ضیافت در رواق ِ بی چراغی

شب در بی‌ قراری ِ من بیدار

و انبانه‌ی جانم تلمبار ِ اضطراب

و زیر لایه ی ظلمت

شهر ِ از نفس اوفتاده به خواب؛

و من این جا

در سیاهی ِ سکوت و تجرّد

ضیافت می‌‌کنم

چونان که شبکور

بر لاشه‌ی صید شبانه.

*

[تکرار ِ یورش ِ افکاری کهنه نا شدنی:

احساس غریبِ دوباره،

هزاران باره

در هیئتِ ریز‌ترین ذرّه

به پرتِ لایتناهی پرتاب شدن،

و هنوز و باز

به “چرا زنده بودن”

اندیشه کردن.]

***

کی‌ کِی کجایی و

ابهام ِ سر به مهر ِ کلافِ چرا‌های سر در گمی

جمله ریشخندِ خدایی است،

پنداری

که به تسخر نشسته

یله بر صدر ِ کبریایی خویش!

***

شام ِ بی‌ چراغ

همچنان خموش و خلوت است و آبستن ِ آه

و مِه‌ آلودِ خاطره‌هایی‌ ز مرزهای مرارت می‌‌گذارد

و ترنم ِ نم نم ِ گیتاری اساطیری

ز دور‌های باستان

به حجره‌ های خیال می‌‌تراود.

شک می‌‌کنم در یقین ِ پگاهی که در پس ِ تپه پنهان است

اگر چه هنوز

حضور ِ زیبایی است

زنده بودن،

حتا در اوج ِ برج ِ ملال

با کشش ِ دلنشین ِ اندیشه‌ی پرتاب

به سؤ‌های نیستی‌.

***

و من در سیاهی و تنهایی و سکوت ضیافت می‌‌کنم

چونان که شبکور

بر لاشه‌ی صیدِ شبانه…

یا بزم ِ پُرسه یی است مگر این محمل

که دف‌‌ می‌ زند کسی‌ به سینهٔ زار ِ زوال ِ زمان

تا حجم ِ دودی ِ این شبح

پرواز بیاغازد

در سماعی از این دست به آیین؟

*

با خوانچه‌های اشک و هلهله، اینک

فراز می‌‌آیند

فوج فوج ِ حریفان؛

رنگین کمان ِ سفته‌ترین سروده بر کلام ِ اوست

آن که دارد از مرگ سخن می‌‌راند.

و من می‌‌اندیشم:

“پایان” چه واژه‌ی مطلق ِ تلخی‌ است

اگرش در پس ِ پشت

آغازی دگر باره نهان شده باشد!

***

ابدیت کو؟

پیش تر از آن که شایسته‌ترین راه را برگزیده باشی‌

به آهنگِ نیستی‌!

ماهتاب

فدیه‌ی ناگزیر ِ صبح اندیشان است

در گردش ِ مقدّر ِ میلاد و مرگ.

***

شب بی‌ قرار هنوز و من بیدار

و در این بزم پُر ملال

همسرایی ِ دف‌‌ و گیتار

همچنان در کار.

*******

تیبوران – ۵ مِه‌ ۲۰۱۱
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۰
جهانگیر صداقت فر

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!