همراه با “کبوتر” در آسمان سروده ها

 

 

از تو دل ار سفر کند با تپش جگر کند
بر سر پاست منتظر تا تو بگوییش بیا
دل چو کبوتری اگر می‌بپرد ز بام تو
هست خیال بام تو قبله جانش در هوا : مولوی

حرامش باد بدعهد بداندیش/شکم پرکردن از پهلوی درویش
شکم پر زهرمارش بود وکژدم/که راحت خواهداندر رنج مردم
روا دارد کسی با ناتوان زور؟/کبوتر دانه خواهد هرگز از مور؟
اگرعنقا ز بیبرگی بمیرد/شکار ازچنگ گنجشکان نگیرد: سعدی

سحرم دولت بیداربه بالین آمد/گفت برخیزکه آن خسرو شیرین آمد
مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای
که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد
مرغ دل باز هوادار کمان ابرویی ست
ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد
رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهار
گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد : حافظ

کمند دل درآن سرکش چه پیچم/رسن درگردن آتش چه پیچم
زمینم من به قدر او آسمان‌وار/ زمین را کی بود با آسمان کار
کبوتر با کبوتر باز با باز/ کند هم جنس با هم جنس پرواز
نشایدباد را درخاک بستن/نه باهم آب وآتش را نشستن: نظامی

اگر سرشک ، پی شستن غبار غم است
بجای هر مژه ام ، دیده ای ،هنوز کم است
شکسته بال تر از من ، میان مرغان نیست
دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است
منسوب به محتشم کاشانی

بر دیده ٔ خویش چون کبوتر/ جز نام تو جاودان نیابم: خاقانی

درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه
خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز
دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه
آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز
بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه
دور سر هلهله و هاله شاهین اجل
ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه: شهریار

تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های ترا دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو: فریدون مشیری

دل گمراه من چه خواهد کرد / با بهاری که میرسد از راه ؟
یا نیازی که رنگ می گیرد/درتن شاخه های خشک وسیاه؟
دل گمراه من چه خواهد کرد/با نسیمی که می ترواد از آن
بوی عشق کبوتر وحشی/ نفس عطرهای سرگردان؟
لب من از ترانه می سوزد/ سینه ام عاشقانه می سوزد
پوستم می شکافد از هیجان/ پیکرم از جوانه می سوزد
فروغ فرخزاد

من صدای نفس باغچه را می شنوم
و صدای پای قانونی خون را در رگ/ضربان سحر چاه کبوترها
تپش قلب شب آدینه / جریان گل میخاک در فکر
شیهه ی پاک حقیقت از دور . . .
زندگی رسم خوشایندی است/ پرشی دارد اندازه عشق
من نمی دانم که چرا می گویند :
اسب حیوان نجیبی است ‚ کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشم ها را بایدشست جوردیگر باید دید…  : سهراب سپهری

او ، راه وصال عاشقان را بست/فانوس خیال شاعران را کشت
رگهای صدای ساز را بگسست/پیشانی جام را به خون آغشت
گنجینه ی روزهای شیرین را/در خاک غم گذشته ، مدفون کرد
تالار بزرگ ِ خانه ، خالی شد/ از پیکره های مرده و زنده
دیگر نه کبوتری که از بامش/ پرواز کنی به سوی آینده
در ذهن من ازگذشته، یادی ماند/غمناک و گسسته و پراکنده
با خانه وخاطرات من، ای دوست/آن زلزله، کار صدشبیخون کرد
نادر نادرپور

عید آمد و ما خانه ی خود را نتکاندیم
گردی نستردیم و غباری ننشاندیم
دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز
از بیدلی او را ز در خانه براندیم
هر جا گذری غلغله شادی و شورست
ما آتش اندوه به آبی ننشاندیم
آفاق پر از پیک و پیام است ولی ما
پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم
احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم
و اصحاب جوان را نه یکی بوسه ستاندیم
من دانم و غمگین دلت ای خسته کبوتر
سالی سپری گشت و تو را ما نپراندیم
ماننده ی افسون زدگان ره به حقیقت
بستیم و جز افسانه ی بیهوده نخواندیم
از نه خم گردون بگذشتند حریفان
مسکین من و دل در خم این زاویه ماندیم
طوفان بتکاند مگر امید که صد بار
عید آمد و ما خانه خود را نتکاندیم : مهدی اخوان ثالث

بی مرغ آشیانه چه خالی ست/ خالی تر آشیانه ی مرغی
کز جفت ِ خود جداست/ آه ، ای کبوتران ِ سپید ِ شکسته بال
اینک به آشیانه ی دیرین خوش آمدید
اما دلم به غارت رفته ست/ با آن کبوتران که پریدند
با آن کبوتران که دریغا /هرگزبه خانه بازنگشتند: هوشنگ ابتهاج

بهارگفت, دلت را به دشت ها بسپار/تو ازسلاله ی تبعیدیان تاریخی
نه از کرانه ی امن/ کنار کوچه ی همسایه انتظار مکش
از آن صدای صنوبر دگر نشانی نیست
چه کس به کوچه ی متروک, آتش افروزد
چه کس به شاخه ی خشکیده , آشیان بندد؟
دلم برای کبوتر , بهانه می گیرد
تو تن سپرده به مه , همسرای تنها را
خمیده قامت و خامش, کجا رها کردی ؟
بگاه تشنگی, تنگ غروب تابستان/ میان آنهمه دیوانگی و دلتنگی
چه کس به برکه ی موعود با تو خواهد رفت
و سوگ تلخ ترا با سرود خواهد خواند؟
بهار گفت , دلت را به دشت ها بسپار
برای گریه ی شب , دامن افق, تنگ است
من از نظاره ی تصویر خود هراسانم : دکترعارف پژمان

روی عکسا گرد و خاکه/ بیشتر دلا هلاکه
عصر ما عصر فریبه/ عصر اسمای غریبه
عصر پژمردن گلدون/ چترای سیاه تو بارون
مرگ آواز قناری/ مرگ عکس یادگاری
تا دلت بخواد شکایت/ غصه ها تا بی نهایت
در و دیوارا سیاهه/ آدرسامون اشتباهه
روی آینه ها غباره/ شیشه ی پنجره ی تاره
بغضا بی صدا و کاله/ همه از فکر و خیاله
خستگی بی اعتمادی/ شک و تردید زیادی
امتحانات مکرر / لونه های بی کبوتر
مشقامون بدون امضا/ اسممون همیشه رسوا
همه غایب توی دفتر / مث بالای کبوتر
خونه ها بدون باغچه / بدون حافظ و طاقچه …  : مریم حیدرزاده

خون دل خوردی و فریا د رسا سر دادی
باورت سا خت مسیحا نفسی بر آمد
به افق خیره شدی تا که کبوتر بینی
زهی افسوس که کفتار بسی‌ بر آمد
آسمان را طلبیدی همه جا روشن و صاف
با د و طوفان بشد و خا ر و خسی‌ بر آمد
تا سخن یا قلم ات در راه آزاد به رفت
بر حذ ر ما ندی و فوج عسسی‌ بر آمد
نوعروس ملک کابین گشته درچنگال خصم
فره هشیا ر صدای جرسی بر آمد
دکتر منوچهر سعا دت نوری

برگرفته از مجموعه سروده های زنجیرها

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!