آیا میشود بر روی خرابه های فساد وظلم کاخی دادګستر بر پا نماییم؟

آیا میشود بر روی خرابه های فساد وظلم کاخی دادګستر بر پا نماییم؟  همه ما میدانیم که مشګل ما مشګل خود خواهی تمامیت طلبی و فساد  دزدی و غارتګری است  اکثر قهرمانان ملی کشورهای خاورمیانه بعد خودشان تبدیل به هیولاهایی خون آشام شدند  مثلا همین سرهنګ قذافی که مثلا انقلابی بود و ظاهرا با قدرتهای استعمار ګر و استحمارګر میجنکید تا مثلا ملت خود را آزاد کند  و خودش را رهبر مهمی میدانست که بعداز چهل سال رهبری و قدرت تام و اینکه میلیاردها دلار ثروت دارد حالا تبدیل به اژدهای خون آشامی شده است که به هیچ وجه حاضر نیست که مسند قدرت را ترک کند؟  اګر به تاریخ نګاه کنید نظیر ایشان کم نیستند کسانی بودند که آه در بساط نداشتند و در فقر فاقه بسر میبردند بعد از اینکه دری به تخته خورد و صاحب اسم رسم و کارباری شدند ناګهان مرد یا زن خوب ګذشته تبدیل به یک حیوان درنده خون آشام شده بود که به هیچ کس رحم نمیکرد  نمونه های آن زیاد است و احتیاجی نیست که دوباره نام آنان ذکر شود صدام و سرتنګ قذافی دو نمونه کاملا تازه و زنده یا مرده جدید این نوع انسانها هستند  آنانی که مثلا کاخهای ستم و ظلم را از بیخ بن کندند و دوباره خودشان نظیر همان کاخها را ساختند  و باز روز از نو روزی ازنو  دوباره این مردم بودند که اینبار بایست در زیر کفشها چکمه ها و یا نعلینهای دیکتاتورها خون آشام جدید له شوند کسانی که همه چیز را فراموش کرده و خودشان تبدیل به افعی های خطرناکی شده بودند   همه میدانیم که به بهاییان ظلمهای فراوانی شده است و آنان را بیګناه کشته و آواره کرده اند و حتی به مردګان آنان هم رحم نکردند و قبرهایشان را ویران نمودند .

سی هزار بابی بی جهت کشته و یا شهید شدند در حالیکه حرفی تازه میزدند  همین طور هم اکنون هم بهاییان بی ګناهی در زندانها هستند و بی جهت آزار می بینند  اکثر آنان در فشارند و ازکار اخراج شده اند و یا مورد بی مهری دوستان مسلمان خود قرار ګرفته اند  ده عروس بهایی تنها به جرم اینکه مسلم درس اخلاق بچه های بهایی بودند در شیراز اعدام شدند  ما عوض اینکه با هم متحد باشیم به کشتار هم قیام کرده ایم  در کتابها شاید خوانده باشید که بهاییان و بابیان مظلومی شمع آجین شدند ویا با مهلک ترین وضعی کشته شدند ولی آن حقیقتی که آنان میدانستند و یا باورهایشان آنقدر قوی بود که مرګ را به زندګی ترجیح دادند  من هم مثل بسیار از سایر ایرانیان در یک خانواده دو دینه به دنیا آمدم و لاجرم از هر دوسو مثل بسیاری دیګر از کسانی نظیر من مورد بی مهری و ناراحتی قرار ګرفته ام البته وضع من با مقایسه با کسانی دیګر که با آنان مراوده داشته ام بسیار بهتر بوده است  ولی بطور کلی چرا بایست ظلم باشد و انسان ظالم بشود    متاسفانه در اجتماعی که اعتقاد ودوستی و اطمینان دارد ریشه کن میشود و کسانی تنها فکر درآمد بیشتر و غارت دیګران و دزدی فساد رشوه خواری  ګران فروشی  ارایه کارهای بد و نداشتن انصاف  هستند  نام بسیاری دیګر از افراد را هم بد میسازند  البته درست میګویند که مواظب مالت باش و همسایه ات را دزد مکن؟  برای شما یک مثال میآورم   ناصر به عنوان بهایی با وجود بهایی نبودن اخراج شد  در اولین قدم دوست مسلمان او که با او مثلا جون جونی بود جلو آمد و به عنوان اینکه میخواهند با هم کار کنند واو در اندر کار راه انداختن یک کارخانه وغیره است  سرمایه ناصر را که به او اعتماد داشت غارت کرد بعد هم ګفت برو از طریق قانونی اقدام کن  و برای اینکه اورا آواره کند به او تهمت های بسیاری زد و چون آشنا داشت و مال دزدی و دست به ریز مسلم است که ګفته های او برای قاضی و مامور ګرسته بیشتر ارزش داشت تا صدای مظلوم و غارت شده ناصر .

