مدافع حقوق بشری و اخلاق روزنامه نگاری از نوع ایرانی؟

فعالان ملی و مدنی منسوب به ائتنیک های غیرفارس همواره نیروهای مرکزیت گرا را به تبعیض و تفکیک در خصوص مسائل دموکراسی و حقوق بشری متهم کرده و تداوم آن را مانعی بزرگ برای فرهنگ دموکراسی و حقوق بشری جامعه ایرانی می دانند.

در اینجا به چند یادداشت کوتاه پراکنده اینترنتی ولی هم نظر از طرف این فعالین نظر خواهیم انداخت:

واحید قاراباغلی؛ روزنامه نگار مدافع حقوق بشر:

حقوق بشر یاتمامیت ارضی؟” عنوان مقاله ای است که چند روز پیش در سایت روزآنلاین و به قلم آقای نجات بهرامی خواندم. این نوشته کوتاه را می توان مثال زنده ای از ادعای دروغین به اصطلاح جامعه بزرگ روشنفکران ایرانی از دموکراسی و حقوق بشر و از سویی گستردگی و همه گیر بودن نژاد پرستی در میان آنها دانست.

نوشته نفرت انگیزی که نه در محکومیت بلکه در دفاع از نقض حقوق بشر به تحریر درآمده بود انعکاسی است از واقعیت فاجعه بار جامعه به اصطلاح روشنفکر ایرانی! واقعیتی که نمایندگان و فعالان مدنی غیرفارس همواره از آن بعنوان نقطه مشترک جمهوری اسلامی و اپوزیسیون یاد می کنند. این نقطه مشترک نگاه و موضع یکسانی است که آنها به مسائل ائتنیکی و حقوق بشری غیرفارس ها در ایران دارند.

هر دو آنها واژه “تجزیه طلب” را بعنوان چماقی برای سرکوب حقوق اولیه انسانها و ائتنیکهای غیرفارس بکار می برند. آنها کماکان بر تداوم سیاست های نژاد پرستی موجود درجامعه ایرانی تاکید کرده و با سرکوب، بایکوت و سانسور سعی در عمر دادن به این سیستم تاریخ گذشته هستند.

سایت اینترنتی روز آنلاین که با حمایت های مالی سازمانهای خارجی و برای به اصطلاح اشاعه دموکراسی و حقوق بشر در ایران فعالیت می کند در مقاله ای که درج کرده همچون جمهوری اسلامی معترضین و شهروندان عرب اهواز را عوامل خارجی دانسته و این چنین می نویسد: ” این گروهها اما به جای همراه شدن با مردم به دامن دشمنان ایران پناه برده و تلاش برای جدا کردن قسمتی از ایران و تحویل آن به کشورهای همسایه را مبارزه نامیده اند. مسلم است که اگر کسی و یا گروهی خود را صراحتا ایرانی نمی داند، آزاد است که این کشور را ترک کند و به جایی برود که آن را وطن خود می داند. اما پذیرفته نیست که بگوید شهر محل سکونتم را هم با خودم به آن کشور تحویل می دهم.”

آیا با چنین برخوردها و نگاه هایی مدعیان دموکراسی و حقوق بشر می خواهند فرهنگ و اخلاق دموکراسی و جامعه ای پاسخگو را اشاعه دهند؟ آنچه که روشن است نویسنده راه غیردموکراتیک جمهوری اسلامی را توصیه کرده و به جای پاسخگویی به مردم معترض آنها را “عوامل خارجی” نامیده و با چشم پوشی به ستم و تبعیض های اعمال شده گزینه ای جز قبول تبعیض و ستم و یا ترک وطن را برای آنها قائل نشده است.

آقای بهرامی و امثال او که همواره مدعی دموکراسی و حقوق بشر هستند با این مقاله خود بی پروا به اصطلاح مدعیان حقوق بشر ایرانی را به سیاسی کاری و به زبانی ساده تبعیض و ارجحیت دربرخورد با موارد نقض حقوق بشر فرا می خوانند. در این خصوص نویسنده مقاله می نویسد:”. در راس این افراد باید از خانم شیرین عبادی نام برد که به شکلی عجولانه و بدون در نظر گرفتن جوانب این مسئله، با انتشار نامه خود باعث مطرح شدن این گروه در سطحی بسیار وسیعتر از موجودیت آنها شد.”

