و عرض اندام های جمهوری اسلامی در هیات “ناجی اسلام”، همین که کلمه ی “مسلمان” با “ترور” و “تروریست” معادل شد و نه تنها احترامی که به عنوان یکی از ادیان بزرگ دنیا به اسلام می گذاشتند، از میان رفت بلکه کار به آنجا کشید که کاریکاتور محمد را با عمامه ای شبیه نارنجک کشیدند، و حالا قرآن را هم در ملاء عام می سوزانند و .. چه نیاز به بر شمردن ثمرات حضور سی و دو ساله ی جمهوری در عرصه ی بین المللی؟ چه نیاز به بر شمردن موش دوانی های جمهوری در راه صلح در لبنان و غزه و افغانستان و عراق و کجا و کجا؟ دژخیمان جمهوری با نگاه به دست خاله (بخوان دموکرات ها)، در حالی که دستشان تا آرنج در خون آزادگان داخلی و خارجی غوطه ور است، اینجا و آنجا، در لبنان و غزه و بحرین و افغانستان و عراق و … (اما نه در چین و چچین) مدافع حقوق مردم مسلمان شده اند، یعنی هر جا “آش” هست، “فراش” اند، کو تا “صبح دولت” بدمد که این همه از “نتایج سحر” است. پس هرچه فریاد دارید بر سر جمهوری اسلامی بکشید که سر نخ توجیه تمام فجایعی که در منطقه رخ می دهد، و یکی هم گستاخی دموکرات ها و اسرائیل در کشتن مردم و ویرانی سرزمین های منطقه، زیر عبای آخوندها و قبای “ریشمندان” جمهوری اسلامی ست.

به زید احمد می گویم بحرین را چه می گویی؟ این یکی که دستش در دست ناتو و آمریکاست، پایگاه هم به آنها داده و عربستان هم یاری اش می کند و… می گوید آن را که جمهوری اسلامی به تلافی شلوغی در سوریه، تحریک کرده تا جوابی به غربی ها داده باشد که ما هم بلدیم، حالا هم بخشی از عمال شیعه ی خود در بحرین را واداشته تا از ایران تقاضای کمک کنند تا مثل عربستان و آمریکا فضولی های خودش را توجیه کرده باشد. می گویم مراقب حرف زدنت باش، زید احمد جان. این درست که ما در “اپوزیسیون”ایم اما این هم مثل همه چیزمان با دنیا فرق می کند. ما اپوزیسیون چی های جمهوری وقتی پای آمریکا و اسرائیل در میان باشد، سخت مدافع جمهوری اسلامی هستیم. همین چند وقت پیش که نقل حمله ی اسرائیل سر زبان ها افتاده بود، هزاران ایرانی مقیم اروپا و آمریکا و کانادا در وبلاگ هایشان بشدت به اسرائیل اخطار دادند که اگر حمله کند، برای “دفاع از خاک میهن” به ایران بر می گردند!

ما خودمان یک دکتر متخصص اعصاب می شناسیم که سالی دو هفته مرخصی اش را به ایران می رود اما از سه ماه قبل از سفر، صفحه ی “فیس بوک”اش را می بندد مبادا عکس ها و جوک هایی که دوستان درباره ی جمهوری می فرستند، در فرودگاه “امام” برایش دردسر بیافریند. دو ماه پیش خیلی جدی گفت من یکی اگر اسرائیل حمله کند، با اولین هواپیما به ایران می روم. وقتی سکوت مرا با چشم های ورقلمبیده دید، گفت تعجب ندارد، چدی می گویم. گفتم در جدی بودنت که شک ندارم، تردیدم در این است که به ایران می روی که چه کنی؟ هواپیما پایین بکشی یا موشک هوا کنی؟ چون مرده ها که به متخصص اعصاب نیاز ندارند، مگر این که “موجی”های جنگ را درمان کنی. گفت چرا نه؟ گفتم خوب، اگر از عهده ی این کار بر می آیی، چه بسا که بتوانی مانع جنگ بشوی! با حیرت پرسید چطوری؟ گفتم همین الان رهبرمان “موجی”ست، رییس جمهورمان “موجی”ست، رییس قوای مقننه و قضائیه و “قوه”های دیگرمان موجی اند، شورای نگهبان و وزیر و وکیل و سردار و ته دار و سربار و ته بارمان موجی اند… اگر اینها را معالجه کنی نه تنها جنگی پیش نخواهد آمد که هفتاد میلیون دعاگو هم برای خودت تدارک می بینی! خدا خیرش بدهد که اهل شوخی بود و گرنه … البته خانم است ولی ما از ترس “سربازان گمنام” حقوق زن در اطراف جهان، جنسیت اش را مسکوت گذاشتیم.