  ناصر این بار به فامیل بهایی خود که به او خیلی نزدیک شده بودند و مثلا غصه اش رامیخورند نزدیک شد   و آنان با ګرمی و مهربانی اورا که اکنون غارت شده بود پذیرفتند  ولی متاسفانه آنان هم همانکاری را با ناصر کردند که دوست مسلمان با او کرده بود  دوست مسلمان بعد از غارت ناصر به او تهمت جاسوسی صیهونیسم  و کلاهبردار و بهایی مبلغ میزد و حالا فامیل بهایی هم به او تهمت مسلمان ناراحت  و ضد یهود و نازی میزد؟ بدین وسیله هر دو مریدان مذهب اورا غارت و رهایش کردند  و خانواده اش را پریشان کردند و با بد ګویی و لجن مال کردنش سعی در منزوی کردن وی نمودند   و هر دو طرف نهایت بی انصافی و ظلم را در حق وی کردند  و با تعصب و بی انصافی وی را از زندګی بیزار نمودند  بطوریکه ناصر میګفت درزندګی آدم بکی میتواند علاقه داشته باشد و اعتماد کند که همه توزرد از آب در آمدند؟ و اینان با تکیه به بی عدالتی جامعه و بی مصرفی و بیهودګی دادګاه ها و دادګستری  بمن چه و ګران سرمایه ناصر را تا دینار آخر غارت کردند   درست مثل حضرت مسیح که برای خاطر دین به چهار میخ کوبیده شد و دیګران از قبل او در کاخهای تلا و عاج زندګی میکنند و یا همین شیوخ عرب خودمان که در رفاه شهوت رانی بی حد حصر هستند و میلیاردها دلار در کافرستانها ذخیره روز مبادا وبرای آخرت ذخیره فرموده اند و بچه فلسطینی آب ندارد که خودش را بشوید   خوب هردو مثلا مسلمان وبرادر دینی هم هستند یکی اګر نانی بدزدد دستش قطع میشود و دیګری میلیاردها دلار دزدی میکند و احترام هم دارد و تا کمر جلویش خم میشوند و پری رویان برای هم آغوشی با اوصف بسته اند  یکی از دین استفاده و سو استفاده میکند و دیګری غارت می شود و یا کشته میګردد وهیچ عدالتی هم درکار نیست  که نیست  و دیګران میګویند که تقصیر خودت است که چرا اعتماد کردی و چرا خواستی کمک کنی  میخواستی  بګویی بمن چه  که ای دوست در روضه قلب جز ګل عشق مکاربه امید روزی که پلیدیها دزدیها و بی انصافی ها و تعصب ها و ظلم ها برای همیشه ریشه کن شود  و دیګر کسی برای خاطر باورهایش  ملیت تش و نژادش و مذهب اش مورد غارت بی مهری و بی انصافی قرار نګیرد.  متاسفانه امروزه در ایران بهاییان مورد بی مهری و کشتار وغارت قرار ګرفته اند  و با ظلم درګیرند  با اینکه آموزه های دینی آنان میګوید که  ای دوست  سراپرده خیمه یګانګی در عالم برافراشته شد  به چشم بیګانګی در هم ننګرید  که همه بار یک دارید و برګهای یک شاخسار و شاخه های یک درخت و ګلبرګهای یک ګلبن  ترک تعصب و تقلید کنید و به دنبال علم و دانش بروند  اګر دین مایه اختلاف و عذاب است که بی دینی بهتر است  ایکاش که لااقل همه بهاییان بحرمت خونهای بیګناه ریخته شده و بدنهای سوراخ سوراخ شده و با شمع های ګداخته پرشده  خانواده های پریشان شده  به این آموزه ها عمل میفرمودند  و دست از غارت و سو استفاده دیګران بر میداشتند و کسانیکه  که یک بار به عنوان بهایی اخراج شدند و حاضر نبودند که بر ضد بهاییان مطلبی بګویند آنانرا آزار نمی دادند و غارت نمی فرمودند    آیا این مصفانه است که یک نفر یکبار به عنوان بهایی مورد آزار اخراج قرار بګیرد و یکبار هم به عنوان مسلمان مورد بی مهری و غارت واقع شود؟  کجای اینکار انصاف است و عدالت؟