او(بهرامی) در آخر می نویسد:” بر فعالان حقوق بشر لازم است که نگرش انتزاعی و آرمانگرایانه و بدون مصداق خود را اصلاح کرده و اندکی سیاست ورزانه و عمیق به مسائل نگاه کنند.”

اگر ما در این دو سال گذشته شاهد عدم همراهی ائتنیک های غیرفارس و بخصوص آذربایجان با جنبش سبز بوده ایم دلیل اش این مواضع یکسان نژاد پرستانه ای بوده است که به اصطلاح دموکرات های ایرانی و جمهوری اسلامی در خصوص مسئله ملی با هم دارند.

علیرضا جوانبخت، روزنامه نگار و مدافع حقوق بشر:

آقای علیرضا جوانبخت، روزنامه نگار و مدافع حقوق بشرآذربایجانی نیز در استاتوس فیس بوک خود در این مورد می نویسد: “این چه جامعه ای است که برنده جایزه صلح نوبلش هم نژادپرستانه می اندیشد؟
http://www.guardian.co.uk/world/2011/apr/18/iranian-sunni-protesters-killed
آیا روشنفکر ایرانی هیچگاه تحریف، غیرفارس ستیزی و این ناسیونالیسم کور و چندش آوررا از خود دور نخواهد کرد؟

اگرچه باورش سخت بود، ولی خوشحال شدیم وقتی شنیدیم خانم شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل بالاخره جانب انصاف را رعایت کرده و برای دفاع از حقوق ساکنین عرب اقلیم اهواز قدمی برداشته است.

اما شادی ما بسیار کوتاه بود؛ با توجه به گزارشی که گاردین از نامه خانم عبادی منتشر کرده، او حوادث الاحواز را، که ریشه در مشکلات اتنیکی مردم عرب آن سرزمین دارد، به تبعیضات مذهبی از سوی جمهوری اسلامی بر علیه مسلمانان سنی ربط داده است!

خانم عبادی و همفکرانش در گذشته هم همواره سعی داشته اند منکر تبعیضات اتنیکی درجامعه ایرانی شوند. بی دلیل نیست که بیانیه سال قبل نهاد ضد نژادپرستی سازمان مللمتحد برعلیه جمهوری اسلامی بیش از آن حکومت روشنفکران اپوزسیون ایرانی را عصبانی کرده بود.

طبق آنچه که گاردین می نویسد، شیرین عبادی دلیل اعتراضات عرب ها را رفتار بد جمهوری اسلامی بر علیه مسلمانان سنی ارزیابی کرده و در تیتر گزارش گاردین هم به کشته شدن معترضین سنی توسط نیروهای امنیتی اشاره شده است.

این در حالیست که عرب های ساکن ایران عمدتاً شیعه مذهب هستند و دلیل اصلی این تظاهرات اعتراض به تغییر بافت جمعیتی استان خوزستان بر علیه ساکنان عرب آن بوده است.

شیرین عبادی در این نامه از عرب های ایران با عنوان “سنی های عرب زبان”،”سنی هایی که عربی صحبت می کنند” و یا “ایرانیان عرب زیان”یاد کرده است. البته “ترک زبان” و “عرب زبان” خواندن ترک ها وعرب های ساکن ایران توسط روشنفکران ایرانی تاریخی دیرینه دارد. این بر پایه تئوری نژادپرستانه ای است که معتقد است ایران اتنیکهای ترک و عرب ندارد بلکه آنها ایرانیهایی هستند که زبانشان تغییر کرده است.

عده زیادی از دوستان من نژادپرستی را جزئی لاینفک از سیستم فکری روشنفکر ایرانی میدانند و توقعات امثال من از این روشنفکران را “امید واهی” می نامند. متأسفانه تا به حال حق با این دوستان بوده و این بار هم امثال بنده با صفاتی مانند”صاف و ساده” و “خوش باور” نواخته شدیم.

از ته دل امیدوارم که تا أبد حق با آنان نباشد.”