داستان آن “رهگذر دموکراتی” که بخاطر انسانیت با دو خواهر ازدواج کرد تا خانواده ای را نجات دهد که یادتان نرفته. از فردای انقلاب ایران، یک حاجی در همسایگی آن داماد سر خانه سبز شد که اعصاب دموکراتیکش را هر روز خط خطی می کند. حاجی یک موش در دیگ آش دموکرات ها انداخته و به زور و قلدری می خواهد در “اداره ی جهان” (بخوان چپاول جهان) شریک شود. البته حاجی که از “اداره” چیزی حالیش نیست، همین که “سر کار” باشد و شل و کورهای منطقه از قمه ای که پر شالش بسته، حساب ببرند، قند در دلش آب می شود. درد حاجی بی اعتنایی اهل محل است! او که به طمع تصاحب خانه ی همسایه، هوس سرپرستی دو خواهر به کله اش افتاده، هر شب و روز، مست “قدرت”، قال و مقال راه می اندازد، زن و بچه اش را کتک می زند، با ماشین دزدیده ی شده ی پلیس، از روی مردم رد می شود، با استخدام چند تا لات و لوت مثل خودش، محله را می آشوبد و گوشه و کنار، آتش بپا می کند و خلاصه کاری کرده که داماد دموکرات سر خانه ی همسایه، از دستش به کلانتری شکایت کرده و برای آن که شکایتش “مردم پسند” باشد، سند رو کرده که حاجی “زن ستیز” است، شکنجه گر است، قاتل است و… اما حاجی از روی دست “دموکرات”ها سرمشق گرفته و به کلانتر گفته که این یک مساله ی خانوادگی و “داخلی”ست و ربطی به کلانتری و همسایه ها ندارد. داماد دموکرات که سیم های حقوق بشرش قاطی شده، هر روز همسایه ها را به شهادت می طلبد تا زیر شکایت نامه را امضاء کنند و کلانتری را علیه حاجی تیر کنند. اما حاجی برای “ایز به گربه گم کردن” در کلانتری مدعی شده که این آقا با دختر نابالغ ازدواج کرده و دو خواهر را با حضورش در خانه، شکنجه می دهد و خواهران به دلیل وضع خراب روحی و مالی، جرات جیک زدن ندارند و من از این آقا و هرکس دیگر در جهان دموکرات ترم و از این قبیل حرف ها تا مگر توجه مردم محل را از مستی و پاچه پارگی خود غافل کند. حرف است دیگر، آدم می زند، کنتر هم که ندارد تا شماره بیاندازد.

“دموکرات”ها در خونخوارگی ارقه و کارکشته اند. بعد از چند قرن شکم دریدن، حالا دیگر یاد گرفته اند که سفره بچینند و قاب پلو بگذارند و به قربانی احترام بگذارند و بظاهر خود را “اهل معامله” نشان دهند. اگرچه مدعی اند که حریف را “آزاد” می گذارند تا هر حرکتی که میلش کشید، انجام دهد اما در باطن مهره ها را طوری چیده اند که “آزادی” به یکی دو حرکت محدود می شود و اگر بخواهی خارج از این محدوده حرکتی بکنی، کیش و مات! بعد از دریدن طعمه هم لب و دندان و دست و صورت را می شویند و لبخند به لب، با ادبیاتی متین و حرفه ای، چنان معصومانه در دید جهان ظاهر می شوند که انگاری خود امام سیزدهم. هنوز هم جمع بزرگی از خلق الله جهان به ادعای “حقوق بشر” دموکرات ها باور دارند و پشت سر این امام جمعه نماز می خوانند. حاجی اما نه لباس مرتبی دارد، نه زبان شیرینی و نه رفتار متینی. مثل لات و لوت ها بد و بیراه می گوید، پول پر و پخش می کند، معامله کردنش به سبک یقینعلی بقال است، ارث پدرش را از مردم طلبکار است، و در بازی شرته کاری می کند، مهره ها را تخمی جابجا می کند که بگوید از کیش و مات نمی ترسد. و همین که مات شد، توی چشم طرف زل می زند و با وقاحت مدعی می شود که بازی را برده است. در واقع حاجی “چیز خر” را دیده، اما “کدو” را ندیده است. دیده که با “دموکرات بازی” و “حقوق بشر” پوست حریف را غلفتی می کنند اما ندیده که “پوست کندن” هم راهکار خودش را دارد. این است که هر بار عربده ی دفاع از “حقوق بشر” می کشد و از “مردمسالاری دینی” حرف می زند، از دندان ها و سر پنجه هایش خون می چکد و دم خروس از جیب و بغل و پس و پیشش پیداست. تازه خودش را از دموکرات ها “دموکرات تر” و از پاپ هم کاتولیک تر می داند.

مشکل اما اینجاست که آن دو خواهری که تحت تکفل داماد دموکرات سر خانه اند، اگرچه شهامت ندارند داماد را از خانه اجدادی بیرون کنند، در باطن اما دل به حاجی عربده کش سپرده اند. نه به این خاطر که از ریخت و قیافه و قد و قباره ی این لات زورگو خوششان می آید، بلکه برای آن که آنچه آنها باید بگویند، حاجی با کلی زوائد و ضمایم، هر روز سر گذر برای همسایه ها تعریف می کند. با مزه تر این که اهل و عیال حاجی هم اگرچه به باطن مار خوش خط و خال “دموکرات” پی برده اند اما چون او درد و شکنجه ی روز و شبشان را تا کلانتری و گوش در و همسایه رسانده، در باطن دل با داماد “دموکرات” دارند! امان از بی پناهی! گاه اتفاق می افتد که آدم “از روی لاعلاجی، به گربه می گوید خانم باجی”!

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!