  مشګل این است که بایست خانه ظلم ویران شود  کسی که از دست بی مهری مردم کشورش ګریزان شده است حالا بایست به دست دیګران به جرم اینکه از آن کشور است دوباره مورد ظلم قرار بګیرد؟  آیا این مصفانه است که یک نفر یک بار بنام بهایی مورد آزار واقع شود و یکبار هم به عنوان مثلا نیمه مسلمان و یا مسلمان و یا  ؟  باید کاخ ظلم ویران ګردد  البته در تمامی دینها ملت ها و نژاد  ها متاسفانه آدم خوب وبد هر دو هستند ولی بهاییانی که این همه زجر کشیدند و اینهمه ناراحتی را بجان خریدند دیګران نبایست از اینهمه فداکاری و خوبی و ظلم انجام شده استفاده کنند و خودشان هم بنوعی غارتګر ظالم و فاسد بشوند   که دوش دیدم که شیخ با چراغ  میګشت به دور شهر که از دیو دد ملولم  انسانم آرزوست  ایکاش که هیچکس قربانی  نشود  و محبوبه ها ار قفسهایشان آزاد شوند.؟  کشتن یک بابی توسط مسلمانان ایرانی در دوره قاجاریه  عکس از آن دروه است  نهایت بی مهری و ظلم بعلت بیسوادی و تعصب و خرافات  ؟  

جعبه کفش

 زن وشوهری بیش از ۶۰ سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنهاهمه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند.در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند وهیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز: یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند ودر مورد آن هم چیزی نپرسد
 در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد وپزشکان از او قطع امید کردند. در حال که با یکدیگر امور باقی را رفع ورجوع می کردند پیر مرد جعبه کفش را آوردونزد همسرش برد 
پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید. پس از او خواست تا در جعبه را باز کند. وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی ومقداری پول به مبلغ ۹۵ هزار دلار پیدا کرد پیرمرد دراین باره از همسرش سوال نمود.
 پیرزن گفت :هنگامی که ما قول وقرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به من گفت که هروقت از دست توعصبانی شدم ساکت بمانم ویک عروسک ببافم. پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت وسعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود از این بابت در دلش شادمان شد پس رو
 به همسرش کرد وگفت این همه پول چطور؟پس اینها ازکجا آمده؟
 پیرزن در پاسخ گفت : آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست آورده ام 

 