دکتر اسد تقی زاده، فعال مدنی:

دکتر اسد تقی زاده از فعالان مدنی آذربایجانی خارج کشورهم در مورد این نوع نگرش متناقض فعالان به اصطلاح حقوق بشر ایرانی می نویسد:

“براساس ده‌ها اعلامیهٔ از سازمان عفو بین الملل از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰ هزاران فعال مدنی آذربایجانی توسط رژیم ایران بازداشت، شکنجه و چندین ده مجروح و کشته شدند. اما هیچ کدام از سازمان‌ها یا شخصیت های مدافع حقوق بشر ایرانی/فارسی به این نقض آشکار حقوق بشر اعتراض نکرده که هیچ بلکه با بایکوت خبری بر این جنایت رژیم صحه گذاشتند. برای مثال کانون مدافعان حقوق بشر ایران به رهبری خانم شیرین عبادی درگزارش های سالانهٔ ده ها صفحه ای از نقض حقوق بشر در ایران تا سال ۲۰۱۰ هیچ اشاره‌ا‌ی به کشتار، دستگیری و شکنجه فعالین مدنی آذربایجانی و عرب در این سال‌ها نکرده است. شاید بی‌ دلیل نیست که گزارشات کامل سالانهٔ این کانون تا ساله ۲۰۰۹ را از وب سایت‌ها حذف کرده اند. سانسور و بایکوت خبری حرکت مدنی غیر فارس ها توسط رسانه‌های دولتی و مخالف دولت که دیگر برای همگان واضح است و احتیاج به توضیح نیست. این بی‌ احترامی و نقض آشکار اصول و اخلاق خبرنگاری و تبعیض آشکار بین انسان ها زیر نام مقدس مدافع حقوق بشر ایران را چگونه می‌توان توجیه کرد؟ احتمالا مدافع حقوق بشر ایران غیرفارس ها را یا بشر حساب نمی کند و یا شهروند ایران حساب نمی کند تا از حقوق انسانی‌ و قانونی آنان دفاع کند. اگر مدافعان حقوق بشر ایرانی/فارسی چنین عملکردی داشته باشند از پان ایرانیست و فاشیست هایش چه‌ها خواهیم دید؟ حال باید بپرسیم که تجزیه طلب کیست؟ “

آقای تقی زاده نگرانی خود را از وضعیت موجود را چنین شرح می دهد: ” این نوشته از روی احساس مسئولیتی نوشته می شود تا کسانی‌ را که اصول و اخلاق مدافع حقوق بشری و روزنامه نگاری را زیر پا گذاشته و بدین وسیله وجهه و آرمانهای این حرفه ها راخراب میکنند را به نقد بکشد. این‌ها حرفه‌های معمولی‌ نیستند و به نوعی حرمت دارند. همان طور که یک پزشک اگر اخلاق و اصول اخلاقی حرفه پزشکی را که برایش سوگند خورده را رعایت نکند باید افشا و حتا مجازات شود.

او در ادامه می آورد:

بحث در این است که اشخاص و تشکیلات اگر از القاب مدافع حقوق بشر و دموکراسی استفاده می‌‌کنند نمی‌‌توانند ارزش‌های دموکراسی و حقوق بشر را نقض کنند و با اعمالی از قبیل تبعیض نژادی، طبقه بندی انسان‌ها و سانسور اخبار مشغول بشوند. فعال حقوق بشر در وحلهٔ اول باید به یاری آنان جهد کند که صدا یشان به گوش جهان نمیرسد. مخصوصا ملتی‌ که بدون حمایت بین‌المللی در مبارزهٔ مسالمت‌آمیز خود برای حقوق اولیه و حتی برای دفاع از محیط زیست سرکوب میشود اما کسانی‌ و تشکیلاتی هستند که بیشرمانه لقب مدافع حقوق بشر و دموکراسی را یدک می‌‌کشند اما این ملت و خواسته‌های آن را بایکوت میکنند و دست رژیم اسلامی را باز گذاشته و در موضع ای مشابه فرار می گیرند”.

دکترسیمین صبری، فعال مدنی و حقوق بشری:

خانم دکتر سیمین صبری از فعالان مدنی و حقوق بشری دیگر آذربایجانی مقیم نروژ نیز وضعیت تبعیض آمیز موجود در جامعه به اصطلاح روشنفکری ایرانی در برخورد با مسائل ائتنیکی را چنین شرح می دهد:

“هنگامیکه در سالهای ۷۰-۸۰ زندانی سیاسی از ایرلند به نام “بابی سندز” در زندان”مارگارت تاچر” بعد از ۶۱ روز اعتصاب غذا جان سپرد، ادعای وکالت و رهبری مردم ایرلند را نداشت، خواست او این نبود که به کرسی “وست مینیستر”نشانده شود و ادعا نکرده بود که از طرف مردم طی انتخاباتی به نمایندگی برگزیده شده است، اما در مراسم به خاک سپاری او تمام ایرلند شرکت کرده و به “بانوی آهنین” که خودش به خودش این لقاب را داده بود لعن و نفرت فرستادند. بابی فقط میگفت زندانیان ارتش آزادیبخش ایرلند را نه‌ تبهکاران عادی ، بلکه زندانیان سیاسی حساب کنید که تا آخرین ثانیه مرگ او این “خواست” از طرف دولتمردان پارلامنت انگلیس ردّ شد. این یک خواست ملی‌ بود که تمام سازمانهای حقوق بشر آنزمان را به کار انداخته بود که با انواع اقدامات لازمه از مرگ این انسان جلو گیریی کنند. اما مرگ او منجر به ناکامی برای بابی، اما کامروائی در افشاگری چهرهٔ استعمار و حقّانییت ایرلند شد”.

خانم صبری با نتیجه گیری از مثال خود چنین ادامه می دهد:

در مقایسه بامثل بابی سندز که از سالهای ده ۸۰ یاد آوری شد، برخورد سازمانهای مدافع حقوق بشردر ایران (روشنفکران فارس زبان و اعضای آن) با این قبیل زندانیان سیاسی(ملی –مدنی) بسیار شرم آورانه بوده است.

امر دفاع آنها از قربانی و زندانی سیاسی منوط بر آن بوده و است که اندیشه او در این یا آن موضوع و علت دستگیریش با مواضع آنها مغایرت نداشته باشد؟ اگر این است شرط آنها برای حمایت از کسی‌ که به جرم اندیشه متفاوت به زندان افتاده، چرا یک باره زندانی به جای تغییر عقیده دادن و پیرو آنان شدن، همان بهتر که پیرو رژیم نشود که اصلا دستگیر نشود ؟؟ این وقاهت حتی بعضا چنان پیش رفته است که این مدافعان حقوق بشر را مستقیم در کنار جمهوری اسلامی ایران قرار داده است و میدهد.

حقیقت دردناک ستم شهروندی در ایران، یکی‌ از ستمهایی است که بر کل ملت ایران اعمال شده و میشود.از این جهت تمام مردم و ساکنان ایران در یک مجموعه قرار گرفته اند، اما در ایران در کنار ستم شهروندی که به همه ملتها و همچنین ملت فارس اعمال میشود، ما زیر مجموع‌هایی‌چون ستم دینی، جنسی‌، طبقاتی و ملی‌ داریم که به ترتیب به : سنی ها ، بهائیان(دینی)، زنان و همو سکسولها (جنسی‌)، طبقه کارگر و دهقان(طبقاتی) و ملتهای گوناگون ساکن ایران(ملی‌) را مورد هدف قرار میدهد.

اینجا دقت شما را به اطلاعیه یکی از سازمان های حقوق بشری ایرانی خارج کشور یعنی “جامعه دفاع از حقوق بشر و دمکراسی در ایران‌-سوئد” جلب کرده و به آن می خواهم بپردازم:

“حضور اعضای جامعه دفاع از حقوق بشر در مراسم اول ماه می در یرن توریت یوته بوری، درهمبستگی و حمایت از کارگران و زحمتکشان و جنبش آزادیخواهانه ملت ایران!

سیاست های ضد مردمی حکومت جمهوری اسلامی هر روز شرایط زندگی را بر مردم ایران تنگ تر می کند، و کارگران و زحمتکشان ایران بعنوان پرجمعیت ترین قشر قربانیان آن، نه تنها زیر فشار فقر و بیکاری روزافزون کمرهاشان شکسته می شود، بلکه با بلند کردن هر گونه صدای اعتراضی در مقابل پایمال شدن ابتدایی ترین حقوق صنفی خود؛ با اخراج، زندان و شکنجه روبرو می شوند.

بسیاری از این کارگران را زنان و مادرانی تشکیل می دهند که نه تنها کارهای بی مزد و مواجب خانه را انجام می دهند که نان آور خانواده هم هستند و برای زنده نگه داشتن و پرورش فرزندان و خانواده خود، حتی با مزد کمتری نسبت به کارگران مرد، کار می کنند تا چرخ زندگی را بچرخانند. بی آن که از خدمات رفاهی مثل مرخصی دوران زایمان، یا مزایای درمانی قابل ملاحظه ای برخوردار باشند.

متأسفانه بسیاری از کارگران زحمتکش ما حتی به خاطر طلب حقوق اولیه خود، مانند درخواست دستمزدها و حقوق معوقه، اصلاح شرایط نابهنجار محیط کار، یا تأمین بیمه های درمانی و اجتماعی، در گوشه زندانهای جمهوری اسلامی، از آوردن همان لقمه نان ناچیز هم برای خانواده شان محرومند؛ چرا که به زعم حکومت جمهوری اسلامی طلب حقوق اولیه انسانی نیز جرم محسوب میشود! مگر نه آنکه زبان منصور اسالو برای ابراز این خواستها بریده شد و اینک او و بسیاری دیگر فعالین کارگری تاوان مطالبات خود را در زندان های رژیم پس می دهند؟

ما ضمن حمایت از مطالبات حقوق صنفی و آزادیهای سیاسی اجتماعی برای کارگران با جنبش آزادیخواهانه و دموکراتیک مردم برای ساختن جهانی هستند انسانی تر همگام هستیم. جهانی که در آن در سرزمینی غنی، در اثر سیاست های خودکامانه حاکمان ، کودکانمان سر گرسنه بربالین نگذارند و در پی معاشی ناچیز از تحصیل محروم نشوند. جهانی که در آن پدران و مادران از آوردن لقمه نانی برسفره شرمنده نباشند ، دخترانمان به فحشا فروخته نشوند ، و جوانان بیکارمان در دام اعتیاد سرهاشان بردار نرود.

یازده اردیبهشت، اول ماه مه، روز جهانی کارگر را گرامی میداریم و آزادی فوری و بدون قید و شرط تمامی فعالین کارگری و دیگر زندانیان سیاسی –عقیدتی را خواستاریم.

لطفاً برای مطالعه فراخوان سراسری ایرانیان به مناسبت روز جهانی کارگر، که به امضای دهها گروه شرکت کننده از بسیاری شهر های جهان رسیده است به لینک زیر مراجعه نمایید

http://www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=14948

به شکلی‌ که میبنید در اینجا بسیار درست “منصور اسانلو” نه تنها چون هم وطنی که مورد بی‌عدالتی و ستم شهروندی قرار گرفته، همچنین ایشان به عنوان یک نماینده از طبقه محروم کارگر ایران مطرح شده به این دلیل که دقت جهانیان در کنار ستم شهروندی، به وضعیت این طبقه در ایران نیز کشیده شود(شاید من اشتباه می‌کنم؟ ) و الا ایشان وکیل طبقه کرگار انتخاب نشده و این طبقه نیازی به آن ندارد.!

اگر بنده فردا بخواهم از یک خانم بهائی که ضمنا ترک زبان و فعال ملی‌ و همچنین عضو طبقه کارگر نیز هست و به علت یکی‌ از این “جرمها ” (یا بعضی‌ یا همه آنها) در ایران بازداشت شده دفاع کنم، خواهم نوشت : زن بهائی و فعال حقوق مدنی ترکان که به طبقه محروم کارگر ایران تعلق دارد را آزاد کنید.

چرا آنجا که حقیقت مربوط به ستم جنسی‌ و طبقاتی و شهروندی و مذهبی است این موارد برجسته شده و به درستی‌ عنوان شده و محکوم میشود و حساسیت این مدعیان دموکراسی و مدافعین حقوق بشر متعلق به جامعه روشن فکران فارس و مرکزگر را بر نمی انگیزاد، اما به محض اینکه مساله ستم ملی‌ به میان میاید، اینچنین عکس العملهای ضدّ بشری (فراموش کنید بشر دوستی‌ را !) و یا در بهترین حالت سکوت علامت رضا به دنبال میاورد؟

چطور اینجا وقتی سخن از مبارزه طبقاتی طبقه کارگر زحمتکش میشود، بدرستی دفاع از این مبارزه در ایران به موازات مبارزه برای دموکراسی که مشمول تمام شهروندان ایران است، مطرح می شود و خللی در اهداف این نوع جمعیت وارد نمیکند، اما طراح مساله ملی‌ به همین شکل، اینطور نامبردگان را به عصیان میدارد؟ موضوع چیست؟ این بر آشفتگی‌ از کجا سر چشمه میگیرد؟ فکرش را کرده‌اید؟

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!