قدر کمک دیگران را بدانید این پیام نه تنها برای بچه هایمان بلکه برای همه ما که در این جامعه امروزی زندگی می کنیم موثر می باشد. یک  شخص  جوان با تحصیلات عالی برای شغل مدیریتی در یک شرکت بزرگ درخواست داد. رئیس شرکت آخرین مصاحبه را انجام داد. رئیس شرکت از شرح  سوابق متوجه شد که پیشرفت های تحصیلی جوان از دبیرستان تا پژوهشهای   پس از لیسانس تماماً بسیار خوب بوده است، و هرگز سالی نبوده که نمره نگرفته باشد. رئیس پرسید: ((آیا هیچ گونه بورس آموزشی در مدرسه کسب کردید؟)) جوان پاسخ داد: ((هیچ.)) رئیس پرسید: ((آیا پدرتان بود که شهریه های مدرسه شما را پرداخت کرد؟)) جوان پاسخ داد: ((پدرم فوت کرد زمانی که یک سال داشتم، مادرم بود که شهریه های مدرسه ام را پرداخت می کرد.)) رئیس پرسید: ((مادرتان کجا کار می کرد؟)) جوان پاسخ داد: ((مادرم بعنوان کارگر رختشوی خانه کار می کرد.)) رئیس از جوان درخواست کرد تا دستهایش را نشان دهد. جوان دو تا دست خود را که نرم و سالم بود نشان داد. رئیس پرسید: ((آیا قبلاً هیچ وقت در شستن رخت ها به مادرتان کمک کرده اید؟)) جوان پاسخ داد: ((هرگز، مادرم همیشه از من خواسته که درس بخوانم و کتابهای بیشتری مطالعه کنم. بعلاوه، مادرم می تواند سریع تر از من رخت بشوید.)) رئیس گفت: ((درخواستی دارم. وقتی امروز برگشتید، بروید و دستهای مادرتان را تمیز کنید، و سپس فردا صبح پیش من بیایید.)) جوان احساس کرد که شانس او برای بدست آوردن شغل مدیریتی زیاد است. وقتی که برگشت، با خوشحالی از مادرش درخواست کرد تا اجازه دهد دستهای او را تمیز کند. مادرش احساس عجیبی می کرد، شادی اما همراه با احساس خوب و بد، او دستهایش را به مرد جوان نشان داد. جوان دستهای مادرش را به آرامی تمیز کرد. همانطور که آن کار را انجام می داد اشکهایش سرازیر شد. اولین بار بود که او متوجه شد که دستهای مادرش خیلی چروکیده شده، و اینکه کبودی های بسیار زیادی در پوست دستهایش است. بعضی کبودی ها خیلی دردناک بود که مادرش می لرزید وقتی که دستهایش با آب تمیز می شد. این اولین بار بود که جوان فهمید که این دو تا دست هاست که هر روز رخت ها را می شوید تا او بتواند شهریه مدرسه را پرداخت کند. کبودی های دستهای مادرش قیمتی بود که مادر مجبور بود برای پایان تحصیلاتش، تعالی دانشگاهی و آینده اش پرداخت کند. بعد از اتمام تمیز کردن دستهای مادرش، جوان همه رخت های باقیمانده را برای مادرش یواشکی شست. آن شب، مادر و پسر مدت زمان طولانی گفتگو کردند. صبح روز بعد، جوان به دفتر رئیس شرکت رفت. رئیس پرسید: ((آیا می توانید به من بگویید دیروز در خانه تان چه کاری انجام داده اید و چه چیزی یاد گرفتید؟)) جوان پاسخ داد: ((دستهای مادرم را تمیز کردم، و شستشوی همه باقیمانده رخت ها را نیز تمام کردم.)) رئیس پرسید: ((لطفاً احساس تان را به من بگویید.)) جوان گفت: 1- اکنون می دانم که قدردانی چیست. بدون مادرم، من موفق امروز وجود نداشت. 2-از طریق با هم کار کردن و کمک به مادرم، فقط اینک می فهمم که چقدر سخت و دشوار است برای اینکه یک چیزی انجام شود. 3-به نتیجه رسیده ام که اهمیت و ارزش روابط خانوادگی را درک کنم.

رئیس شرکت گفت: ((این چیزیست که دنبالش می گشتم که مدیرم شود.))

می خواهم کسی را به کار بگیرم که بتواند قدر کمک دیگران را بداند، کسی که زحمات دیگران را برای انجام کارها بفهمد، و کسی که پول را بعنوان تنها هدفش در زندگی قرار ندهد. شما استخدام شدید. بعدها، این شخص جوان خیلی سخت کار می کرد، و احترام زیردستانش را بدست آورد. هر کارمندی با کوشش و بصورت گروهی کار می کرد. عملکرد شرکت به طور فوق العاده ای بهبود یافت.   یک بچه، که حمایت شده و هر آنچه که خواسته است از روی عادت به او داده اند، ((ذهنیت مقرری)) را پرورش داده و همیشه خودش را مقدم می داند. او از زحمات والدین خود بی خبر است. وقتی که کار را شروع می کند، می پندارد که هر کسی باید حرف او را گوش دهد، زمانی که  مدیر می شود، هر گز زحمات کارمندانش را نمی فهمد و همیشه دیگران را سرزنش می کند. برای این جور شخصی، که ممکن است از نظر آموزشی خوب باشد، ممکن است یک مدتی موفق باشد، اما عاقبت احساس کامیابی نمی کند. او غر خواهد زد و آکنده از تنفر می شود و برای بیشتر بدست آوردن می جنگند. اگر این جور والدین حامی هستیم، آیا ما داریم واقعاً عشق را نشان می دهیم یا در عوض داریم بچه هایمان را خراب می کنیم؟   شما می توانید بگذارید بچه هایتان در خانه بزرگ زندگی کنند، غذای خوب بخورند، پیانو  بیاموزند، تلویزیون صفحه بزرگ تماشا کنند. اما هنگامی که دارید چمن ها را می زنید، لطفاً اجازه دهید آن را تجربه کنند. بعد از غذا، بگذارید بشقاب و کاسه های خود را همراه با خواهر و برادر هایشان بشویند. برای این نیست که شما پول ندارید که مستخدم بگیرید، می خواهید که آنها درک کنند، مهم نیست که والدین شان چقدر ثروتمند هستند، یک روزی موی سرشان به همان اندازه مادر شخص جوان سفید خواهد شد. مهم ترین چیز اینست که بچه های شما یاد بگیرند که چطور از زحمات و تجربه سختی قدردانی کنند و یاد بگیرند که چطور برای انجام کارها با دیگران کار کنند.   لطفاً این داستان را به هر چند نفر که امکان دارد ارسال کنید…  این ممکن است یک کسی را برای بهتر شدن تغییر دهد.     قبض‌های گاز در داخل ضریح مرقد «امام» خمینی!

برخی گزارش‌های تایید نشده از تهران حاکی است در جدید ترین شیوه اعتراضی، برخی از شهروندان تهرانی برگه‌های قبض گاز خود را به نشانه اعتراض به داخل ضریح آرامگاه آیت الله خمینی در بهشت زهرا تهران انداخته‌اند که می‌تواند در پاسخ به ادعای ۳۲ سال پیش او که می‌گفت آب و برق را مجانی می‌کند باشد.

علی رغم گذشت دو هفته از ماجرای افزایش قبض گاز مصرفی در ایران و صدور قبض‌های عجیب و غریب برای خانوارها به ویژه مجتمع‌های آپارتمانی که به گفته مردم ارقام میلیونی آن سربه فلک کشیده است و اعتراضات مختلف مردم و برخی مسئولین و نمایندگان مجلس به نظر می‌رسد، مسوولان «شرکت ملی گاز ایران» هنوز پاسخی به شکایات مردمی در استان‌های مختلف کشور نداده‌اند.

از سوی دیگر بسیاری از مشترکین گاز مصرفی نیز کماکان از پرداخت قبوض گاز خود امتناع می‌کنند و با تجمع در شرکت گاز منطقه خود به طرح شکایات می‌پردازند و در انتظار تصمیم مسئولان دولتی در این زمینه هستند.

اما برخی گزارش‌های شهروندی از تهران حاکی است در جدید ترین شیوه اعتراضی، برخی از شهروندان تهرانی برگه‌های قبض گاز خود را به نشانه اعتراض به داخل ضریح آرامگاه آیت الله خمینی در بهشت زهرا تهران انداخته‌اند.

شاید انگیزه ی این شیوه از اعتراض شهروندان به افزایش بی رویه هزینه گاز،برق،آب و تلفن کنایه ای است به وعده های بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در سالهای ابتدایی انقلاب سال

۵۷ مبنی بر مجانی کردن آب و برق و اتوبوس.

وعده‌هایی که همچون بسیاری دیگر با گذشت بیش از

۳۲ سال از عمر جمهوری اسلامی هرگز تحقق پیدا نکرد.

آیت الله خمینی در آن ایام در سخنانی با اشاره به خدماتی که در حکومت آینده ایران به مردم ارائه خواهد شد اعلام کرده بود: «آب و برق را مجانی می‌کنیم، اتوبوس را مجانی می‌کنیم، یکی از اموری که باید بشود، همین معناست که خواهد شد،این دارایی از غنائم اسلام است و مال ملت است و مستضعفین، و من امر کرده‌ام که به مستضعفین بدهند و خواهند داد و پس از این هم تخفیف های دیگر در امور خواهد حاصل شد، لکن یک قدری باید تأمل کنیم، به این نغمه های باطل گوش نکنیم…»

هنوز هیچ منبع رسمی‌ای این خبر را تایید نکرده است.

    

 

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!